#درخواستے_کاربر
اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه، وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد، طرف می ماند با سلاح و خستگی اش، ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد، روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد، نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد، به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید؛ خیلی هوای نیرویش را داشت مسئول گروهان بود، برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست، او را با عنوان فدایینیروها می شناختند.
🌷 شهید محمدحسین محمدخانی
#این.عماریون
🏴 @taShadat 🏴
پبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
📚 معرفی کتاب :شهید گــمنامے
۷۲روایت ازشهداے گــمنام وجا یدالاثر
کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادي
🏴 @taShadat 🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥خاطره «خواندن نماز جماعت زیر تیربار دوشکا» از زبان شهید صدرزاده♥
#ظهور
#عشق
#شهادت
#مصطفی_صدرزاده
💐 💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖 💐
🏴 @taShadat 🏴
خدايا
دلمان را به توميسپاريم
دلی که همچون يک
دفتر پُر است از
غم،دلتنگی،گناه و آرزو ...
خدایا
با دستان مهربانت قلمی بردار
و به لطف خودت پاک کن
گناهانمان را
خط بزن غمهايمان را
و دلی رسم کن در دفتردلمان
به بزرگیِ دريا ...
روزتون و آخر هفته تون زیبا
امضای خدا پای تمام آرزوهاتون...
🍃@tashadat
▪️پارت۳۵▪️
🌹مرد میدان نبرد
راوی :(یکی از دوستان شهید)
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف برمي گشتيم.
موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار وادي السلام رسيديم. هادي به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟
گفت: مي خواهم بروم وادي السلام.
گفتم: نمي ترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز برو توي قبرستان.
هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم پياده شد و رفت.
بعدها فهميدم که مدت ها در ساعات سحر به وادي السلام مي رفته و بر سر مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت مي شده.
٭٭٭
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از اعتقاداتش بر نمي داشت.
هميشه تصوير مقام عظماي ولايت را بر روي سينه داشت. براي رزمندگان عراقي صحبت مي کرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده مي کرد.
يادم هست خيلي با اعتقاد به جمعي از رزمندگان عراقي مي گفت: لحظه ي شهادت نام مقدس يا حسين (علیه السلام) را به زبان داشته باشيد تا خود آقا بالاي سرتان بيايد.
کل وسايل همراه هادي، در همه ي مدت حضور در ميادين نبرد، فقط يک ساک دستي کوچک بود.
تعلقات او از همه ي دنياي مادي بريده شده بود.
در دوران نبرد خيلي کم غذا مي خورد، مي گفت: شايد بقيه ي رزمندگان همين را هم نداشته باشند. کم مي خوابيد و به واقع خودش را براي وصال آماده کرده بود.
هادي در خط نبرد هم وظيفه ي روحاني بودن و مبلّغ بودن خود را رها نمي کرد. در آنجا هم، وظيفه ي هر کس را به آنها متذکر مي شد.
زماني هم كه احتياج بود در كار تداركات و رساندن آب و آذوقه كمك مي كرد.
.
🏴 @taShadat 🏴
▪️#پارت۳۶▪️
.
🌹مرد الهی
راوی:(شیخ محمدصبیحاوی و...)
من همه گونه انسان ديده ام. با افراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون اغراق مي گويم كه مثل شيخ هادي را كمتر ديده ام.
انسان مؤمن، صالح، عابد، زاهد، متواضع، شجاع و... او براي جمع ما خير محض بود.
اين سخنان، نه به خاطر اين است كه او شهيد شده، ما شهيد زياد ديده ايم. اما هادي انسان ديگري بود. به همه ي دوستان روش ديگري از زندگي را آموخت.
او انسان بزرگي بود، به خاطر اينكه دنيا در چشمش كوچك بود. به همين خاطر در هر جمعي وارد مي شد خير محض بود.
بسياري از روزها را روزه دار بود، اما دوست نداشت كسي بداند. از خنده زيادي به خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود، اما هميشه لبخند برلب داشت. تمام صفات مؤمنين را در او مي ديديم.
هميشه به ما كمك مي كرد. يعني هركسي را كه احتياج به كمك داشت ياري مي كرد.
يكبار براي منزل خودم يك تانكر خريدم و نمي دانستم چگونه به خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادي تانكر را روي كمرش بسته و به خانه آمد! او آنقدر در حق من برادري كرد كه گفتني نيست.
بعضي روزها از او خبر نداشتيم، او مريض بود و ما بي خبر بوديم. دوست نداشت كسي بداند!
از مشكلات و از امور دنيايي حرف نمي زد، انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما مي دانستيم كه اينگونه نيست.
خوب درس مي خواند و زود مطلب را مي گرفت. خوب مي فهميد. در كنار دروس حوزوي، فعاليت هاي بسياري انجام مي داد.
يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خنده رو بود. از همه ديرتر مي خوابيد و زودتر بلند مي شد.
كم خوراك و كم خواب بود. اهل عبادت و زيارت بود. وقتي به كنار حرم معصومين مي رسيد ديگر در حال خودش نبود.
همه فن حريف بود. در نبرد و مبارزه، مرد ميدان جهاد و به نوعي فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور.
خاكي و افتاده بود. بارها ديدم كه سيني چاي را در دست دارد و به سمت برخي نيروهاي ساده مي رود.
عاشق زيارت شب جمعه در كربلا بود. وقتي هم كه شهيد شد، چهار روز پيكرش گم شده بود، البته اين حرف ها بهانه است. هادي دوست داشت يك شب جمعه ي ديگر به كربلا برود كه خدا دعايش را مستجاب كرد.
روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه در كربلا و نجف تشييع شد. درست در اولين روز فاطميه!
🏴 @taShadat 🏴