هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
دعاے هفتم صحیفہ سجادیہ..
چند دقیقہ بیشتر وقت نمیگیرہ...🍂
ولے بہ جاش حرف رهبرمون زمین نمی مونہ...🌹🍃
#صحیفہ_سجادیہ
#حدیث
🌸حدیث از حضرت فاطمه( ع):
قالَتْ علیها السلام :وَ هُوَ الا مامُ الرَبّانی ، وَ الْهَیْکَلُ النُّورانی ، قُطْبُ الا قْطاب، وَسُلالَةُ الاْ طْیاب، النّاطِقُ بالصَّواب، نُقْطَةُ دائِرَةِ الا مامَةِ.
(ریاحین الشّریعة :ج 1، ص 93.)
در تعریف امام علیّ علیه السلام فرمود :او پیشوائی الهی و ربّانی است، تجسّم نور و روشنائی است ، مرکز توجّه تمامی موجودات و عارفان است، فرزندی پاک از خانواده پاکان می باشد، گوینده ای حقّگو و هدایتگر است ، او مرکز و محور امامت و رهبریّت است.
•♡ټاشَہـادَټ♡•
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه آیه ی قرآن به سمت تو دعوت میکند.
سلام بر تو و بر روزی که قرآن به دستان تو احیا خواهد شد.
📚 صحیفه رضویه، زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
•♡ټاشَہـادَټ♡•
خنـده هاے دلنشین شهدا
نشان ازآرامــش دل دارد
وقتےدلت با"خـــدا"باشد
لبانت همیشه مےخنـــدد
اگر باخدا نباشےهرچقدر هم شادی کنے، آخرش دلت غمگین است
#شهیدحاجقاسمسلیمانی🕊
#صبحتون_شهدایی🌷
•♡ټاشَہـادَټ♡•
به این میگن مسمار💔
حدس بزنید چیه؟
همون چیزیِ که رفت تو سینه ی حضرتزهرا💔😭
چقدر بزرگه💔💔
چه دردی داره💔
یه خانم باشه
18 سالهِ
حامله..
این بره تو سینه اش💔💔
جوری که قبلش با آتیش پشت در داغ شده باشه😭
بعد بین درو دیوار💔💔💔
بخوان حضرتعلی رو ببرن
تو اون حال
بلند شی و بری دفاع کنی💔
اون نامرد با غلاف زد به بازوت😭
جوری که گفتی:
منِ زهرا کم نذاشتم
رگها بریده شد...
آخ مادرم💔😭😭😭
آخ مادرمم 💔🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه بر #امام_زمان و شیعیان تسلیت باد🖤
•♡ټاشَہـادَټ♡•
4_5938034973847062969.mp3
2.63M
حالت بده شبیه زندگیم ...
#فاطمیه💔
•♡ټاشَہـادَټ♡•
ٺـٰاشھـادت!'
🍃 📖🍃 🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق قسمٺ #بیست_وپنج سمیه از درماندگی ام به گریه افتاده.. و شوهرش
🍃
📖🍃
🔖| رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
قسمٺ #بیست_وشش
برایمان شام آوردند. و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم...
از حجم مُسکّن هایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید..
و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس خنجر، پلکم پاره میشد..
و شانه ام از شدت درد غش می رفت.
🔥سعد🔥 هم ظاهراً #ازترس اهل خانه خوابش نمیبرد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم..
که دوباره به گریه افتادم
_سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!
همانطور که سرش به دیوار بود،..
به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم
_چرا امشب تموم نمیشه؟
تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند
_آروم بخواب. عزیزم، من اینجا مراقبتم!
چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد..
و دوباره پلکم خمار خواب شده بود و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم
_من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!
و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام سحر که صدایم زد...
هوا هنوز تاریک و روشن بود،..
مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود...
از خیال اینکه این مسیر به خانه مان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده
و برای فرار از جهنم درعا حتی تحمل ثانیه ها برایم سخت شده بود..
سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم آیت الکرسی خواند،..
شوهرش ما را از زیر قرآن✨ رد کرد
و نگاه مصطفی هنوز روی 🔥صورت سعد🔥 سنگینی میکرد..
که ترجیح داد...
ادامه دارد....
.
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
•♡ټاشَہـادَټ♡•
Nariman.Panahi.Ey.Ke.Dar.Kocheha.Oftadi(128).mp3
11.29M
-طورۍ با پا زدن نامردا
-مادرم بۍهوا افتاد..)
•♡ټاشَہـادَټ♡•