~🕊
یک نفر ؏ـاشق اگࢪ بود..
زمین مےفھمید ؏ـاشقے ، بےٺو محالاسٺ...!
کجایۍ آقا . .💔
#اللهمعجللولیکالفرج
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین تکردند
ترحم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان این چه سودا بود با من؟
رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟
جوانمردان جوانمردی کجا رفت؟..
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زانسو نخندید
🌷@tashahadat313🌷
سردار شهید جواد خدا کرم در سال ۱۳۳۴ در یکی از محلههای جنوب تهران در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
از همان کودکی به اهل بیت عصمت و طهارت عشق میورزید.
🌷@tashahadat313🌷
بعد ازانقلاب اسلامي با ورود حضرت امام (قدس سره) به كشور اسلامي تحت رهبري آن بزرگوار لباس مقدس كميته انقلاب را به تن كرد .
ابتدا در كميته استقبال از حضرت امام وبعد در كميته انقلاب اسلامي به انجام وظيفه پرداخت.
🌷@tashahadat313🌷
با شروع جنگ تحميلي در حالي كه سردار شهيد در بيمارستان قلب بستري بود متوجه شد كه برادرش از برادران كميته و محله گرداني را به نام ميثم تشكيل داده و ميخواهند به جبهه بروند.
شبانه از بيمارستان بيرون آمد و همراه آنها به جبهه ميرود و در يك عمليات بزرگ همراه با شهيد چمران در جنگهاي نامنظم به دشمن حمله كرده و عراقيهاي داخل شهر خرمشهر را ، تامرز شلمچه به عقب ميرانند كه درهمين عمليات ابراهيم شهيد ميشود و ايشان جنازه او را به دوش ميكشد و به تهران ميآورند و بعد از به خاكسپاري به جبهه برگشتند و فرماندهي گردان فوق را بعهده ميگيرد و چون شهيد ابراهيم حاج خداكرم اولين شهيد جنگ در محله 17 شهريور بود تعداد زيادي از جوانهاي محل بهمراه حاج جواد به جبهه رفتند .
🌷@tashahadat313🌷
آخرین وداع
یک هفته قبل از شهادت جهت شرکت در سمیناری به تهران آمده بودند و حرکات عجیبی داشتند که طول آن سه روز که در تهران بودند با توجه به شرکت در سمینار و خستگی ناشی ازجلسه به تمام فامیل و بچهها، بسیج محل سرکشی کردند و از آنها حلالیت میخواستند به دوست خود میگوید که من خواب پدرو برادر شهیدم را دیدهام و آنها میگفتند جای ما خیلی خوب است و شما نیز بزودی پیش مای میآیید و با صراحت به ایشان میگوید که من شهید میشوم و وقتی میخواستند بروند پاهای مادر خود را بوسید و حلالیت خواستند و وقتی به زاهدان میرسنددخترایشان خواب شهادت وی را دیده بوده برای ایشان تعریف میکند و ایشان میفرمایند مبارک است و وقتی جنازه مرا تشییع میکنند میگویند این گل پر پر از کجا آمده شما بگویید از سفر سیستان و بلوچستان آمده و خود خواب میبیند وبرای همسرش تعریف میکند که پیامبر اسلام پیشانی مرا بوسید. ویک هفته بعد شهادت میرسند و بعد ما فهمیدیم که آخرین هفته وداع بوده است.
🌷@tashahadat313🌷
نحوه شهادت
ایشان در ملاقتهای مردمی اطلاعات خوبی را بدست میآوردند یکی ازاین خبرها این بودکه از منطقهای بنام شیلردر شهرستان زابل افراد قاچاقچی و اشرار عبور میکنند که ۲۵/۸/۱۳۷۶ شخصاً در آن محل حضور پیدا میکند و مشاهده میکند که کانالهایی که احداث شده تا اشرار نتوانند عبور کنند پر شده و ازاین منطقه عبور میکنند که ایشان خود در منطقه باقی میمانند تا این محل پاکسازی شود تا اشرار نتوانند از این کانال عبور کنند که کار بطول میکشد و هوا تاریک میشود که در برگشت به شهرستان زابل با یک گروه از اشرار برخورد و از ناحیه چشم چپ مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و بلافاصله به شهادت میرسد.
🌷@tashahadat313🌷
خوشا به حال شهدا که بنده شیطان نشدند...
التماس دعای شهادت...
یا حق🤚🤚
🌷@tashahadat313🌷
•|💚🌱|•
هرلحظہ ڪﻬ یادت باشه مرگۍ درڪاره✘
ڪمتر بہ فڪر گناه میوفتے❗️
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂