eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 این جمله را به یاد داشته باشید:👌 اگر در راه خدا رنج را تحمل نکنید! مجبور خواهید شد در راه شیطان رنج را تحمل کنید..... 🌺شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ محمد ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🌟 | 🔰 زیر باران نگاهش.... 🔻 عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش، با اصرار بردیمش اورژانس. می‌گفت: «کسی نفهمه زخمی‌ شدم. همینجا مداوام کنید.» دکتر اومد گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند. از بس خونریزی داشت بی‌هوش شد! یه مدت گذشت. یک‌دفعه از جا پرید. گفت: «پاشو بریم خط.» قسمش دادم. گفتم: «آخه تو که بی‌هوش بودی، چی شد یهو از جا پریدی؟» 🚩 ....گفت: «بهت می‌گم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. «وقتی توی اتاق خوابیده بودم، دیدم خانم فاطمه زهرا (س) اومدند داخل.» فرمودند: «چی؟ چرا خوابیدی؟» عرض کردم: «سرم مجروح شده، نمی‌تونم ادامه بدم.» حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند: «بلند شو، بلند شو، چیزی نیست. بلند شو برو به کارهات برس.» 🔅 به‌خاطر همین است که هر جا که می‌روید حاج احمد کاظمی‌، حسینیه فاطمه ‌الزهرا (س) ساخته است، سردار عشق و شهید عرفه.... 📍خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار حاج احمد کاظمی🌹 ➕ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
💌 صبح زود⛅️ یکی از اقوام خیلی دورمان که رفت و آمدی با هم نداشتیم آمده بود برای . برایم عجیب بود که چطور ما را پیدا کرده و سر از اینجا درآورده.🤔😳 برایمان تعریف کرد: که از (ع)حاجتی داشتم قبل از پسرتان خواب حضرت عباس(ع)را دیدم.✨ توی خواب حضرت به من گفتند: نماینده من در روز داره میاد پیشم. برید پیش اون. وقتی بیدار شدم متوجه منظور حضرت نشدم. دوباره خواب ‌‌‌دیدم، این‌بار مادر مرحومم رو دیدم. گفت: چرا نرفتی پیش نماینده حضرت؟ و بعدش عکس مصطفی رو نشونم داد. بعد از بیدار شدن با پرس و جو فهمیدم که این ، از فامیلای خودمون هست.🌱 به نقل از مادر‌ 🌷 💌 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
﷽ 🕊♥️ ‍🕊﷽ 📨 🌹شهید مدافع‌حرم وحید نومی گلزار 🦋همسر شهید نقل می‌کنند: یک روز وحید ناراحت از سر کار به خانه آمد و مستقیم به آشپزخانه رفت و وسایل را جدا می‌کرد؛ نصف وسایل را برداشت. بهش گفتم: «وحید این وسایل را چه‌کار میخواهی بکنی؟» گفت: «دوستم تازه ازدواج کرده، در منزلشان هیچی ندارند. از لوازم منزل، آنهایی که از نظرم اضافه است را جمع کردم تا به آنها بدهم.» 🦋در آن مدتی که در بندرعباس بودند، این کار وحید سه‌مرتبه تکرار شد. حتی موتورش را به یکی از دوستانش بخشید تا دوستش و همسرش به گردش بروند و زندگی مشترک‌شان نابود نشود. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🎊اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎊 ‍ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 همسرم محمد علی هر بار که مسجد و هیئت می رفت، علی اکبر را هم با خود می برد. علی اکبر عاشق مداحی و روضه شده بود و استعداد خوبی هم داشت. هر وقت از مجلس روضه برمی گشت، خواهرانش را جمع می کرد. او مداحی می کرد و آنها سینه می زدند. نوجوان هم که بود، زیارت عاشورای امام زاده را می خواند و مداح محرم روستا بود. راوی : ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
✨ هر شـب وسـطِ های های گریه هایش میزد روی شانه ام: "رفیق! دعا کن منم این طور شهید بشم" _وقتی از اِرباً اِربا شدن علی اکبر علیه‌السلام می‌خواند _وقتی از گلوی بریده ی حضرت علی اصغر علیه‌السلام می گفت، _وقتی از جدا شدن دستان حضرت عباس علیه‌السلام می گفت، _وقتی از بی سر شدن امام حسین علیه‌السلام ضجه می زد و حتی از اسارت حضرت زینب سلام‌الله . یک شب از دستش کلافه شدم، بهش توپیدم: . "مسخره کردی ما رو؟؟ هر شب هر شب دوست داری یه شکلی شهید بشی! لبخندی زد و گفت: "حاجی، دعا کن فقط! . . 📚ڪتاب سربلند روایت زندگۍ شهید محسن حججۍ✨ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
💌 🔴شهید مدافع‌حرم 🎈مادر شهید نقل می‌کنند: ابراهیم، فرزند شهید داوود خلیلی از شهدای دوران دفاع مقدس بود که در دشت عباس به شهادت رسیده بود. او در نشریه شلمچه و فیلم اخراجی‌های یک حضور داشت و در سکانس به میدانِ مین‌رفتن مجید سوزوکی و خلق سکانس‌های جنگی بازی کرد. در جریان عملیات تفحص در غرب از ناحیه پا مجروح شده بود. ابراهیم عاشق تفحص بود و مدام به مناطق جنگی می‌رفت. 🎈یکبار متوجه شدم مدت‌هاست بدون اینکه به کسی بگوید، در یک اتاق کوچک و بدون کولر درحالیکه چند آجر زیر سرش می‌گذارد و چند پتوی ضخیم به رویش می‌کشد، می‌خوابد. وقتی فهمیدم خیلی تعجب کردم. گفتم: ابراهیم چرا این کار را می‌کنی؟ مریض می‌شوی مادر! گفت: می‌خواهم بدنم به شرایط سخت و آب و هوای گرم جنوب عادت کند. ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
💌 🟢شهید مدافع‌حرم ♨️پاسدار فوتبالیست مدافع‌حرم ⚽️پاسدار شهید مدافع‌حرم سعید شبان، یکی از ورزشکارانِ بااخلاق ارومیه بود. او در سنین نوجوانی به رشته فوتبال علاقه‌مند شد و فوتبال را به‌صورت حرفه‌ای دنبال کرد و وارد دنیای ورزش شد. شهید شبان در سال۱۳۷۹ اولین بازی رسمی خود را در تیم شهید باکری آذربایجان غربی انجام داد. ⚽️اخلاق خوب و نجابت خاص سعید باعث شد تا پله‌های ترقی را به سرعت بپیماید و مورد علاقه‌ی مربیان تیم‌های بزرگسالان قرار گیرد. او در ادامه در تیم‌های مختلف ارومیه، فوتبال خود را تا زمان شهادت ادامه داد. ⚽️در لیگ‌های دسته یک بزرگسالان ارومیه، دسته یک بزرگسالان و لیگ برتر فوتبال استان آذربایجان غربی در میادین حضور داشت. همبازی‌های سعید شبان همیشه از وی به عنوان بازیکن اخلاق و اسطوره ستودنی در این خصوص یاد می‌کنند. سعيد فوتباليست بسيار خوبی بود و ۲۱حكم قهرمانی نيز در اين رشته داشت. ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
💌 🟣شهید مدافع‌حرم پرویز بامری پور 🎙راوے: خواهر شهید 🔮برادرم بسیار مهربان، دلسوز و قدردان پدر و خانواده بود و همیشه توصیه به خوب‌بودن و احترام به یکدیگر داشت و خود نیز آن را رعایت می‌کرد. اخلاق و رفتارش آن‌قدر جذب‌کننده بود که همه دوستش داشتند. هیچ‌وقت با کسی دعوا نکرد. در دوران خدمت وقتی مرخصی می‌آمد، دوستانش دائم زنگ می‌زدند که برگرد! 🔮در یک دست‌نوشته‌ای که پس از شهادتش پیدا کردیم، برایمان همین چیزها را نوشته که مثلاً «هر که با شما بدی کرد، شما با خوبی پاسخش را بدهید! در سلام‌کردن پیش‌قدم باشید! شما سلام کنید؛ مهم نیست آدم‌ها جوابت را بدهند یا ندهند!» و مسائل این‌چنینی. همیشه پرویز از لباس و غذا و مال خودش می‌گذشت و به دیگران می‌داد. او روی حلال و حرام هم خیلی حسّاس بود. 🎁 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات ⛱اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد⛱ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🕊🏴🌴🏴🕊🌹 نزدیک اذان صبح در خواب، از امام حسین (ع) یک پیام شفاهی دریافت کرده بود و یک پیام کتبی . پیام شفاهی وعده ملاقات امام حسین (ع) بود و در نامه حضرت نوشته بود : چرا این روزها کمتر زیارت عاشورا می خوانی. وقتی بیدار شد حال بارانی داشت . چند شب بعد شهید شد . امام حسین (ع) آمده بود دنبالش . راوی : ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🔰 📍 لباس پاره شده.... 🔻لباسش پاره شده بود. سوزن را نخ کرد و نشست به وصله زدن. گفتم بابا ناسلامتی تو رئیس ستاد لشکری، این طرف و اون طرف جلسه میری، خوب نیست لباست وصله پینه ای باشه. سرش را تکان داد و گفت بزرگان دینمون وقتی که لباسشون پاره میشد، وصله می‌کردند و میپوشیدن، یعنی شما میگی من از اون بزرگوارها بالاترم؟! 🌷 شهید اسماعیل صادقی 🌷
🔰 📍 لباس پاره شده.... 🔻لباسش پاره شده بود. سوزن را نخ کرد و نشست به وصله زدن. گفتم بابا ناسلامتی تو رئیس ستاد لشکری، این طرف و اون طرف جلسه میری، خوب نیست لباست وصله پینه ای باشه. سرش را تکان داد و گفت بزرگان دینمون وقتی که لباسشون پاره میشد، وصله می‌کردند و میپوشیدن، یعنی شما میگی من از اون بزرگوارها بالاترم؟! 🌷 شهید اسماعیل صادقی 🌷