eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
1_903911178.mp3
1.19M
💧 🎤 📚 سوره بقره آیـ🦋ـه (۱۳) وَإِذَا قِيلَ = و زمانی که گفته شود لَهُمْ = به ايشان آمِنُواْ =  إيمان بياورديد كَمَا = هم چنانكه آمَنَ النَّاسُ  =  إيمان آوردند مردم قَالُواْ = گويند ، گفتند أَنُؤْمِنُ  = آيا إيمان بياوريم  كَمَا = هم چنان كه آمَنَ = إيمان آوردند (۱) السُّفَهَاء = سفيهان ؟ أَلا = اگاه باش إِنَّهُمْ = همانا ايشان هُمُ السُّفَهَاء = ایشانند بی خردان وَلَـكِن = وليكن لاَّ يَعْلَمُونَ = نمی دانند """""""""""""""""""""""""""""""""" (۱)- آمَنَ = ايمان آورد
دلم به شور و شینه.mp3
2.75M
🌺 (ع) 💐امشب دلم به شور و شینه 💐زائر بین الحرمینه 🎙 🎙 👏 👌فوق زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیمـ🌸 ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۰۵ اسفند ۱۴۰۱ میلادی: Friday - 24 February 2023 قمری: الجمعة، 3 شعبان 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹ولادت امام حسین علیه السلام، 4ه-ق 🔹رسیدن امام حسین علیه السلام به مکه 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ▪️2 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️8 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️12 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️28 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
🌷 امام حسین (علیه السلام) : ✍️ هر كس فكرش به جايى نرسد و راه تدبير بر او بسته شود ، كليدش مدارا و ملایمت است. 📚 بحارالأنوار ، ج75 ، ص128 علیه السلام 🌺🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬قرار با امام‌حسین علیه‌السلام 🎞عملیات والفجر ۸ سقوط فاو، تصرف فاو توسط بچه‌های رزمنده، عصبی شدن بعثی‌ها. 🎞پاتک‌های هفتاد شبه‌ی کارخانه نمک شروع شد. در یکی از شب‌ها که گروهان ما از گردان حضرت معصومه سلام‌الله لشکر ۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام مأمور به این مأموریت بود. تو این دعوا و درگیری ها واقعا ایرانی و عراقی‌ها قاطی می شدند. یکی از معاونین حاج قاسم برای من تعریف می‌کرد که حاجی گفته بود براش. یک روزی که تو عراق بود ...❗️ •••••••••••••••••🕊🌷🕊•••••••••••••••• این روز ها قرارمون با امام عصرمون چیه⁉️ این روز ها ما سر قرار میایم⁉️ ما بی قرار میایم⁉️ ما تو قرارگاه قبل از ظهور حاضر هستیم⁉️ و آیا اونجور که شهیدا دل به ارباب داده بودند ما دلداده و دلبسته ی یار خراسانی هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز‌شلوغ‌شده‌دوباره‌میخونه اومده‌قراره‌قلب‌دیوونه اون‌کسی‌که‌عالمو‌رو‌انگشتش میگردونه... 🌸✨🎊
°🌱• خوشابه‌حال‌غلامش‌به‌آرزوش‌رسید، گذاشت‌آخرِ‌سر،روی‌پای‌مولا‌سَر....
زمان... قطاریست که گاهی، ایستگاه هایی قشنگ و به یاد موندنی داره. گویی قلبِ ثانیه ها داره با قلبِ ما، تند تر می زنه. اشتیاقِ زیادی دارم تا این لحظه ها بگذره و جای خودشون رو به لحظات بعدی بدن تا قطار زندگیم برسه به اونجا... بله... اصفهان، نجف آباد و شهدای دوست داشتنی اونجا؛ بخصوص شهید محسن حججی گویی چشمهای شهید تو عکس پروفایلم حرف می زنند. از دعوتنامه و خوشحالی می گن. بله... شهدا زنده اند و به همین قشنگی آرزوی آدمها رو برآورده می کنند. الهی که همه ی آرزومندان در این ماه عزیز به آرزوهاشون برسن. یادم باشه دلمو اونجا جا بذارم تا خیلی زود، به بهانه ی برداشتنش؛ دوباره برگردم😊 ✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت💗 قسمت بیست و یکم ﯾﻪ ﺣﺲ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تابهشت💗 قسمت بیست و دوم _ ﻣﺎﻣﺎﻥ ، ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺮﻡ. ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﺎﻧﻮ . ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺑﭙﺮﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﻣﯿﺒﺮﯾﺪ؟ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﮔﻪ ﻓﻀﻮﻟﯽ ﻧﯿﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺍ _ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺣﺎﺝ ﺁﻗﺎ. ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﺩﻋﺎ ﮐﻨﻢ خدا ﯾﻪ ﻋﻘﻠﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻩ . ﻭﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﺴﺠﺪﻭ ﻧﻤﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﻣﺴﺨﺮﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﻭﻗﺖ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﻣﭽﮑﺮﻡ ﺧﻮﺍﻫﺮ . ﻣﺎﺭﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﻋﺎﯼ ﺧﯿﺮﺗﻮﻥ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻧﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ . ﺑﻠﻪ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺧﺎﻥ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺷﺪﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﺪ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﻮﺑﻪ ﻫﺎ . _ ﺑﺎﺷﻪ . افتخاﺭ ﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﮐﺠﺎ ﺗﺸﺮﯾﻒ ﻣﯿﺒﺮﻡ . ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺎ ﺑﺮ ﻭ ﺑﭻ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺩﺭﺑﻨﺪ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺧﻮﺍﻫﺮﯼ ﺩﺭﺑﻨﺪ ﻣﺤﯿﻄﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺧﺼﻮﺹ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻨﻬﺎ . ﮐﺎﺵ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﺑﺎﻫﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ . _ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺍﻭﻻ ﮐﻪ ﺿﺪ ﺣﺎﻝ ﻧﺰﻥ . ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺁﺷﻨﺎﻥ ؛ ﯾﺎﺳﯽ ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭ ﻧﺠﻤﻪ . ﺍﻻﻥ ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻡ . _ ﭘﺲ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ :زینب _ ﺗﺎﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﻢ . ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ : ﺧﻮﺍﻫﺮﯼ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺵ . ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﺸﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ؛ ﺍﻣﺎ آﺭﺯﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﺎﻧﯿﺎ ﺻﺪﺍﻡ ﮐﻨﻪ . ﮐﻼ ﺗﻮ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻫﻤﻪ زینب ﺻﺪﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ.. ﺍﺳﻤﯽ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﺘﻨﻔﺮ ﺑﻮﺩﻡ .… عمو با اسم عربی مشکل داشت شاید دلیل این بود که اسم تغییر دادم اعتقاد عموم روی من خیلی تاثیر داشت. 🍁نویسنده : ح سادات کاظمی 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت 💗 قسمت بیست و سوم ﺳﻮﺍﺭ ۲۰۶ ﻧﺠﻤﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﻭﺭﻭﺩ ﺻﺪﺍﯼ ﺿﺒﻂ ﻭ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ . ﻧﺠﻤﻪ : ﺍﻫﻢ ﺍﻫﻢ . ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﺘﺮﻩ ﻧﻪ؟ _ ﺍﻭﻫﻮﻡ . ﺍﻭﻫﻮﻡ . ﺣﺎﻻ ﺳﻼﻣﻤﻤﻢ . ﺧوبی؟ ﻧﺠﻤﻪ : ﺗﻮ ﺁﻫﻨﮕﺘﻮ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ . ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺑﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪﻭﻗﺘﻪ ﮐﺪﻭﻡ ..… ﺑﻮﺩﯼ ﻧﻪ ﯾﻪ ﺯﻧﮕﯽ ﻧﻪ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﻧﻪ ﺧﺒﺮﯼ ؟ ﺯﻭﺩ ﺗﻨﺪ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺘﻌﺮﯾﻒ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻞ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺭﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﻭﻥ ﺣﺲ ﻭ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ . ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻥ ﺣﺮﻓﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﻭ ﯾﺎﺳﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺠﻤﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﻧﻈﺮ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺗﺎ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﺮ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺍﯾﻨﺎ... ﻧﺠﻤﻪ : ﺧﻮﺏ ﻧﻈﺮﺗﻮﻥ ﺑﺎ ﻗﻠﯿﻮﻥ ﭼﯿﻪ ؟ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻫﻢ _ ﺻﺪﺩﺭﺻﺪ ﻧﺠﻤﻪ : ﭘﺲ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ . ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺲ ﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﻻﺕ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺨﺖ ﮐﻨﺎﺭﯾﻤﻮﻥ ﻫﻢ ۴ ﺗﺎ ﭘﺴﺮ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﻧﺸﺴﺘﻦ . ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭ ﭼﯿﺰﺍ ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﯿﺰﺍﺭ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻃﺮﻓﺶ . ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ : ﺧﻮﺷﮕﻼ ﭼﯽ ﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﻥ؟ _ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩﻥ گفت: ﺍﯼ ﺟﺎﻧﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﭼﻪ ﻧﺎﺯﯾﻢ ﺩﺍﺭﻩ . ﺭﻭﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﯾﺎﺩ ﻧﮕﺮﻓﺘﯽ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻧﮑﻨﯽ؟ ﭘﺴﺮﻩ : ﺍﯼ ﺟﺎﻧﻢ . ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺷﮕﻠﻪ ﺑﻬﺖ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ؟ _ ﺧﻔﻪ ﺷﻮ ﻋﻮﺿﯽ . ﭘﺴﺮﻩ : ﺟﻮن _ ﺯﻫﺮﻣﺎﺭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ : ﻧﻮﺵ ﺟﻮﻧﻤﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻧﻮﺵ ﺑﺸﻪ . سریع با عصبانیت گفتم: _ ﺧﻔﻪ ﺷﯿﻦ ﻋﻮﺿﯿﺎ . ﭘﺴﺮﻩ : ﺍﯼ ﻭﺍﺍﺍﺍﯼ ﺧﺎﻧﻤﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﺷﺪ . ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﺑﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ... 🍁نویسنده : ح سادات کاظمی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان از جهنم تا بهشت 💗 قسمت بیست و چهارم ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎ : ﺍﻭﻧﺠﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ؟ ﯾﻪ ﺍﺑﻬﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮﺱ ﺭﻭ ﺗﻮ ﭼﻬﺮﻩ ﭘﺴﺮﺍ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻪ ﻭﺿﻮﺡ ﺣﺲ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ بالاخره ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍ گفت: ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻓﻀﻮﻝ ﻣﯿﮕﺮﺩﯾﻢ . ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎ : ﻋﻪ؟ ﺍﻻﻥ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﺸﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﯿﺘﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﮐﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﻓﻀﻮﻝ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﺪﯾﺪ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﺍﺯﻫﻤﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ گفت: ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺻﻼ ﺷﮑﺮ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ. ﻣﮕﻪ ﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ؟ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺳﺮﺷﻮﻧﻮ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺗﮑﻮﻥ ﺩﺍﺩﻥ . ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻋﺬﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﻢ . ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ گفت: ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺪﻭﯾﯿﺪ. ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﺑﺨﻨﺪﻡ . ﺗﻮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﯿﭗ ﻭ ﻗﯿﺎﻓﺶ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺸﺨﺺ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﻣﺬﻫﺒﯿﺎﺱ ؛ ﺭﯾﺶ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﭼﻬﺮﺷﻮ ﺟﺬﺍﺏ ﺗﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ، ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺭﯾﺸﺎﺵ ﻭ ﺗﺴﺒﯿﺤﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﺸﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻣﺬﻫﺒﯿﻪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻣﺜﻠﻪ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ ﺑﻮﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺮﺩ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﭘﺴﺮﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﻬﻮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺩﻭﯾﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﻣﻐﺎﺯﻩ . ﭘﺴﺮﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﻮﻃﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﺧﺪﺍﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻋﺠﺰ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ..… ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻃﺮﻓﻢ ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: _ ﺍﮔﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪﯾﺪ .… ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ( ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﮐﺠﺎﯾﯽ ) ﺣﺮﻓﺶ ﻧﯿﻤﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻮﻧﺪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺍﻭﻣﺪﻡ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺭﻓﺖ . ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺳﻤﺖ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ . ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ . ﯾﺎﺳﻤﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻭ ﻧﺠﻤﻪ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﻫﻤﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪﻥ. ﺑﺎ ﺣﺮﺹ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ و گفتم: _ ﭼﺘﻮﻧﻪ؟ ﺷﻘﺎﯾﻖ : ﺗﺎﻧﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺍﮔﻪ ﮔﺸﺖ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻣﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯿﮑﺸﺘﻨﻤﻮﻥ ﯾﺎ ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﺍ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩﻥ... گفتم: ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺸﺪﻩ . ﭘﺎﺷﯿﻦ ﺑﺮﯾﻢ . ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﮐﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ؟ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻦ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ؟ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺠﺎﺑﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺍﻃﺮﺍﻓﻢ ﺑﻬﻢ ﺗﯿﮑﻪ ﺑﻨﺪﺍﺯﻥ ﻭ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯿﻮﻓﺘﺎﺩ ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﻤﺘﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎ ﻋﻤﻮ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻬﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ . ﻭﻟﯽ ﻫﻌﯽ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﻤﻮ ﻧﺒﻮﺩ. ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺍﻣﯿﺮﻋﻠﯽ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻧﯿومدﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﺎﺩ ﺣﺮﻑ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ. ﯾﻌﻨﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻦ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻏﻠﻂ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ؟ ﺷﺎﯾﺪﻡ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﺎﺷﻪ... 🍁نویسنده: ح سادات کاظمی🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📛اولش فکر کردم شوخیست و یا نهایتا قصد کلاهبرداری و فیشینگ دارد. اما انگار جدی جدی قصد ترور شخصیت دارند! 📛به تازگی فردی یا افرادی به نام حقیر در کانالی اقدام به کلاهبرداری کرده اند. از همین جا از این فرد یا افراد برائت میجویم و اعلام میدارم مسئولیت هر گونه کلاهبرداری توسط آنها برعهده‌ی حقیر نیست و از طریق پلیس فتا در حال پیگیری این افترا به خود هستم! 📛به تازگی پیامی مبنی بر خطر هک های اجتماعی در فضای مجازی منتشر نمودم که به طور گسترده ای پخش شد به لطف خداوند و این هم جواب هکرهای نامحترم به بنده بود.😏 📛لطفا مواظب هکرها باشید و بر روی هر لینکی کلیک نکنید! 🔺تصویر سمت راست تصویر شخصی خودم است که گمان کردم قصد کلاهبرداری دارد ، تصویر سمت چپ تصویری است که در فضای مجازی به عنوان کلاهبرداری توسط بنده در حال منتشر شدن است. 🔺ما میدانیم هزینه دارد و ان شاالله تا پایان پای هزینه‌های آن ایستاده‌ایم! التماس دعا✋ ✍ میلاد خورسندی
همسر شهید مطهری دیروز به رحمت خدا رفتند و امروز رهبری بر پیکر ایشان نماز خواندند. این‌ها چند جمله‌ای است که آقا در مورد همسر شهید مطهری گفته‌اند 👇👇 «این مرحومه مؤمنه همسر شهید، واقعاً حق زیادی به‌گردن شهید مطهری و طبعاً همه کسانی که از دانش و کتاب‌های آن شهید بهره‌مند شدند دارند. خاطرات عجیبی از سختی‌ها، زحمات و کمک‌های ایشان به شهید مطهری در مسیر تلاش‌هایش برای مطالعه و تحقیق و نوشتن و سخنرانی و ... بیان می‌شود. از جمله خود این مرحومه می‌گفتند: در ایامی که شهید مطهری مشغول تدریس و سخنرانی در دانشگاه‌ها و مراکز مختلف بودند و باید خیلی سخت مطالعه و تحقیق می‌کردند تا بتوانند پاسخگوی شبهات و ... باشند، فرزندانم کوچک بودند و بازی و یا صحبت می‌کردند و من برای اینکه تمرکز شهید مطهری به‌هم نخورد و بتواند بدون هرگونه سر و صدایی تمام فکر و ذهنش را روی مطالعه بگذارد، بچه‌ها را می‌بردم امامزاده‌ای که در نزدیکی ما بود و ساعت‌ها آنجا می‌نشستم تا هیچ سر و صدایی نباشد و شهید مطالعه کند و بنویسد. عجیب‌تر اینکه این را به شهید مطهری هم نمی‌گوید تا ایشان دغدغه‌ای نداشته باشد. یک زن چقدر می‌تواند در رشد و خدمات برجسته همسرش تاثیرگذار باشد. حال این را مقایسه کنید با برخی از امروزی‌ها ... . اتفاقاً به همسران‌تان بگویید تا با هم سلوک کنید.»
🌸بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🌸 ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۶ اسفند ۱۴۰۱ میلادی: Saturday - 25 February 2023 قمری: السبت، 4 شعبان 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹ولادت حضرت عباس علیه السلام، 26ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️11 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️27 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️36 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
💠 💠 💎 جایگاه جانبازان در روز قیامت 🔻 پيامبر صلي‌الله‌عليه‌وآله: مَن جُرِحَ في سَبيلِ اللّه ِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ ريحُهُ كَرِيحِ المِسكِ ... عَلَيهِ طابَعُ الشُّهَداءِ 🌷 هر كس در راه خداوند مجروح شود، در حالى وارد قيامت می‌شود كه بويش چون بوى مشك است... و نشان شهيدان را دارد. 📚 ميزان الحكمه، ح ۹۸۱۴
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهیـد حامد بافنده  محل تولّد : مشهد محل شهادت : سوریه تاریخ تولّد : 1366 تاریخ شهادت : 1396/02/03 نوع شهادت : اصابت تیر به شاهرگ محل دفن : گلزار شهدای کرمان تعداد فرزند : 1 🌷 هدیه امام رضا علیه سلام راوی: همسر شهید برای اقامه نماز مرتب به حرم می‌رفتیم و زیارت و دعا می‌خواندیم و برمی‌گشتیم، اما یک‌بار که با تعدادی از اعضای خانواده و دوستانم به حرم رفتیم، وقتی که زیارت و دعا و مناجات‌ها را خواندیم و شب زنده‌داری کردیم، تصمیم گرفتیم که تا صبح در حرم بمانیم، صبح زود فهمیدیم که گل‌های حرم را تا چند دقیقه دیگر عوض می‌کنند، به همین دلیل در حرم ماندیم، خیلی شلوغ بود و در همان شلوغی ۲ تا تاج گل بزرگ آوردند، من یک غنچه گل رز از وسط یک تاج گل بیرون کشیدم، دوستانم گفتند «اتفاق خوب و خاصی برای من می‌افتد». همان روز خانواده «حامد» به خواستگاری من در مشهد آمدند. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید حامد بافنده صـلوات🌼