محبوبی که
با دلیل
دوستش داری
هیچگاه
فراموش نمی کنی...
یه سوال⬇️
ما دوست داشتن بلدیم؟؟؟
پس چرا صاحبمون رو فقط جمعه ها یاد میکنیم؟😭
#تلنگرانه
#امام_زمان
#غروب_جمعه
#دلتنگی
#غربت
#صاحبنا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
﷽
🌙#ماه_رمضان_شهدایی
🌕شهید مدافعحرم حامد جوانی
🌺وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم، داداشحامد میومد مسجد و در تمیز کردن و نظافتِ مسجد با بچهها سهیم میشد.
🌻پنجرههای مسجد رو با روزنامه پاک میکرد، لوسترها رو تمیز میکرد، کُل مسجد رو با دوستانش جارو میکرد و استکانها رو میشُست. آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفت.
🌺قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفت، برای خانوادههایی که وضع مالی خوبی نداشتند ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستند، وسایل مورد نیاز از قبیل چای، برنج، مرغ، روغن و... تهیّه میکرد و یواشکی در اختیارشون قرار میداد.
🌻اینها رو به ما هم نگفته بود و بعد شهادتش متوجّه اینکارهاش شدیم و یهعدّه از خود این خانوادهها برامون تعریف میکردند که آقا حامد همیشه هوای خانوادهی ما رو داشت.
🎙راوی: برادر شهید
🌸بسماللهالرحمنالرحیم🌸
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
میلادی: Saturday - 15 April 2023
قمری: السبت، 24 رمضان 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹مرگ ابولهب
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا عید سعید فطر
▪️12 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️20 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️30 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️35 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
💠 #حدیث روز 💠
💎عملی گناه کُش
🔻امام رضا عليهالسلام:
مَن لم يَقدِرْ على ما يُكَفِّرُ بهِ ذُنوبَهُ فَلْيُكثِرْ مِنَ الصَّلاةِ على محمّدٍ وآلِهِ فإنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً
💡 هر كه نمیتواند كارى كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود، بر محمّد و خاندان او بسيار درود فرستد؛ زيرا #صلوات گناهان را ريشهكن میكند.
📚 الأمالي للصدوق: ۱۳۱/۱۲۳
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـعـرفـی_شــهــدا
شهید عبدالمطلب اکبری
تاریخ شهادت :1365/12/04
#خــاطــره_شــهــیـــد
آمد کنارم نشست و گفت: «حاج آقا یه خاطره برات تعریف کنم؟»
گفتم: «بفرمایید»
عکس یه جوون بهم نشون داد و گفت: «اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محلهی ما مکانیکی میکرد و چون کر و لال بود خیلیها مسخرهاش میکردند. یک روز با عبدالمطلب رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش "غلامرضا اکبری".
عبدالمطلب کنار قبر پسر عمویش با انگشت یک چارچوب قبر کشید و رویش نوشت: "شهید عبدالمطلب اکبری".
ما تا این کار او رو دیدیم زدیم زیر خنده و شروع کردیم به مسخره کردنش. عبدالمطلب هم وقتی دید مسخرهاش میکنیم و به او میخندیم بنده خدا هیچ نگفت.
فقط نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش را پاک کرد.
بعد سرش را انداخت پائین و آرام از کنارمان بلند شد و رفت.
فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگر ندیدیمش.
۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش را آوردند.
جالب اینجا بود که دقیقا همانجایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش را کشیده بود و ما مسخرهاش کرده بودیم.
وصیت نامهاش خیلی سوزناک بود
👇💔
" بسم الله الرحمن الرحیم "
یک عمر هر چی گفتم به من میخندیدند.
یک عمر هر چی میخواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند.
یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان عج حرف میزدم.
آقا خودش بهم گفت: تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد.»
راوی
حجتالاسلام انجوی نژاد
🌸شادی روح پاکش صلوات 🌸
Joze 24-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-49.mp3
32.37M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_24 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
ٺـٰاشھـادت!'
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 #جزء_24 #قرآن_کریم 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلا
🌸 نکات کلیدی جزء بیست و چهارم 🌸
1- با حرف های بیهوده ، جار و جنجال راه نیندازید، تا با آن حقیقت را پایمال کنید. (غافر: 5)
2- دو شرط برای ورود به بهشت ایمان و عمل صالح است. (غافر: 40)
3- کسانی که در دنیا از ناحقی ها لذت برده و شادی می کنند؛ در قیامت عذاب می شوند. (غافر: 75)
4- خدا به پاس درستکاری بندگان، بدترین کارشان را نیست و نابود کرده و پاداششان را بر اساس بهترین کارشان می دهد. (زمر: 35)
5- آگاه باشید که در قیامت گوش، چشم و پوست بدنتان علیه شما شهادت می دهند. (فصلت: 20)
6- ای کسانی که با آلودگی به گناهان، به خودتان جفا کرده اید، از لطف خدا نا امید نشده و توبه کنید که خدا همه گناهان را می آمرزد. (زمر:53)
7- قرآن برای مؤمنین، مایه راهنمایی و درمان و برای بی دین ها که گوششان سنگین است، نامفهوم، گویا از جایی دور صدایشان می زنند. (فصلت: 44)
8- در مقابل بدی با بهترین روش خوبی کن که دشمن را به دوست صمیمی تبدیل می کند. (فصلت: 34)
9- برخی وقتی عذاب خدا را می بینند، ایمان می آورند ولی این ایمان دیگر به دردشان نمی خورد و سرمایه عمرشان را باخته اند. (غافر: 84و85)
🌹🍃🌹🍃
ازپلیسدرطرحمقابلهبا بیحجابیبایدحمایتکرد.mp3
7.49M
⚠️هشدار : اگر از پلیس در طرح مقابله با بی حجابی حمایت نکنیم و پلیس مجبور به عقب نشینی شود ، اوضاع #حجاب کشور به مراتب وخیم تر خواهد شد!
✅دم پلیس گرم که دست از وظیفهی خود نکشیده....
❓اما آن ۳۰ نهادی که در قضیهی حجاب مسئول هستند کجایند که پلیس انقدر در وسط میدان تنهاست؟
#پلیس_وظیفه_شناس_متشکریم
خواهر شهید
🌷🌷شهید دینی را دارای روحیه جهادی، فعال، دوستدار کمک به مردم، شرکت مستمر در نماز جمعه و جماعت معرفی کرد و افزود: جلال فرزند آخر خانواده بود و به همین دلیل رابطه بسیار نزدیک و صمیمیت زیادی با خواهران و برادران داشت🌷🌷
🌷🌷این بانوی ایثارگر لارستانی با اشاره به اینکه شهید جلال دینی در منطقه عملیاتی عینخوش که به عنوان هدایت کننده توپ 106 فعالیت میکرد، پس از اصابت خمپاره و پَرت شدن از خودرو، از ناحیه کلیهها مجروح و عارضه شیمیایی آسیب را بیشتر کرد، تصریح کرد: پس از مجروحیت به بیمارستان اندیمشک منتقل و سپس به بیمارستانی در تهران منتقل شد.🌷🌷
🍃2⃣🍃
🌹روزهایی که در بیخبری سپری شد
🌷🌷دینی با بیان اینکه چند ماهی از حضور شهید جلال در مناطق عملیاتی میگذشت اما خبری از نامهها و تماسهای او نبود و با پیگیریهایی که از بسیج و سپاه انجام میدادیم، آنها اعلام میکردند که مرتب با جلال در ارتباط هستند اما خودش با ما تماسی نمیگرفت، خاطرنشان کرد: پس از طولانی شدن بیخبری از جلال، از بسیج یا سپاه با منزل ما تماس گرفتند و مجروحیت و بستری بودن جلال در تهران را به ما اطلاع دادند.🌷🌷
🌷🌷وی با بیان به اینکه پس ترخیص از بیمارستان، نیاز به انجام دیالیز بود تا اینکه به دلیل نبود دستگاه دیالیز در لار، این کار تا یک سال و نیم با مسافرت به شیراز انجام میشد، ادامه داد: بنا به اعلام پزشکان به دلیل عوارض شیمیایی، نیاز به پیوند کلیه بود تا اینکه همه اعضای خانواده برای این کار اعلام آمادگی کردند و برای انجام آزمایشهای لازم چند سفر به شیراز و تهران داشتیم.🌷🌷
🍃3⃣🍃
🌹وقتی خواهر ناجی برادر شد
🌷🌷این بانوی ایثارگر با اشاره به اینکه پس از طی مراحل مختلف آزمایشات، بنده به عنوان خواهر شهید، بهترین شرایط را برای اهداء کلیه داشتم و با رضایت کامل قلبی آمادگی خود را اعلام کردم، بیان کرد: کار پیوند کلیه، در یکی از بیمارستانهای تهران انجام شد.🌷🌷
🌷🌷دینی با اشاره اینکه پیش از انجام عمل، همسرم با رضایت کامل حاضر شد تا کلیه خود را به برادر جانبازم اهداء کنم، بیان کرد: پزشکان از روحیه بالا و آمادگیام تعجب میکردند و من در پاسخ به آنها میگفتم برای نجات جان برادرم حاضر هستم هر دو کلیهام را اهدا نمایم.🌷🌷
🌷🌷این خواهر شهید با بیان اینکه یکی از پزشکان در آخرین لحظات از من پرسید آیا از کار خود مطمئنی و پشیمان نمیشوی؟! که در پاسخ گفتم: به هیچ عنوان چرا که در برابر عمل بزرگ و ایثارگرانه برادرم که در راه اسلام، امنیت، کشور و آسایش مردم رفته است، هیچ چیز محسوب نمیشود.🌷🌷
🍃4⃣🍃
🌹به وقت روضههای خانگی
🌷🌷وی بیان به اینکه عمل پیوند که انجام شد و اطمینان پزشکان از سازگاری کلیه با بدن جلال، او پس از 3 ماه از بیمارستان ترخیص شد، افزود: پس از جانبازی 70 درصدی، دیگر جلال امکان حضور مجدد در جبهه را نداشت ولی اغلب وقت خود را صرف حضور در سپاه و آموزش و تشویق نیروهای داوطلب حضور در جبهه میکرد.🌷🌷
🌷🌷دینی با تأکید بر اینکه جلال بسیار به روضه خانگی توجه داشت و یکی از کارهایش این بود که در منزل برای مادرم روضهخوانی و برای اهلبیت پیامبر(ص) اشک میریخت، بیان کرد: برادرم به انجام فریضه نماز باجماعت بسیار اهمیت میداد، پس از نماز حتما قرآن میخواند و نماز شب را مرتب به جا میآورد.🌷🌷
🌷🌷وی با بیان اینکه شهید جلال از کارمندان اداره ثبت احوال لارستان بود و به رواج دادن کار سریع و به موقع ارباب رجوع بسیار اهمیت میداد، خاطرنشان کرد: برخی از مواقع که مراجعهکننده از راه دور و به خصوص روستاهای محروم میآمدند و وقت اداری به اتمام میرسید، تا ساعتها پس از ساعت اداری در محل کار میماند تا کار مردم بر روی زمین نماند یا اینکه مراجعه کننده مجبور نباشد که روز دیگری به اداره بازگردد.🌷🌷
🍃5⃣🍃
🌹شهیدی که زمان شهادت خود را اعلام کرد
🌷🌷این بانوی ایثارگر لارستانی با اشاره به اینکه جلال که باید در طول هفته 3 بار دیالیز میشد و دستگاههای مربوطه در لار موجود نبود، به ناچار از اداره ثبت احوال لارستان به شیراز انتقالی گرفت تا برای انجام دیالیز سختیهای کمتری را تحمل کند، اظهار کرد: پس از 6 سال تحمل رنج جانبازی، شب قبل از شهادت با رئیس وقت اداره ثبت احوال لارستان تماس گرفت و خبر از شهادتش در روز بعد را داد و طلب حلالیت کرد که همین گونه هم شد و درست در شب عید فطر به درجه شهادت نائل شد.🌷🌷
🌷🌷زینب دینی با تأکید بر اینکه بسیار در کمک به امور مردم اهتمام داشت و همه کارها را نیز به شکل مخفیانه و بدون اطلاع اعضای خانواده انجام میداد، یادآور شد: پس از شهادت و در مراسم ترحیم، افراد ناشناخته زیادی در مراسم حضور مییافتند که وقتی موضوع را جویا شدیم، میگفتند که به طور ماهانه از جلال کمک مالی و معیشتی دریافت میکردند.🌷🌷
🍃6⃣🍃
🌹اهدای انگشتر از سوی رهبر انقلاب
🌷🌷وی درباره نحوه اطلاع مقام معظم رهبری از موضوع کار ایثارگرانه اهداء یک کلیه به شهید جلال، گفت: این کار بدون هیچچشمداتی و در راه خدا انجام شده و به همین دلیل با وجود گذشت سالیان متمادی، هیچگاه به دنبال اسم و نشان یا دریافت امتیاز نبودهام اما اخیراَ با پیگیری ادارهکل بنیاد شهید استان فارس، این اقدام با استنادات لازم به دفتر مقام معظم رهبری ارسال و دفتر حضرت آقا همراه با یک نامه، انگشتر متبرک دستان امام خامنهای برای ما ارسال شد.🌷🌷
🌷🌷دینی با اشاره به اینکه این موضوع از طرف بنیاد شهید به اطلاع مسئولان لارستان رسید که بنا به پیشنهاد امام جمعه لار قرار شد این هدیه در نماز جمعه تحویل من داده شود، ادامه داد: این هدیه برای من بسیار ارزشمند است و به طور قطع مایه برکت در زندگی خود و خانوادهام خواهد شد.🌷🌷
🌷🌷وی با بیان اینکه جلال به حضرت امام(ره) بسیار علاقمند بود و به انواع مختلف سعی می کرد سخنرانیهای امام(ره) را گوش دهد، اضافه کرد: پس از شنیدن رحلت امام خمینی(ره)، حالش بسیار دگرگون شد و حتی به همین دلیل چند روزی از شدت ناراحتی دچار کسالت و در بیمارستان بستری شد.🌷🌷
🍃7⃣🍃
سلام ، طاعات و عباداتتون قبول باشه 🌹
رمان جدیدی رو تقدیم نگاهتون میکنم به نام #مسیحای_عشق
به قلم خانم فاطمه نظری در ۱۲۷۲ قسمت
ان شاءالله مورد پسندتون باشه❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#مسیحای_عشق
قسمت ۱
چادرم را درمی آورم، تا می کنم و داخل کیفم می گذارم.پیرزنی که از
آن سوي خیابان می گذرد با تعجب نگاهم می کند.سرم را پایین می
اندازم،دستی به مقنعه ام می کشم و به طرف خانه حرکت می کنم.
به دنبال کلید،زیپ کوچک کیفم را باز می کنم.
صداي شکستن چیزي و به دنبالش،بگو مگو از خانه ي همسایه می
آید،سر تکان می دهم. باز هم که دعوا...
در را باز میکنم و وارد خانه می شوم،حیاط وسیع خانه مان این روزها
حکم قوطی کبریت را برایم دارد.خانه ات وسیع باشد،هرچقدر هم که
بزرگ،تا وقتی محـبت در رگ هایش جریان نیابد،می شود
تنگ،سرد،تاریک،حقیر،قفس،زندان و حتی خوفناك..
از سنگفرش ها رد می شوم،ماشین بابا در پارکینگ نیست.
از پله ها بالا می روم. در را باز می کنم و داخل میشوم. صداي خنده و
قهقهه ي زنانه بلند است.
عادت همیشگی مامان،دورهمی هاي سه شنبه!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۲
پاورچین پاورچین و خمیده خمیده به طرف پله ها میروم،نمیخواهم
مرا ببیند و با تمسخر به یکدیگر نشان دهند؛ دوست ندارم ریز
بخندند و مادرم شرمنده شود از داشتن دختري مثل من.
پله ي اول را بالا می روم که صداي مامان میخکوبم می کند:نیکی
برمی گردم:سلام مامان
جواب سلامم را نمی دهد؛مثل همیشــه و من دیگر عادت کرده ام.
چرا جواب بدهد وقتی من با کارهایم،به قول خودشان،آبرو و شرافت
خانوادگی مان را نشانه رفته ام....
_:بابا زنگ زد گفت ساعت یک می آد دنبالت،براي کلاس کنکور.
_:باشه،ممنون
باز هم جوابم را نمی دهد،برمی گردد و به طرف هال می رود.
از پله ها بالا می روم. صداي قیژ قیژ پله هاي چوبی زیر پاهایم،آرامم
می کند. درست است که اهالی این خانه دل خوشی از من ندارند،اما
من با در و دیوار این خانه طرح دوستی ریخته ام.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸