📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۲ خرداد ۱۴۰۲
میلادی: Monday - 12 June 2023
قمری: الإثنين، 23 ذو القعدة 1444
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹شهادت امام رضا علیه السلام (بنابرقولی)، 203ه-ق و روز زیارتی ایشان
🔹جنگ بنی قریظه، 4ه-ق
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️14 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
▪️16 روز تا روز عرفه
▪️17 روز تا عید سعید قربان
▪️22 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام
#حدیث
✍امام علی علیه السلام:خردمند کسی است که دمی را در کارهای بی فایده هدر نمی دهد
📚غررالحكم، حدیث2163
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
#شهید_سید_رضا_سناپور.
پدر: حیدر
تولد: 1349/1/7
شهادت: 1365/3/21
شهید ۱۶ ساله ای که نذر امام رضا بود
او عاشق راستین پیرو امام خمینی (ره) بود...
فروردین ۱۳۶۵ فرا رسیده او برای اعزام به جبهه، دورهی اموزشی لازم را در پادگان نظامی بوشهر با موفقیت گذراند و پس از آموزش به مناطق جنگی اعزام شد. بهار چهرهی دلربای رضای عزیز را بیش از ۱۶ بار ندیده بود که ترکش خمپارهی دشمن در تاریخ ۲۱ خردادماه ۱۳۶۵ دل او را، که مملو از عشق به حقیقت و راستی بود، خونین کرد و به سوی حضرت دوست پر کشید تا به همه بیاموزد که هفت شهر عشق را شهدا سریع طی کنند
✍همانگونه که امام فرمودند:
"شهیدان از هفت شهر عشق گذشتند و ما در خم یک کوچه هم نیستیم. "
🌼شادی روح پاک همه شهیدان
و #شهید_رضا_سناپوری_صلوات🌼
امروز در مراسم سالگرد تولد کیان پیرفلک سر مزارش پسر عموی مادر کیان به ماموران ناجا حمله کرد و سروان قنبری رو به شهادت رسوند.
1⃣ سروان قنبری طبق اطلاعاتی که از همکارانش گرفتم یک شخصیت بسیار مهربان بود و همیشه ریشسفیدی میکرد و حتی در ایام اغتشاشات بسیاری از کسانی که شاید معترض بودند با صحبتهای ایشون آرام میشدند، دست از لجبازی برمیداشتند. پدرانه جوانان ناآگاه را آگاه میساخت.
2⃣ سروان قنبری برای تأمین امنیت خانواده پیرفلک و هرکسی که سر مزار کیان آمده بود حاضر شده بود. چراکه شبکههای معاند و برانداز فراخوان داده بودند برای آنجا و احتمال خطر بالا بود.
3⃣ شهید قنبری ۵ فرزند داشت. یک پسر و ۴ دختر که از امشب داغ پدر بر دلهای آنها سنگینی خواهد کرد.
❓یک سوال از مادر کیان پیرفلک و سلبریتیها، داغ کیان سنگین بود و همه ناراحت شدیم، داغ پدر ۵ فرزند مهم نیست؟ جنایتی که با تحریکات شما بخصوص مادر کیان انجام شد. آیا اجازه میدهید خانواده شهید قنبری این کار شمارا با خودتان مجدد تکرار کنند؟ جان نیروهای امنیت و خانوادههایشان باد هواست؟ جواب این خونها را چهکسی میدهد؟ فقط کیان حق حیات داشت، بقیه نه؟
#حسین_دارابی
این قاتل شهید قنبری هستش که بعد از شهید قنبری یک سرباز رو زیر میگیره و میخواسته همینطور ادامه بده که با تیر مأموران به هلاکت میرسه، ببینید چجوری دارن ماجرارو تغییر میدن...
#حسین_دارابی
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢روضه امام رضا علیه السلام
_ ۲۳#ذیقعده_روز_زیارتی_امام_رضا_علیه_سلام.
#صابر_خراسانی
(با حال مناسب ببینید و ما رو فراموش نفرمایید)
#التماسدعافرج
💔😭😭😭
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۶۱۹ ۶۲۰ آب دهانم را قورت میدهم +:شما شریفی نامی میشناسین؟؟ :_شریفی؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۶۲۱ و ۶۲۲
پسر قدبلند میگوید
:_باشه،ولی از استاد سخت گیراست ...
:+باید ببینمش
:_باشه.. بیا از ورودي ردت کنیم...
همراهشان راه میافتم و وارد دانشکده میشوم.
از بین شمشادها رد میشویم و جلوي ساختمان میرسیم.
:_ببین داداش،الآن باید تو اتاق اساتید باشه...
دستم را دراز میکنم
+:ممنون رفقا
پسر کوتاه تر میگوید
:_گفتم به دانشجوي حقوق دختر نده؟حالا میگم به این شریفی دختر
بده... داماد بهتر از این آدم پیدا نمیکنی..
سر تکان میدهم و به طرف ساختمان حرکت میکنم.جلوي اتاق
اساتید،دستی به کت و موهایم میکشم.
میخواهم خوش پوش تر از همیشه به نظر بیایم.
دلیل این یکی را هم نمیدانم...
چند تقه به در میزنم.
صداي مردانه اي میگوید
:_بفرمایید
در را باز میکنم و وارد میشوم.
مرد جوانی روي مبل نشسته و فنجانی چاي در دست دارد.
کس دیگري در اتاق نیست.
جوان تر از سی سال به نظر میرسد.
موهاي بور،چشم هاي روشن و ریش مرتب و کوتاه .
پیراهن چهارخونه ي کرم به تن کرده و شلوار قهوه اي.
:_جانم ؟ کاري داشتین؟
اخم ابروهایم را باز میکنم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۶۲۳ و ۶۲۴
+:شما آقاي شریفی هستین؟
:_بله،امرتون رو بفرمایید...
فنجانش را روي میز میگذارد و بلند میشود.
:_بگو جانم.. در خدمتم.. از بچه هاي حقوق هستی؟
+:من آریا هستم آقاي شریفی.. مسیح آریا
همسر شاگردتون... خانم نیایش
به وضوح جاخوردنش را میبینم.
رنگش میپرد و باتعجب نگاهم میکند.
:_واقعا؟؟ خیلی از دیدنتون خوش بختم..
دستش را دراز میکند..با سرانگشتانم دستش را میگیرم.
دستم را رها میکند و میگوید
:_بفرمایید بشینید..
دستانم را روي سینه ام قلاب میکنم
:+ممنون..
نگاه بیتفاوت و سردم را به صورتش میدوزم.حالا شبیه خودم شده ام.
مغرور و سرد...
این نیمه ي جذاب ترم را چند وقتی است از یاد برده ام...
:+مزاحمتون نمیشم آقاي شریفی... فقط اومدم خانمم رو
برسونم،گفتم سلامی هم به شما عرض کنم..خدانگه دار
برمیگردم تا از اتاق بیرون بروم.
:_آقاي آریا؟
+:بله؟
:_تبریک میگم،بابت ازدواجتون... امیدوارم خوشبخت بشید
+:ممنون
از اتاق بیرون میروم.
حس بهتري دارم،همین عرض اندام کوچک در دانشگاه تا حدودي
اتفاقات مشابه شریفی را از دور نیکی میپراند.