eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
#سلام_بر_شهدا #مدافع_حرم #دفاع_مقدس #شهیدان_محمود_مراد_اسکندری ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ #دو_شهید_با_یک_نام 🌸 🌿 مزار جالب دو شهید که یکی شهید مدافع حرم است و دیگری شهید دفاع مقدس 💠ماجرای این دو شهید از این قرار است که سال 59 محمود مراداسکندری در جنگ تحمیلی ایران و عراق شهید میشود و 8 سال بعد برادر زاده‌اش که همنام عموی شهیدش است بدنیا می‌آید و سال 94 در سوریه شهید مدافع حرم می‌شود. ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 #تقویم پنج‌شنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۸ ۴ صفر ۱۴۴۱ ۳ اکتبر ۲۰۱۹ 🏴 @taShadat 🏴
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ (149) بَلِ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ (150) ﺍی کسانیکه ایمان آورده اید! ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺮﻳﺪ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ وضع گذشته ﺑﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ، پس ﺯﻳﺎﻧﻜﺎﺭ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ (١٤٩) ولی بدانید که بر خلاف کافران، ﺧﺪﺍ ﻳﺎﺭ ﻭ ﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻳﺎﺭی ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ (١٥٠) ای کسانیکه ایمان آورده‌اید! اگر از کافران فرمان برید، شما را به وضع گذشته باز می‌گردانند، پس زیانکار خواهید شد (149) ولی بدانید که بر خلاف کافران، خدا یار و سرپرست شماست و او بهترین یاری دهندگان است (150) سوره آل عمران، آیه 149 و 150 🏴 @taShadat 🏴
💠امام صادق علیه السلام 🔺إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَه 🔰 مبغوض‌ترینِ افراد، آن کسی است که مردم از زبان او بترسند. 📙الکافی،ج2،ص323 #حدیث 🏴 @taShadat 🏴
🍃سخنی که با تو دارم، به نسیم صبح گفتم دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی 🕊 #شهید_هادی_ذوالفقاری #سلام_صبحتون_بخیر #روزتون_شهدایی 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی متفاوت از حذف نام و یاد شهدا ... مادر شهید از غصه دق کرد...😞😭 حرفی که رهبر یک مملکت می زنه مثل قرآن صامت روی زمین مونه حتی اگه ماها #آتش_به_اختیار عمل نکنیم 😔 📌دیدن این کلیپ را تحت هیچ شرایطی از دست ندید 🏴 @taShadat 🏴
@shahed_sticker۴۳۲.attheme
230.7K
تم شهید هادی ذوالفقاری❤️ 🏴 @taShadat 🏴
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_هادی_ذوالفقاری 🌷 #رفیق_شهیدم }• 🍃🌹🍃🌹 🏴 @taShadat 🏴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشت ؛ ما ڪه رفتیم با دلی سوخته و‌ چشم داغدار ڪربلا ‌ندیده تو اما ای برادر ، مسافر ڪربلا اگر شدی جای من به مولا سلامی برسان ... ▪️ @taShadat ▪️
°•| 🌸 🍃 شب عملیات ستون غواص‌ها به صف شدن زدن به اروند رود؛ نفر جلوییه طناب رو رها کرده بود، بهش گفتن چرا سر طناب رو زیادی رها کردی؟! گفت: ‹‹چون میخوام امام زمان مارو از این رودخونه نجات بده!›› °•| 🌸 🍃 بچه‌ها !!!... پشت در خونه‌ی زندگی که کردی، تنها هست که میتونه هُل بده تورو ها ... ▪️ @taShadat ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_473160900434460832.mp3
5.09M
بازم اربعین کربلایی ها... ▪️ @taShadat ▪️
شهید مدافع حرمی که مزارش در مسیر زوار اربعین است پیکراو طبق وصیت خودش در وادی السلام نجف، واقع در عمود394 نزدیک مزار هود و صالح به خاک سپرده شده. زیارت مزار هادی ذوالفقاری یادتان نرود.. ▪️ @taShadat▪️
خواب هم عبادت می شود... اگر دغدغه ات کار برای خدا باشد، و سربازی برای مهدی فاطمه هدفِ زندگیت ... !!! ▪️ @taShadat▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣5⃣ #فصل_هشتم شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. ب
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣5⃣ صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.» بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.» صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣5⃣ حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم. از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat▪️
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :3⃣5⃣ #فصل_هشتم صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :5⃣5⃣ مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران. چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.» خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.» صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.» صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم. فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣5⃣ یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد. ـ داداش صمد آمد! نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود. یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.» اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود. کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat ▪️
این دوپارت تقدیم به نگاه پــر مهرتون🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره جالب حاج قاسم سلیمانی از دانش‌آموزی به نام حسین یوسف‌اللهی که معروف به عارف لشکر 41 ثارالله بود... 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◼️ #شهادت_حضرت_رقیه 🎤 کربلایی حسن عطایی 🎼 زمینه فوووق العاده زیبا_سوزناک 🎧 نمیدونم خبر داری النگومو ازم گرفتن... 👌 #فوق_زیبا 🏴 @taShadat 🏴 #لطفا_برای_فرج_دعا_کنید
🗓 #تقویم جمعه ۱۲ مهر ۱۳۹۸ ۵ صفر ۱۴۴۱ ۴ اکتبر ۲۰۱۹ 🏴 @taShadat 🏴
#کلام_وحی 🔺وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ 🔰نیكی و بدی یكسان نیست. [بدی را] با بهترین شیوه دفع كن؛ (با این برخورد متین و نیك‌) ناگاه كسی كه میان تو و او دشمنی است (چنان شود) كه گویی دوستی نزدیك و صمیمی است. (۳۴) 📙سوره فصلت،آیه 34 🏴 @taShadat 🏴
💠امیرالمؤمنین علیه السلام 🔺گواراترین زندگی را کسی دارد کا از آنچه خدا قسمت او کرده خشنود باشد. 📙گزیده غررالحکم،ج1،ص38 🏴 @taShadat 🏴