eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت چهارده علی نگاهی به سمیه که روبرویش،کنارعالیه روی مبل دونفره نشسته،انداخت.سمیه هم نگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت پانزدهم باهم قدم میزدند.امروز به اصرار خانواده،باسمیه به پارک رفته بودند. سمیه:راسی..با بابا حرف زدم..راضیش کردم... علی به طرفش برگشت:واقعا؟ +بله. علی لبخندی زد:ممنون...نمیدونم اگه نبودی چیکار میحواستم بکنم..خیلی خوبی سمیه. سمیه لبخندی محزون زد:خوشحالم _چرا؟ +چون که تو میگی خوبم. علی خندید:یجوری حرف میزنی انگار تحفه ام من. +ازکجامیدونی نیسی؟ _نمیدونم. +کی میری؟ _کجا؟ +سوریه. _هروخ کارام درست شه..بریم خونه؟ +بریم. به طرف ماشین رفتند وسوارشدند... 🌷🌷🌷 صندلی رابیرون کشید وپشت میزنشست:راستی..سمیه خانواده شو راضی کرده برای رفتن. همه متهجب به علی چشم دوختند. عاطفه خانم:واقعا؟ _بله.دیگه باید برم دنبال کارام که ان شاا... عاطفه خانم عصبی،حرف علی را قطع کرد:توغلط میکنی. هرسه متعجب بخ عاطفه خانم نگاه میکردند. آقامحمد:خانم مگه شرطط همین نبود؟ عاطفه خانم:علی من نمیتونم بڋارم تو بری. _پس چراهی امیدوارم میکنی؟ +چون نمیتونم ناراحتیتو ببینم. علی ازپشت میزبرحاست:مامان بدکردی درحقم. +علی بشین سرجات. _این همه کسایی که رفتن شهیدشدن..مادرنداشتن؟عشق وزندگی نداشتن؟وابستگی نداشتن؟ وبه طرف پله ها رفت وبه صدازدن های عاطفه خانم توجهی نکرد... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت شانزده چندروز از ماجرای مخالفت دوباره عاطفه خانم گڋشته است وعاطفه خانم هنوز راضی نشده است. امروز روز سوم ماه رمضان است.علی دیگر نمیدانست چطور مادرش راراضی به رفتن کند.برای بارآخر میخواست تلاش کند...اگرراضی نشد..بیخیالش شود...شایدبه صلاحش نبودرفتن..شاید امام حسین نمیخواست علی شبیه به اوشود.آخر،علی همیشه دوست داشت شبیه امام حسین شود..و شبیه به اوازاین دنیابرود..همیشه آرزویش بود درمحرم شهید شود..ماه شهادت سیدالشهدا... 🌷🌷🌷 واردخانه شد تابرای بازآخر شانسش راامتحان کند.ازقبل باسمیه تماس گرفت و گفت به خانه شان برودتاشاید بتوانند باهم عاطفه خانم را راضی کنند.عاطفه حانم و سمیه هردو روی مبل نشسته اند وصحبت میکنند.قرارشده بودسمیه ازقبل باعاطفه خانم صحبت کند.عالیه کلاس ریاضی بود.دوسه روزبعد،امتحاناتشان شروع میشد. علی بلند سلام کرد.سمیه وعاطفه خانم به طرفش برگشتند وجواب سلامش رادادند. _برم لباسامو عوض کنم،میام الان. همانطورکه به سمت پله ها میرفت،دورازچشم عاطفه خانم روبه سمیه لب زد:حرف زدی باهاش؟ سمیه سرش رابه علامت آره تکان داد. ازپله هابالاواتاقش رفت.لباسهایش راباتیشرت زردرنگ و شلوارخانگی مشکی عوض کردواز پله ها پایین رفت.... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥طنز ازدواج از رهبری😊 طرح لبخند تو پایان پریشانی هاست ❤️ ▫️فرا رسیدن ربیع الاول مبارک باشد💐
امام زمانت رو بچسب . .🖐🏻✨
براۍ ترویج حجاب رفت اینستاگرام . . شد جزء فعالان ضد حجاب! + خیلی روی خودت مطمئن نباش🌿
داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد یک اسم حضرت زهرا (س) بگذارند . . کہ اگـــــر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س)♥🌹''
هواشناسی اعلام کرد : هوای مهدی فاطمه را داشته باشید خیلی تنهاست سلامتیش ۵ تا صلوات خجالت نکش رفیق کپی کردنش عشق میخواد
😄😄 قبل از عملیات بود ... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم📞 به همرزمامون خبر بدیم ... ڪه تڪفیریا نفهمن ... یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 *بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده .....* 😂😐 🕊
🌱رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی بستگان هم همیشه سرش پایین بود. من میگم: شهادت خیلی سخت نیست، فقط یکم تمرین میخواد و مبارزه با نفس...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ میلادی: Monday - 18 September 2023 قمری: الإثنين، 2 ربيع أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹احتجاج سلمان بر مردم در دفاع از امیرالمومنین، 11ه-ق 🔹تخریب و سوزاندن کعبه به امر یزید لعنة الله علیه، 64ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام ▪️6 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️7 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️15 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️32 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
: 🌱خداوند امر به معروف را برای مصلحت عموم مردم و نهی از منکر را برای بازداشتن بی خردها واجب کرد. (نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲، صفحه ۶۸۲)
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا #محمدامین_احمدپور نام پدر: محمد تولد: 01/03/1347اوزلارستان یگان خدمت: لشکر 19 فجر آخرین مسئولیت :سرگروه شناسایی شهادت: 17/10/1364 ✍وی در دامن‌پاک پدر و مادر تربیت یافت. با اوج‌گیری انقلاب اسلامی درکشور در راهپیمایی‌ها علیه نظام ستم‌شاهی پیوست و باوجودسن کم شرکت نمود.با آغاز جنگ تحمیلی خیلی زود درس و مدرسه رارها کرد و باوجود پایین بودن سنش عازم جبهه شدو سال‌‌ها به‌عنوان بسیجی در جبهه‌‌ حق علیه باطل حضور داشت.اخلاق و اخلاص او زبانزد دوستان و هم‌رزمانش بود وسرانجام پس از سال‌‌ها نبرد جانانه و ایثارگری درآخرین مأموریتش در جاده بندرعباس در برابر معبودش سر تعظیم فرود آورده و به فیض شهادت نائل آمد. #وصـیــت_نــامـــه از خدای منان می‌خواهم که توفیق مرگ شرافتمندانه را نصیب این بنده عاصی بگرداند. من برای ادای تکلیف شرعی و دفاع از کشورم، این مسیر را انتخاب کردم و به آن افتخار می‌کنم زیرا که راه، راه ائمه و پیامبران است و این راه منتهی به فلاح و رستگاری می‌شود این راه را به همه افراد وصیت می‌کنم.از تمام پدران می‌خواهم که به امانت‌‌ها خیانت نکنند و فرزندانی صالح تحویل جامعه اسلامی دهند، و از پدر و مادرم می‌خواهم مرا حلال نمایند و قامتتان را راست نگه‌دارید تا کوردلان بدانند باکی از دست دادن فرزندتان ندارید.و در آخر از تمامی کسانی که تاکنون از درک عظمت انقلاب وا‌مانده‌ایـد می‌خواهم که به خود بیایند. 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و #شهیدمحمدامین_احمدپور _صلوات🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت شانزده چندروز از ماجرای مخالفت دوباره عاطفه خانم گڋشته است وعاطفه خانم هنوز راضی نشده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت هفده روی مبل تک نفره نشست.سمیه همانطورکه ازروی مبل بلن میشد،گفت:الان میام،ببخشید. سمیه که رفت عاطفه خانم روبه علی گفت:سمیه یه چیزایی میگفت. علی کنجکاوپرسید:چی میگف؟ +تونمیدونی؟ _نه! +میگفت...اگه من اجازه ندم..بیخیال سوریه میشی. علی ناراحت گفت:درست گفته! +ینی اگه اجازه ندم...نمیری؟ _نه خب.بالاخره شمامادرمی،باید اجازه بدی. سمیه ازپله هاپایین آمدوروی مبل نشست. علی ادامه داد:اگه اجازه ندی نمیرم مامان..ولی...ولی یچیزایی تَه گلوم هست...نگم خفم میکنه..شماکه اجازه ندی من نمیرم..میمونم اینجا..باحسین که حرف زدم..میگف اگه رفتن من منتفی شه،تنهامیره..باشه مامان...شمامادرمی ومن حق ندارم روی حرفت حرف بزنم..ولی یچیزی...اگه شمانڋاری برمــ..اون دنیا مطمئن باش حضرت فاطمه(س)جلوتومیگیره ونمیڋاره ازپل صراط ردشی.همینطور حضرت زینب(س)....میگه چرانڋاشتی پسرت بیاد ازحرمم دفاع کنه...ازروی مبل بلندشدوادامه داد:دلمو شکوندی مامان...سرشکسته م نکن پیش امام حسین.. +من جطوری بذارم بری علی؟ _همونطوری که مادرای دیگه گڋاشتن پسراشون برن. +توتنهاپسرمی.. _دیگه چیزایی که لازم بودومن گفتم مامان جون.همه چی به تصمیم شمابستگی داره،دیگه شمابمونو وجدانت.... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت هجده دوسه روزی میگذرد وهم علی،هم عاطفه خانم درباره سوریه حرفی نزدند.امروز قرار شد عاطفه خانم به عطیه زنگ بزندوآنهارابرای امشب،افطاری دعوت کند.اصرار داشت که سمیه هم باشد.علی باسمیه تماس گرفت ودعوتش کرد... 🌷🌷🌷 صدای ربنا درخانه پیچیده بود.همه مشغول آماده کردن میزافطاری بودند.علی هم تماسش باحسین را فطع کردو به جمع ملحق شد.چنددقیقه بعدکه میزآماده بود،دربازشدوآقامحمدواردخانه شد:سلام به همگی. بقیه جواب سلامش رادادند.اڋان که شد،همگی پشت میزنشستند وافطارکردند.بعدازخوردن افطاری وشام همگی نمازرابه جماعت آقامحمدخواندند... 🌷🌷🌷🌷 عالیه سینی چای را روی میزگڋاشت وروی مبل،کنارسمیه نشست.همه باهم صحبت میکردند.ولی عاطفه خانم ازسر شب حالش خوب نبود. اقامحمدروبه عازفه خانم گفت:خانم خوبی؟ عاطفه خانم:آ...آره...راستش...امشب که من خواستم همه باشن...میخواستم بگم کهـ.... انگاردر حرفی که میحواست بزند تردیدداشت.. نفس عمیقی کشیدوادامه داد:خواستم بگم...رضایت میدم به رفتن علی. همه باتعجب به اوخیره بودند.علی باحوشحالی زیرلب خداروشکری گفت وبعدبه سمیه که سرش راپایین انداخته نگاه کرد.احساس ناراحتی اش رادرک میکرد.... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆ماشاءالله به این عمار آقا سیدعلی فقط مهسا امینی، کُرد بود؟؟؟🤔🤔 🚨کل ضد انقلاب رو شست و گذاشت کنار تلف کردن وقت نیست وظیفه ی هر ایرانی باغیرت است. کوتاهی نکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خامنه ای کسی نگردد گمراه او در شب تیره می درخشد چون ماه در هر نفسم برای او می خوانم لاحول و لاقوه الا بالله
این شبـ🌙ـها، هم دعا کن؛ هم برای عضوگیریِ لشکر خدا، تلاش کن! نذار از ما، بدزدَن...سرمایه هامونو❗️ دست بقیه رو بگیر و بیار... ما باهم انتقام حسین رو می گیریم👇
زندگی نامه شهید حسین یاغی «شهید مهدی محمدحسین یاغی» با اسم جهادی «کرار» در اول فروردین 1368 شمسی مصادف با 15 ماه شعبان و 21مارس سال 1989 میلادی در شهر بعلبک واقع در منطقه‌ بقاع لبنان متولد شد. قرار بود حسن نامگذاری شود اما با تولد مبارکش همزمان با ولادت حضرت مهدی(عج) نام خود را نیز با خود به همراه آورد و مهدی نامگذاری شد. شهید یاغی که در میان اهالی جنوب لبنان به «امیرالشهداء» معروف است در سنین نوجوانی به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان پیوست. هرچند یک مهندس کامپیوتر بود اما مبارزه و مقاومت هدف اصلی زندگی‌اش را می‌ساخت. به همین دلیل وقتی طبل جنگ در سوریه و میان مسلمان و در حریم اهل بیت(ع) به صدا درآمد، او نیز داوطلبانه در قامت یک فرمانده حزب‌الله برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و در عملیات‌های حزب‌الله در مناطق مختلف سوریه شرکت کرد. او در فوریه سال 2013 از ناحیه سر مجروح شد و ناراحت بود از اینکه به جای شهادت جراحت نصیب او شده است. در زیارت اربعین در کربلا از خدا شهادتش را خواسته بود تا اینکه در ژوئیه سال 2013 میلادی همزمان با 9 مرداد 1392 شمسی مصادف با 22 رمضان 1434 قمری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. شهید یاغی همانطور که به یکی از شهدای محبوب لبنان در میان حامیان مقاومت تبدیل شده است، در ایران نیز پس از شهادت عکس‌ها و فیلم‌هایش به سرعت دست به دست شده و انتشار پیدا کرد، و ایرانیان حامی مقاومت و علاقمند به شهدای مدافع حرم، کلیپ‌های مختلفی از او ساختند.