eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباست...... همچو آسمان می ماند...... عمیق و بلند ... اما.... آسمان ، قصه ی پرواز قشنگی ست.... و قصه این است چه اندازه کبوتر باشی.. برای شهادت 🌴🌴🌴 صبح ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ساعت حوالی ۹صبح، طبق هرسال رژه است، اما... سربازی که چند روز به پایان سربازیش مونده بود، دیگه به خونه برنگشت... ۲۵ نفر شهید و ۷۰ نفر زخمی شدند جانباز ۷۰ درصدی که به آرزوی شهادتش رسید سربازی با تفنگ خالی در میان تیرها بر زمین افتاد... وپاسدارانی که جان برکف اماده جانفشانی بودند 🌷🌷🌷🌷🌷 پنج سال پیش در چنین روزی شهر به خون عزیزان بی گناه شد یادشان گرامی وراهشان پررهرو اللهم_الرزقنا_شهاده_فی_سبیلک سالروز وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ
🌺 ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود که ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری؟ با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن، عکس روی کمپوت‌ها رو نکنن!! گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو با همون طنازی گفت: اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!😂 🔹"هفته دفاع مقدس مبارک"
8.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🥀شهید عباس دانشگر حتما نگاه کنین شهیدی که خیلی حرفا داره ها أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
💌 🌹شهـــید مدافع حرم عبدالله اسکندری: خدایا ما به قیامت تو روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو به امامت امامان تو ایمان داریم، خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانی تو به بزرگی و توانایی تو و به تمام خوبی‌های تو ایمان و اعتقاد داریم، شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم، خدایا متوسل می‌شوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل می‌شوم به حضرت زهرا.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۱ مهر ۱۴۰۲ میلادی: Saturday - 23 September 2023 قمری: السبت، 7 ربيع أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️2 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج ▪️10 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیه السلام ▪️27 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️31 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
🔸امام علی علیه‌السلام: ألا إنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً ، وإنَّ الآخِرَةَ قَد تَرَحَّلَت مُقبِلَةً ، ولِكُلِّ واحِدَةٍ بَنونَ ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ، ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا . فَإِنَّ اليَومَ عَمَلٌ ولا حِسابٌ ، وإنَّ غَدا حِسابٌ ولا عَمَلٌ. 🔹بدانيد كه دنيا پشت كرده و در حال كوچ است، و آخرت، رو آورده و در حال كوچ است؛ و هريك را فرزندانى است. شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد؛ چرا كه امروز، روزِ كار است، نه حسابرسى، و فردا روزِ حسابرسى است نه كار و تلاش . 📚 الكافي : ج ٨ ص ٥٨ ح ٢١
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 ازتبار رئیس علی پدر: بهمن یار تولد : ۳۱ شهریور ۱۳۴۶ محل تولد: بوشهر_ دشتی شهادت : ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۲ محل شهادت : قصرشیرین مزار : خورموج 📜 هر کس که جنگ و جهاد در راه خدا را ترک کند خدا لباس ذلت بر تنش می‌پوشاند در زندگی فقیر و تهی دست می‌شود دینش را از کف می‌دهد به عذاب دردناک مبتلا می‌گردد اینجانب عبدالله سروری مطلق وظیفه خود دانستم برای احیای دین خدا و مقدس اسلام برای رضای خدا به جبهه بروم و بر علیه مشرکین و دشمنان خدا بجنگم و تا جان در بدن دارم بر علیه دشمن زبون به ستیزی بپردازم پدر و مادرم اگر من شهید شدم برایم گریه نکنید همچون کوه در مقابل سختی‌ها و نابسامانی‌ها و شدائد روزگار مقاوم باشند به کلیه خویشان و دوستان خود توصیه می‌کنم که برای من گریه نکنند و تا می‌توانند برای احیای دین اسلام دریغ نورزند دعای همیشگی برای امام امت از یادتان نرود خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار 🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸 گرامی باد
💢با امانتهایی که خدا بهمون داده؛ چه کرده ایــم؟ ✳️ با خودمون، با روحمون، با سلامتِ بدنمون، با قرآن، با آخرین فرستاده اش... چقدر امانت دارِ خوبی بودیم؟👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت بیست وپنج _خیلی دوست دارم... سمیه شوکه به علی خیره شدوبعدازچندثانیه اشک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت بیست وشش شب امیرهم آمد.بعدازشام ومیوه وچایی،همه گی رفتندتابخوابند.چون صبح بعداذان باید برای بدرقه علی حاضرشوند.علی نیم ساعتی درتختش ماند.خوابش نمیبرد.ازاتاق بیرون رفت.ازپله هاپایین وبه حیاط رفت.همه خانواده روی تخت نشسته بودند. علی متعحب به آنهانزدیک شد:شمانخوابیدین؟ همه به طرفش برگشتند. عاطفه خانم:خوابمون نبرد هیچکدوم.توچرابیداری؟ _منم خوابم نبرد. 🌷🌷🌷 ساکش رابرداشت ونگاهی به اتاقش انداخت.لبخندی زدوازاتاق خارج شد.ازطبقه پایین صدای گریه می آمد.خانواده سمیه هم چنددقیقه پیش رسیده بودند. ازپله هاپایین رفت.نگاه همه به طرفش برگشت.عاطفه خانم نگاهی به علی انداخت:چقد بهت میادااین لباسا. علی لبخندی زد:ممنون. نگاهی به ساعت انداخت. یک ربع مانده تاحسین به دنبالش بیایدوباهم راهی فرودگاه بشوند. اول به طرف آقامحمدواقامهدی رفت.دستان هردورابوسید وحلالیت طلبید.بعدبه طرف عاطفه خانم وسمانه خانم ‌رفتـ عاطفه خانم آرام اشک میریخت. خواست خم بشودوپای مادرش راببوسد که عاطفه خانم نذاشت.دستان هردورابوسیدوخواست تاحلالش کنند. بعدبه طرف سینارفت.مردانه درآغوشش کشیدوگفت:خوبی ای بدی ای دیدی حلال کن.ازخواهرتم خوب مراقبت کن. سینالبخندی زد:حتما..مراقب خودت باش. _چشم. به طرف امیر وعطیه وزهرارفت.عطیه رادرآغوش گرفت.عطیه درحالی که سعی میکرد گریه نکند،گفت:علی مراقب خودت باشیا.خیلی. _چشم،چشم،چشم. +بی بلا. علی ازعطیه جداشدوامیررادرآغوش گرفت وخدافظی کرد. زهرارادربغل گرفت:خدافظ دایی جون. +خدافس دایی.دلم خئلی برات تنگ میشه. _منم بیشتر از همه دلم برا توتنگ میشه قربونت بشم. +دروخ نگو.خودم میدونم دلت از همه بیشتر برا زندایی تنگ میشه. بین گریه همه خندیدند و سمیه و علی سرخ شدند. زهراراروی زمین گذاشت وبه طرف عالیه رفت.بغض عالیع ترکید.درآغوش علی رفت وبلند بلند هق هق کرد. _فدات بشم،گریه نکن خواهری. +نمیتونم علی.خیلی سعی کردم،نمیشه. _آروم باش.تاآروم نشی نمیرم. عالیه از علی جداشدواشک هایش را پاک کرد:باشه،من آرومم. بوسه ای روی شانه برادرش کاشت:بروخدابه همرات. علی هم بوسه ای روی سر عالیه کاشت وبه طرف سمیه رفت.پرچادرش را دردست گرفت وروی آن بوسه ای زد:ازهمه بیشتر به تومدیونم سمیه.ممنون که کنارم بودی. سمیه سعی میکرد گریه نکند،اما موفق نبود. +موفق باشی....فقط یچیزی میخوام ازتـ. _بگوعزیز دلم. +اگه رفتی پیش حضرت زینب(س)،شفاعت مارم حتما بکن. سرش راتکان داد:چشم. +بی بلا. ساکش رابرداشت و همگی به حیاط رفتند.علی پوتین هایش راپوشیدوسرپاایستاد. عاطفه خانم:بریم. _شماکجا؟ +علی اینطوری نمیتونم.منم باید بیام فرودگاه. _من برای خودم اینطور راحت تره که تنها برم مامانم.حالاباز میل خودتونه. +میام. _باشه‌،من حرفی ندارم..آخهـ..زنگ زدم حسین بیاددنبالم.الانامیرسه. +آخه... آقامحمد:خانم ول کن دیگه.همینجاخداحافظی میکنیم.خودشم اینطور راحت تره. +باشه. _پس دیگه خوبی بدی دیدید حلال کنید.فعلایاحق.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸