#سالروز_شهادت سردار شهید حسن تهرانی مقدم
حسن تهرانی مقدم (درگذشت:۲1 آبان ۱۳۹۰ ملارد) از فرمانده هان دوران جنگ عراق و ایران و فرمانده جهاد خودکفایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که بر اثرانفجار در پادگان امیرالمومنین در شهرستان ملارد به همراه جمعی دیگر از پرسنل سپاه به شهادت رسید.
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐برادر شهید نقل می کند:با آن حالت معنوی كه شهید محمد احمدی جوان داشت ما فكر می كرديم كه روزی در مأموريتهايش به شهادت می رسد.محمد ارتباط بسيار عاطفی با پدر و به خصوص با مادرمان داشت.
🌷مادرم موقع زايمان آخرين فرزندش محمد در خواب ديده بود كه خدا به او پسری عطا خواهد کرد كه بعدها مانند دايی اش به شهادت خواهد رسيد.دايی ما از شهدای دفاع مقدس است.چون محمد بچه آخر خانواده بود مادرم به رفتوآمدهايش بسيار توجه داشت.خود شهيد هم به مادرم هميشه می گفت:كه تو فقط خواهر شهيد نيستی مادر شهيد هم هستی.
🥀 برادرم شهید محمد احمدی جوان علاقه زيادی به شهدا داشت.هر سال در ظهر تاسوعا يادواره شهدای روستا را برگزار می كرد.جالب است كه خودش هم در ظهر تاسوعاي سال ۱۳۹۴ مجروح شد و در اربعين همان سال به شهادت رسيد.
🌷ذره ای ڪم نشود
حرمت بانویِ دمشـق
تا دفـاع حرمـش
دستِ علی اکبرهاست🕊
🌹#اولین_شهید_مدافعحرم_بوشهر
#شهید_محمد_احمدی_جوان
#سالروز_شهـادت🕊
🌴🥀🌹🕊
#شهید_مدافع_حرم
#محمودرضا_بیضایی
فرازی از وصیت نامه ...
وصیت نامه من همان وصیت حاج همت است :
باخدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
🔹در یکی از عملیات ها وقتی کالیبر به صورتش خورده بود تیر کالیبر صورتش را سوراخ و آسیب جدی رسانده بود در بیمارستان فک بالا و پائین را سیم پیچی کرده بودند و برای استراحت به خانه فرستاده بودند .
🔸از منزلش با من تماس گرفتند و گفتند حسین آقا با شما کار دارد. وقتی ایشان را دیدم خیلی تأسف خوردم ، ایشان فقط می توانست با نی شیر یا مایعات بنوشد . گفتم حسین جان بالاخره حسابی لاغر می شوی ...
🔹گفت : بار گناهانم کمتر می شود ، صحبت شد که ایشان را برای ادامه معالجه چندین بار به پورسینا ببریم ، خلاصه با تلاش زیاد موفق شدم از آمبولانس سپاه لنگرود استفاده کنم . وقتی با آمبولانس طبق قرار به خانه ایشان رفتم بهم گفت :دکتر با ماشین عمومی می رفتیم ، گفتم چرا ؟ جواب داد : شاید مجروح مهمتری در راه باشد که آمبولانس مورد نیاز ایشان باشد من که الحمد لله دست و پایم سالم است فقط دشمن دهنم را دوخته است . این مطلب در ذهنم ماند تا موقعی که ماسک شیمیایی خودش را به بسیجی که بیسیمچی وی بود داد تا او زنده بماند ولی خودش به شهادت برسد .
این بود رمز موفقیت شهید املاکی !
🔹پيام مقام معظم رهبري: شهيد املاكي ، كه توي ميدان جنگ شيميايي زدند، و خودش هم آنجا در معرض شيميايي بود، بسيجي بغل دستش ماسك نداشت، شهيد املاكي ماسك خودش را برداشت بست به صورت بسيجي همراهش! قهرمان يعني اين!
📎قائممقام لشگر۱۶ قدس گیلان
#سردارجاویدالاثر_حسین_املاکی🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۰/۲/۲۲ لنگرود ، گیلان
●شهادت : ۱۳۶۷/۱/۱۰ ارتفاعات بانیبنوک ،خورمال عراق ، عملیات والفجر۱۰
13.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سالروز_شهادت شهید :
🌹منوچهر فرهادی🌹
تاریخ تولد :
۴۹/۷/۱
تاریخ شهادت :
۶۷/۴/۱۰
محل شهادت: جزیره مجنون عراق
شادی روح پرفتوح این شهید عزیز و همه ی شهدای گرانقدر و امام شهدا بخوانید :
💐فاتحه ای مع الصَّلَوَاتِ💐
🎬تدوین:
سیدعلی محمدی
#زندگینامه
نماز خود را هرگز ترک نکنید!
چرا که نماز همچون ریسمان اتصالی است که همه ی هستی و موجودیت آدمی را به ملکوت پیوند می دهد و روزنه ای به سوی بهشت است.
#شهید_هوشنگ_دهقان
#سالروز_شهادت🥀
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐یادم هست یک روز دیدم محمد نوروزی در منطقه با اضطراب و دوان دوان داخل اتاق میآمد.باعجله تجهیزات مربوط به پانسمان را برداشت و رفت. همراه او رفتم دیدم دو تا از بچههای کوچک سوری بیرون از مجموعه زمین خورده بودند و زیر زانوی یکی از آنها شیشه فرو رفته بود.چند نفر دیگر او را به زور نگه داشته بودند که با حرکت شیشه آسیب بیشتری به بدنش وارد نشود. محمد سریع رفت شیشه را از پای بچه بیرون کشید.جای آن را بخیه و پانسمان کرد.با حس پدرانه با این بچهها برخورد و آنها را نوازش میکرد.
🌷شهید محمد نوروزی آنقدر برای این بچهها نگران بود که انگار از خانواده خودش هستند.میگفت خدا را شکر که این توانایی را به من داده که بتوانم به وسیله آن به مردم خدمت کنم حالا چه سوری و چه ایرانی و همیشه شکرگزار این موضوع بود.
✍به نقل از:همرزم شهید
🥀با تمام معرفت . . .
می گویم اینڪ یا حسین"ع"
عاقبت این جان ناقابـل
فدای زینب "س" است🕊😔
🌹#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهـید_جانباز_محمد_نوروزی
#سالـروز_شهـادت......🕊
✨شهید اصرار داشت که بعد از شهادتش کوله پشتی اش را به دست تنها پسرش احمد برسانیم.
در کوله اش یک انگشتر یک ساعت یک قرآن یک تسبیح و یک دست لباس نظامی بود شاید می دانست که احمد می گوید اینها را ۵ سال نگه می دارم تا بزرگتر بشوم و راه پدرم را ادامه بدهم .
دخترم سمانه میگوید:« در بین راه دانشگاه وقتی چشم پدرم به عکس شهید زلقی شهید مدافع حرم افتاد،گفت: «تصویر بعدی عکس من است»
عادل چندین روز قبل از ازدواج دخترش سمانه به شهادت رسید.
💚 نقل ازهمسرشهید
🌱شهیدمدافع حرم
عادل سعد🌹💫
#سالروز_شهادت🕊
✅خصوصیات اخلاقی شهید
حسین ولایتی فر🌷💫🕊
۱- در جمع رفقای هیئتی حسین لقب سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
هیچوقت اهل ریا نبود،
اما یکجا ریا کرد آنجایی که گفت:
«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.»
همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
حتی یک بار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازی گوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید شهید آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
۲-تقریبا همیشه حسین را دردرحال کار بود وتلاش و کوشش میکرد.
اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت.بدن ورزیده و آماده ای داشت.درست زمانی که همه خسته بودند شوخی های حسین گل می کرد و به همه روحیه می داد.
استراحت حسین
ماند برای بعد از شهادتش.
۳-حضور در هیئتهای مذهبی و مسجد و برنامههای فرهنگی از جزو خصوصیات حسین بود و اهتمام ویژهای برای کمک به فقرا و نیازمندان داشت.
۴- هم و غم حسین مسائل فرهنگی جامعه بودو همیشه میگفت: خمس و زکات بدن باید پرداخت شود.
#سالروز_شهادت🌷
🔰 #سیره_شهدا
📌در منزل خوش اخلاق و قابل تحسین بود. به گفته مادرش: او گل سرسبد خانواده بود. با پدر، مادر، خواهر و برادرانش بسیار مهربان بود و همیشه به آنها سفارش میکرد که به فقرا و بیچارگان کمک کنند و نگذارند آنها طعم فقیری را بچشند.
🔰 به مادر میگفت: اولین چیزی که به منزل میآورید، مقداری از آن را به فقرا بدهید.
🔰 نماز و روزهاش ترک نمیشد و اسراف را از خصوصیات بد برای انسانها میدانست و خود نیز در این امر بسیار کوشا بود که مبادا اسراف کند، چه در لباس و پوشاک و چه در غذا و خوراک.
🔰سرانجام ۱۳۶۵/۷/۴ در جبهه پیرانشهر و در حین درگیری با دشمن، دست در دست معشوق نهاد و تا اعلا علیین پرواز کرد. پیکر مطهر و معطرش را در گلزار شهدای نیریز به خاک سپردهاند.
#شهید فریدبهنام
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
سوم خرداد ماه سال 1373 در یکی از اتاقهای خانه پدری فرید زندگی امان را شروع کردیم. فرید صدایش می کردیم. خوشحال بودم همسرم پاسدار است. من ابتدا چادری نبودم روز اولی که عقد کردیم و با هم بیرون رفتیم. فرید گفت: همیشه از این به بعد چادر بپوش. من هم گفتم چشم❤️
همدیگر را خیلی دوست داشتیم. فرید خیلی مهربان بود. در طول بیش از بیست سالی که با هم زندگی کردیم اجازه نداد لباسهایش را بشویم اوایل زندگی مان که لباسشویی نداشتیم خودش می شست بعد هم که خریدیم باز هم خودش می شست. بعد از ساعت کاری اش که به خانه بر می گشت تمام کارهای خانه را خودش انجام می داد. ظرفها را می شست حتی روزهای تعطیل غذا درست می کرد. همیشه می گفت: کاش همیشه خانه بودم که روزهای دیگر هم من کارهای خانه را انجام دهم تا ثواب خانه داری به من برسد🍃
ما سر این ثوابها رقابت داشتیم. ما بیست سال در یک لیوان چای خوردیم💞.
من دوست داشتم چای گرم بخورم و فرید چای سرد دوست داشت به همین خاطر یک لیوان چای می آورد و می گفت: تا چای گرم است اول شما بخورید آخرش که سرد شد من می خورم. فرید مرا از عشق و محبت سیراب کرد و مثل هر پدری عاشقانه بچه هایش را دوست می داشت. همیشه با محمد کشتی می گرفت و به فاطمه خیلی محبت می کرد. نسبت به اموال بیت المال خیلی حساس بودند✴️.
همیشه دو خودکاری توی جیبش بود خودکار سمت چپ شخصی بود و خودکار سمت راست جیبش مربوط به محل کارش.
اخبار سوریه را دنبال می کرد و خیلی حرص می خورد می گفت: این داعش را باید در نطفه خفه کرد. اینها اگر از سوریه بگذرند به ایران می رسند هدفشان کشورماست😣.
هدفشان نابودی اسلام است. گفت: می خواهم بروم سوریه گفتم: جنگ است خطر دارد گفت: من برای آموزش می روم. فرید کارشناس زرهی بود. فاطمه هم مخالفت کرد گفت: با زور من دخترم راضی کردم بیست ماه سوریه بودند یک ماه ایران. ولی آن یک ماهی هم که ایران بود تمام فکر و ذکرش سوریه بود. می گفت: پیرزنها و پیرمردهای سوری التماس می کنند که بمانیم و برنگردیم ایران😞.
کاش شما راضی می شدید همین یک ماه هم نمی آمدم.گفتم نگران ما نیستی گفت: من خیالم از بابت شما راحت است تا دین اسلام استوار باشد شما در امانید. جهاد ما برای خداست و من شما را به خدا سپرده ام❤️.
سخنرانی های حضرت آقا را دنبال می کرد. عاشق دیدار با ایشان بود. می گفت: من پاسدارم. پاسدارحضرت آقا، پاسدار مرزهای اسلام. و هرجا اسلام است مزر ما آنجاست.☝️
شهید جبار دریساوی🌷
#سالروز_شهادت