namaaz67_mixdown.mp3
3.53M
#نماز_سکوی_پرواز ۶۷ (آخــر)
سفره صوتی نماز هم جمع شد!
کلام آخر:
نمازبلندترین و رساننده ترین نردبان بسوی خداست!
یادت نره؛
درهر نماز،تمرین کنی یه پلّه از این نردبونُ بالا بری!
#استاد_شجاعی 🎤
@tashahadat313
فلانی منو ؛ بدبخت کرد
فلانی منو به این روز انداخت ،
فلانی فلان کرد بهمان کرد فلانی..
این حرفا رو اونور ازت قبول نمیکنن !
36.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏳🎵 { هم عهدی } 🎵🏳
از گروه سرود ضحی منتشر شد...
❤️دورت بگردم امام زمانم❤️
این نماهنگ زیبا را تا آخر ببینید 😍
#هم_عهدی
#امام_زمان
#تلنگـــر
شیطان میگه: همین یڪ بار #گناه ڪن،
بعدش دیگه خوب شو!
/۹یوسف/
خــدا میگه: باهمین یڪ گناه ،ممکنه
#دلت بمیره و هرگز توبه نکنی،
وتا ابد جهنمی بشی...!!
/۸۱بقره/
#حواستهست؟
🪴إِلَهی قَدسَترتَ عَلَیَ ذُنوبا فیِ الدُنیا وَ أَنا أَحوَجُ إِلی سَترِها عَلَیَ مِنکَ فی الاُ
خرَی
🌱محبوبِ من؛
پرده را در این دنیا کنار نزدی مرا پشت پردهٔ عیب پوشی ات نگه دار حتی آن دنیا
-مناجات شعبانیه-
#ماه_شعبان
وقتی ناراحتی،
ميگن خدا اون بالا هست
وقتی نااميدی،
ميگن اميدت به خدا باشه
وقتی مسافری،
ميگن خدا پشت و پناهت
وقتی مظلوم واقع باشی،
ميگن خدا جای حق نشسته
وقتی گرفتاری، ميگن
خدا همه چيو درست ميکنه
وقتی هدفی تو دلت داری
ميگن از تو حرکت از خدا برکت
پس وقتی خدا حواسش به همه
و همه چی هست، ديگه غصه چرا؟؟
ٺـٰاشھـادت!'
#چالش_شهدایی پاسخ رو برامون ارسال کنید👇 @montazeralhojja
فقط دونفر با شهدا حرف داشتن
پس بقیه چی!؟
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗نمنمعشق💗 قسمت 12 فصل دوم یاسر کنارپنجره ی اتاق رفتم و ادامه دادم _روزای خوبی بود..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نم_نم_عشق💗
قسمت 13
فصل دوم
مهسو
توی این مدت عادت کرده بودم که هرلحظه این چادرسرم باشه…
وقتی روضه خون روضه میخوند و وقت نوحه یاسر نوحه خون مجلس میشد چادرموروی سرم میکشیدم و برای تمام بدبودنام اشک میریختم…عشق یاسر منوعوض کرده بود…انعکاس رفتارخوب یاسر باعث شد من به آیینش مومن بشم…
این حس اینقدرشیرین بود که دیگه هیچ کم و کاستی به چشمم نمیومد…حتی این مسأله که میدونستم آنا و مادر یاسر دست به دست هم دادن تا انتقام پدرم روازمن بگیرن…اینکه میدونستم جونم هرلحظه درخطره…برام مهم نبود…
فقط برام خدا مهم بود…
هرروز کتاب میخوندم و اگرسوالی داشتم از یاسر میپرسیدم…واون هم با عشق و انررژی عجیبی پاسخگومیشد…
یاسر
امروز روز دهم محرمه…عاشورا…
نذرداشتم سقامیشدم توی روز عاشوراوتاسوعا
لباس حضرت عباس به تن داشتم…
میون دسته به زنهاومرداوبچه ها آب میدادم…و ازدور گاهی شاهد لبخندهای ازسرعشق مهسو به خودم میشدم…
خوشحال بودم که منومقصرنمیدونه…
خوشحال بودم که دوستم داره…
*
واردخونه شدیم…چادرش روازسر درآورد و گفت
+چقدخسته شدم…توام خسته شدی…
_آره…ولی خب می ارزه
+بعله…برای اهل بیته…
باعشق نگاهش کردم…
_نگاکن پدرصلواتی ازمن بچه مومن ترشده…
خنده ی ریزی زد و گفت
_تف به ریا حاجی…تف…
میخواست ازکنارم ردبشه که گفتم
_وایساکارت دارم
سوالی نگاهم کرد
دستش رو گرفتم و گفتم…
_ هجده ساله که میخوام بگم…ولی نشده…امشب نگم خوابم نمیبره…
+بگو
مکثی کردم و دستام رو دور صورتش قاب کردم…
_دوستت دارم…
#کهعشقآساننموداولولیافتادمشکلها
🍁محیاموسوی🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸