08_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
16.08M
🎙مستند صوتی شنود
✅جلسه هشتم
🛑 از کجا بفهمیم که این مستنذ زاییده ذهن نیست؟
🛑 چرا صوت ها سانسور می شود؟
🛑تواتر، راه اثبات تجربیات نزدیک به مرگ
#مستند_شنود
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313
الف لام "ح سِ ی ݩ "
سوگند به آیههاۍتنت
اۍمعجزه مقطعه !
اۍ سرّ هستی !
تو آݩ رازِ خداییکهبر روۍنیزههابرملا شد...
#صبحتون_حسینی🌸
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313
⚘️#روایتگری
🌷شهادت غریبانه برادر آزاده هوشنگ (حسین) الهی در اردوگاه موصل برای اسرا یک حادثه سوزناک بود حسین الهی متاهل بود و در آموزش و پرورش شغل معلمی داشت و علیرغم اینکه از مهم بودن سنگر مدرسه واقف بود ولی ترجیح داد که به جبهه بیاید و در مصاف رویارویی با دشمن قرار بگیرد که در والفجر مقدماتی به اسارت در آمد.
🌷وی یک عارف بود و عارفانه خدا را عبادت میکرد که در ابتدای اسارت در اردوگاه موصل ۲ اسکان داده شد و به دلیل درگیری هایی که با نیروهای عراقی داشتند با جمعی دیگر به اردوگاه موصل ۴ انتقال داده می شود پس از مدت زمان کوتاهی که در اردوگاه موصل ۴ مستقر می گردد احساس می کند نباید وقت به بطالت بگذرد و باید حرکتی را انجام دهد از پا ننشست با همه محدودیت ها و محرومیت ها از نظر مادی و معنوی بچه های اردوگاه را از نظر سواد آنالیز و شناسایی می کند و به تشکیل کلاس درس برای بچه هایی که فاقد سواد یا کم سواد بودند می پردازد و بعد از فراگرفتن سواد خواندن و نوشتن آنها را با روخوانی قرآن و ترجمه آن آشنا ساخت
باید گفت حسین الهی در اسارت واقعا فردی الهی شده بود
🌷نام او هوشنگ بود ولی نامش را به حسین تغییر داد خصوصیات بسیار بارزی از نظر اخلاقی و رفتاری داشت وقار و سنگینی خاصی در وی دیده می شد که بر جاذبه هایش می افزود و یک بار از زبان او علیرغم همه مشکلات و سختی اسارت گلایه ای نشنیدیم مقاوم و صبور بود.
بارها به علت تشکیل کلاس ها توسط عراقی ها مورد ضرب و شتم قرار می گرفت و هیچ گلایه ای نمی کرد.
🌷حسین این فراز مناجات امام سجاد را عمیقا درک کرده بود و به آن درجه رسیده بود که فرموده بودند: « اللهم ارنى الاشياء كما هي ثم ارنى الحق حقاً و ارزقنی اتباعه و ارنی الباطل باطلا و ارزقنی اجتنابه خدایا چیزها را همانگونه که هستند به من بنما پس حقیقت را نشانم بده و آنگاه توفیق پیروی از آن و باطل را بر من بنما و سپس دوری از آن را نصیبم کن » چشم برزخی داشت و در اواخر عمرش عجیب سکوت
اختیار کرده بود و با افراد رفت و شد نداشت و دیگر از آن تلاش و تکاپو در وی خبری نبود هرچه می پرسیدیم پاسخی نمی داد و گاهی تبسمی می زد فقط پاسخ سلام را میداد چون آن را واجب می دانست عجیب جمع گریز شده بود از هم آسایشگاهی هایش سئوال می کردیم آنان هم می گفتند قبل از اذان وضو می گیرد و میآید و خیلی راحت بدون اینکه سجاده ای پهن کند با سادگی یک مهرروی زمین میگذارد و نماز می خواند و ذکر می گوید و دعا می کند و میرود هرچه علت را می پرسیدند چیزی نمی گفت و روزه سکوت گرفته بود.
🌷حسین در اردوگاه موصل ١ بود و من در اردوگاه موصل ۱۳ بودم و در سکوت فقط عبادت می کرد و دعا می خواند و ارتباطش را کاملا قطع کرده بود سال ۶۷ در حال پایان بود عراقی ها هر روز صبح می آمدند و آمار می گرفتند یک روز صبح به آسایشگاه ما دیر آمدند علت دیر آمدن را از سرباز عراقی پرسیدم که گفت : یک نفر برای آمار از خواب بلند نشده بود و به بالای سرش رفتیم و دیدیم که فوت کرده است و آن فرد حسین الهی بود گفتند که در آسایشگاه نماز مغرب و عشا را خواند و عبادتش را انجام داد و شام نبود و گرسنه خوابید و شب بیدار شد و نماز شب را هم اقامه کرد و صبح نیز نمازش را خواند و دراز کشید و قبل از آمارگیری پرواز کرد و بسوی معبودش رفت. برای دفنش با فرمانده اردوگاه صحبت کردیم او گفته بود فقط باید یک نفر برود نام و مشخصاتش را در یک شیشه قرار دادیم به حاج مراد ورناصری دادیم و گفتیم شما بروید تا طبق سنت و رسم خودمان غسل و کفن و دفن شود او شصت و سومین شهید از آزادگان اردوگاه موصل بود که در پشت اردوگاه به صورت امانت خاکسپاری گردید.
خداوند را قسم دهیم به مقربین درگاهش که روز قیامت ما را شرمنده شهدا قرار ندهد.💔
📌منبع: کتاب از مسجدسلیمان تا قله ریشن نویسنده عبدالرحیم سوار نژاد
#شهیدهوشنگالهی🕊🌹
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
🔻مجموعه توحیدی #اوست... ۲۷
(سفری از دنیای بیرون، بسمت دنیای درون)
✨ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ الْأَبْصَار (مُلک، ٢٣)
اوست که به شما بینایی داد /
✍ او عظمت کهکشانها، دریاها، زمین و هرآنچه در آن است را ....
از روزنهٔ "کوچک" چشمانت،
به درون "عظیمِ" تو راه میدهد – بی آن که ارادهای در بینایی داشته باشی_ ....
نمایش این همه «اثر» ؛
برای پی بردن به «صاحبِ اثر» است!
#اوست که به تو بینایی داد تا ببینیاش...
و از جلوههای کوچک ... به درونِ عظیم او، راه باز کنی!
#کارگاه_های_توحیدی
@tashahadat313
Tahdir joze6.mp3
3.98M
💠 #تحدیر (تندخوانی) جزء ششم قرآن کریم
🎙با صوت استاد معتز آقایی
⏱زمان : 33دقیقه
@tashahadat313
✳️ چرا سلام کردی؟!
🔻 آخرین بار که آمده بود، شب ساعت ۱۱ بود که قدم میزدیم. یک مرد ناشناسی بود که نه من او را میشناختم و نه مصطفی. یک دفعه سلام کرد؛ یارو یک دفعه جا خورد گفت علیکم السلام، سریع جواب سلام داد و رفت. بعد گفتم مصطفی چرا سلام کردی؟ برگشت گفت: حدیث داریم در آخرالزمان مردمی که همدیگر را نمیشناسند به هم سلام نمیکنند. گفتم بگذار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم.
📚 از کتاب #در_مکتب_مصطفی | جستاری علمی دربارهٔ سیرهٔ تربیتی شهید مدافع حرم سید مصطفی صدرزاده
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 تصاویری از لحظات افطار و سحر و مناجاتهای رزمندگان دفاع مقدس در ماه_مبارک_رمضان جبهه ها
_ بعضی خاطرهها اونقدر خاص هستند که گاهی آدم دوست داره بارها اونها رو زندگی کنه.
این کلیپ حال عجیبی داره!...💔
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313
💌#شھیدانہ
✍#روزه در کویر
🍃يكى از مسئولين مستقيمش ميگفت:
ماه رمضان بود، رفته بودم بادينده (منطقه اى كويرى در اطراف ورامين) كه محمودرضا را آنجا ديدم.
مهمانانى از حاشيه خليج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هواى گرم آنها را آموزش ميداد.
🍃نقطه اى كه محمودرضا در آنجا آموزش ميداد،در عمق ١١٠ كيلومترى كوير بود گرماى هوا شايد ۴۵ درجه بود آن روز ولى روزه اش را نشكسته بود در حالی كه نيروهايش هيچكدام #روزه نبودند و آب مى خوردند...
🍃محمودرضا ميگفت: من چون مربى هستم و در مأموريت آموزشى و كثير السفر هستم نمى توانم روزه ام را بخورم حقا مزد محمودرضا كمتر از #شهادت نبود...
#شهیدمحمودرضابیضایی🕊🌹
#اَللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیَکَالْفَرَجَ
@tashahadat313