eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
Part08_مجمع الفضائل ج1.mp3
6.73M
به وقت کتاب📚📚📚🕘 📖 📗کتاب صوتی🎧 قسمت هشتم8⃣ (علیه السلام) @tashahadat313
جز8.mp3
4.12M
🌺 (تندخوانی) 🌺 🌺 توسط استاد @tashahadat313
سلام عاقبت همه بخیر و سعادت🌱 عزیزان خواستم ی مطلبی خدمتتون عرض کنم بابت اینکه امسال سال چیه!!؟؟ ونمادی که دارن سر سفر هفت سین میزارن اژدها و از این چیزها😒 ما شیعه هستیم و نماد ما اهلبیت علیهم السلام.. مثلا بیایید امسال اعداد سال ۱۴۰۳ رو با هم جمع کنیم که میشه هشت .. هشت یعنی علی ابن موسی الرضا علیه السلام 😍❤️ الحمدالله که سال تحویل افتاده چهارشنبه روز خاص امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام ❤️ پس هرکس ازتون پرسید امسال چه سالی بگین سال امام رضا جانمون🩷💜 ان شاء الله که بهترین سال باشه ان شاء الله سال ظهور مولاجانمون حضرت مهدی ارواحنا له الفدا باشه به حق مولای رئوفمون🤲 نوروز امام رضایی 🌹 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨💥لحظه سال تحویل دعای فرج ، فراموشمون نشه🤲✨💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗هرچی تو بخوای 💗 قسمت6 پوزخندی زد و گفت: _راحت باش... (به خودش اشاره کرد) _بگو من لیا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت7 وقتی داشت میرفت لبخندی زد و گفت: _مراقب دلت باش. همه ش به فکر سهیل و نگاهها و حرفهاش بودم... تناقض عجیبی داشت. خانواده سهیل مذهبی بودن ولی اینکه خودش اونطور رفتار میکرد،.. شاید بخاطر این باشه که از رفتارمذهبی نماها دچار تعارض شده. شاید اگه جواب سوالهاشو بگیره،رفتارش اصلاح بشه، ولی اگه بهم علاقه مند بشه،چی؟ مطمئن بودم نمیخوام باهاش ازدواج کنم.نمیخوام اذیتش کنم. تا بعدازظهر تو همین فکرها بودم و به هیچ نتیجه ای نمیرسیدم... رفتم خونه ی محمد.جمعه بود و محمد خونه بود. تا چشمم بهش افتاد،گفت: _سلام! اینقدر بهش فکر نکن. -سلام.یعنی چی؟ -چند دقیقه ست ایستادی فقط نگاه میکنی،نه سلامی،نه حرفی،نه میای تو. رفتم تو خونه و بالبخند گفتم: _هوش و حواس ندارم داداش،فکر کنم از دست رفتم. محمد باعصبانیت گفت: _حواست باشه ها،بگی میخوای باهاش ازدواج کنی... پریدم وسط حرفش و گفتم: _از ارث محرومم میکنی یاشیر تو حلالم نمیکنی؟ من و مریم بلند خندیدیم. محمد هم لبخند زد و اومد دنبالم که از دستش فرار کردم و رفتم پشت مریم قایم شدم، گفتم: _قربون داداش مهربونم که اینقدر نگران منه. از پشت مریم اومدم بیرون و روی مبل نشستم. محمد همونطوری که روی مبل می نشست گفت: _چرا گفتی درموردش فکر میکنی؟ مریم برامون چایی آورد.گفتم: _همون اول که دیدمش فهمیدم چرا گفتی آدمی نیست که من بخوام.گفت میخواد بعد ازدواج برگرده خارج منم گفتم به درد هم نمیخوریم.بعد لحنش عوض شد ولی نگاهش نه... گفت همونجوری میشه که من بخوام. بالبخند تلخی گفتم:گفته ریش میذاره و دکمه یقه شو میبنده. محمد گفت: _تو باور میکنی؟ -نمیتونم بهش اعتماد کنم. -پس میخوای جواب منفی بدی دیگه؟ -جوابم منفیه ولی... -دیگه ولی نداره. -ولی شاید برای جواب منفی دادن زود باشه. مریم گفت: _منظورت چیه؟وقتی جوابت منفیه میخوای پسر مردمو سرکار بذاری؟ -نه،من بهش گفتم جوابم منفیه ولی ازم خواست بیشتر باهم آشنا بشیم.به نظرم بیشتر حس کنجکاوی داره،احتمالا میخواد بدونه دختری مثل من چطوری به زندگی نگاه میکنه. محمد گفت: _اگه بهت علاقه مند بشه چی؟ -همه نگرانی منم همینه.اومدم پیش شما که بهم بگین چکار کنم. محمد سرشو انداخت پایین و فکر میکرد. مریم نگاهی به من انداخت و بعد به لیوان چایی ش نگاه کرد. بعد مدتی مریم گفت: _محمد!چطوره اول تو باهاش صحبت کنی؟شاید بفهمی چی تو سرشه،شاید تو بتونی به جای زهرا کمکش کنی. من و محمد اول به مریم نگاه کردیم و بعد به هم و باهم گفتیم: _این بهتره. سه تامون خندیدیم. از خنده ی ما ضحی بیدار شد و اومد بغلم.وای خدا چقدر این دختر نازه.به اصرار ضحی شام خونه ی محمد بودم. شب محمد و مریم منو رسوندن خونه. وقتی احوالپرسی محمد با مامان و بابا تموم شد،مامان به من گفت: _خانم صادقی تماس گرفت،گفت یادشون رفت بپرسن کی زنگ بزنن برای گرفتن جواب.چقدر زمان میخوای تا جواب بدی؟ نگاهی به محمد انداختم وگفتم: _سه روز دیگه. یه کم بعد محمد و مریم خداحافظی کردن و رفتن. قبل ازخواب محمد پیام داد: _شماره سهیل رو داری؟ براش نوشتم: _نه. نوشت: _یه جوری پیداش میکنم. فردا باید میرفتم دانشگاه.... شنبه ها با استادشمس کلاس نداشتم.مثل شنبه های دیگه کلاس رفتم و بعد ازکلاسهام تو بسیج بودم. وقتی از دفتر بسیج اومدم بیرون آقایی گفت: _ببخشید! خانم مهدی نژاد داخل دفتر بسیج هستن؟ نگاهش نمیکردم. گفتم:... 🍁مهدی‌یار منتظرقائم🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗هرچی تو بخوای 💗 قسمت 8 نگاهش نمیکردم.گفتم: _بله. -میشه لطف کنید صداشون کنید؟ -الان صداشون میکنم. رفتم تو دفتر بسیج و به حانیه گفتم یکی بیرون کارت داره. حانیه دوستم بود. گفته بود داداش مجرد نداره.دوباره با بقیه خداحافظی کردم و پشت سر حانیه رفتم بیرون. چند قدم رفتم که حانیه صدام کرد.برگشتم سمتش.گفت: _خونه میری؟ -آره -صبرکن با امیــــــن میرسونیمت. -نه،ممنون.خودم میرم،خداحافظ -نگفتم میخوای برسونیمت یا نه.گفتم میرسونیمت. از لحنش خنده م گرفت. بهش نزدیکتر شدم.نزدیک گوشش گفتم: _میخوای با نامزدت دور بزنی چرا منو بهونه میکنی؟ لبخندی زد و گفت: _بیا و خوبی کن. بعد رو به پسری که کنارش بود گفت: _ابوطیاره تو کجا پارک کردی؟ پسر گفت: _تا شما بیاین من میام جلوی در. بعد رفت.به حانیه گفتم: _نگفته بودی؟خبریه؟ -آره،خبرای خوب.به وقتش بهت میگم. سوار ماشین شدیم.... حانیه که خونه ما رو بلد بود به پسر جوان آدرس میداد. مدتی باهم درمورد کلاسها صحبت کردن بعد حانیه برگشت سمت من و بی مقدمه گفت: _ایشون هم امین رضاپور داداشمونه. خنده م گرفت،اما خنده مو جمع کردم و یه نگاهی به حانیه کردم که یعنی آره جون خودت. حانیه گفت: _راست میگم به جون خودش.امین پسرخاله مه و برادر رضاعی من. گیج شده بودم. سوالی به حانیه نگاه کردم.لبخند میزد.معنی لبخند حانیه رو خوب میدونستم. تو دلم گفتم خدایا قبلنا میذاشتی تکلیف یکی رو معلوم کنم بعد یکی دیگه میفرستادی. تو فکر بودم که حانیه گفت: _زهرا خانوم رسیدیم منزلتون،پیاده نمیشید؟! میخوای یه کم دیگه دور بزنیم؟! بعد خندید. من یه نگاهی به اطرافم کردم.جلوی در خونه بودیم. من اصلا من اصلا متوجه نشده بودم.خجالت کشیدم. حانیه گفت: _برو پایین دیگه دختر.زیاد بهش فکر نکن.خیره ان شاءالله. سؤالی نگاهش کردم. لبخند طولانی ای زد.بالاخره خداحافظی کردم و پیاده شدم. حانیه شیشه پایین داد و باخنده گفت: _لازم به تشکر نیست،وظیفه شه. اینقدر گیج بودم که یادم رفت تشکر کنم.... قلبم تند میزد. تشکر مختصری کردم و سریع رفتم توی حیاط. 🍁مهدی‌یار منتظرقائم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
Javad Ghafarian - Sahebe Sal.mp3
7.95M
دارم‌می‌چینم‌سفره‌هفت‌سین‌امّا❤️‍🩹!' @tashahadat313
مسافرین محترم پرواز شماره1403✈️ جهت سوار شدن بہ هواپیما آمادہ بشوید بار اضافہ و خاطرات بد  را از سالهاے قبل نمے توانید با خود حمل ڪنید. این پرواز ۱۲ ماہ طول مے ڪشد و بہ خاطر همین ڪمربندهاے خود را خیلے محڪم ببندید. شما شاهد پرواز برفراز شهرهاے سلامتے عشق، لذت، تعادل و صلح خواهید بود. 🌹❤️ ڪاپیتان پروازخداے بزرگ پیشنهاد مے ڪند ڪہ غذاهاے زیر را از منو استفادہ ڪنید: ساندویچ سلامتے شیرینے برڪت یڪ عالمہ اخبار خوش سالاد موفقیت ڪیڪ خوشحالے و در ڪنار همہ اینها شـادے و لبخند بہ امـید  داشتن یڪ پرواز زیبـا براے شما و خانوادہ ے عزیزتان در پرواز1403 پیشاپیش سال نـو  مبارڪ❤️ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5915877233272032997.mp3
4.3M
🎧 🎙 ... بسیار دلنشین💕 🥀الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tashahadat313
عید است ولی بدون او غم داریم  عاشق شده ایم و عشق را کم داریم  ای کاش که این عید ظهورش برسد این گونه هزار عید با هم داریم  اللهم عجل لولیک الفرج ‌
روز هشتم شده و روزه گرفٺ بوے رضا روزه‌داران را رضا محشر ضمانٺ مےڪند نذر کردم روز هشتم روزه‌ام را وا کنم بـا نبات زعفرانی علۍ موسۍالرضـا.. یا مَلجَأَ کُلَّ مَطْرُود @tashahadat313
پروردگارا، در آخرین لحظات سال ، اول شکرگزار نعمت ها و رحمت هایت هستیم در عمری که بر ما گذشت و سپاسمندیم که به ما توفیق درک بهار قرآن و بهار طبیعت را در کنار هم عطا فرمودی که این نیز آزمونی است برای اهل تقوا ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پروردگارا به همه عزیزانمان سلامتی و عافیت عطا فرما و روح درگذشتگان را قرین رحمت الهی ات گردان ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بارالها ، ما را در مسیر حراست و پاسداری از خون شهدا و انقلاب مان ثابت قدم و استوار نگهدار و در همین راه محشور کن ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خداوندا در این ماه مبارکت ، ما را از آلودگی ها تطهیر کن و به ما توفیق درک لیالی قدر را عطا بفرما ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پروردگار مهربان ، ظهور منجی ات پایانی است بر همه تألمات بشر و ظلمی که در حق بی پناهان میگردد ، او را به ما برسان تا پایانی باشد بر سلطه ستمگران و برقراری عدل ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 آمین ... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 هدیه به روح بلند و ملکوتی حضرت امام ، شهدای راه اسلام و انقلاب و درگذشتگانمان اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
بهار برای بهار.mp3
11.06M
(ره) | لحظه‌ی تحویلِ سال باهم می‌توانیم یک مشکل بزرگ را حل کنیم. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ان شاءالله شروع سال۱۴۰۳ پایان غمها و کدورت هاو اتفاقات ناگوار و تلخ برای همه ی مردم مظلوم جهان و شروع حکومت جهانی صاحب الزمان امام مهدی(عج) باشد🌹
🌼﷽🌼 هفت_سین_امام_زمانی سال_1403 ─┅═🍃🌺🍃═┅─ هفت سین سفره ام را چیدم امسال،این چنین سیـــن اول شد ســلام آقا ، امــام بی قـــرین ! سیــــن دوم ســاعت تحویل ســالَـم با شمــا ســومین سیــن بر  زبان چرخید  نام سـامرا سیــن چــارم ، سر  فدای  راه جانان می کنم خاک پایش را به روی دیده مهمـــان می کنم سیــن پنـــجم سـائل درگاهتــم یابن الحسن بیقـــرارم منتـــظر بر راهتــــم یابن الحسن سین شش یک سوره از قـران تلاوت می کنم لحـظه لحـــظه از تهِ قلبــم دعــایت می کنم سین هفتم سیلِ اشکم از غم و هجر و ملال می شـود جاری  به رویم لحظه تحویل سال کــاش برگردی تو ای خورشیــد پشت ابرها کــاش با فصــل ظهـورت تازه گردد حال ما ─┅═🍃🌺🍃═┅─