eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ فریادی علیه دوگانگی‌های سیاست‌مداران درباره غزه 🚫حجم فاجعه و جنایت در ی مظلوم مقتدر @tashahadat313
♦️شهادت پاسدار بهروز واحدی در دیرالزور سوریه روابط عمومی سپاه البرز: 🔹پاسدار بسیجی بهروز واحدی از نیروهای سپاه قدس و بسیجی حوزه شهید صدوقی ناحیه امام حسین (ع) کرج در راه دفاع از حریم اهل‌ بیت (ع) و حضرت زینب کبری (س) به شهادت رسید. 🔹️این شهیدوالامقام بامداد امروز همزمان با پانزدهم ماه مبارک رمضان براثر حمله هواپیماهای رژیم صهیونیستی به منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. 🔹️این شهید والامقام دارای یک فرزند ۲ ساله و ساکن کرج بود. @tashahadat313
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَ الْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ عَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَ أَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ. سلام بر تو اى صاحب عصر و زمان ؛ سلام بر تو اى جانشین خداى رحمان؛ سلام بر تو اى شریک و هم‏سنگ قرآن؛ سلام بر تو اى داراى دلیل و برهان قاطع؛ سلام بر تو اى امام آدمیان و جنّیان؛ سلام بر تو و بر اجداد پاک و پدران پاکیزه ‏ات که معصوم بودند ؛ و رحمت و برکت‏ هاى الهى نثارتان باد🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ فریادی علیه دوگانگی‌های سیاست‌مداران درباره غزه 🚫حجم فاجعه و جنایت در ی مظلوم مقتدر @tashahadat313
: 🔺پشتیبان رهبر و ولی فقیه خود باشید...🌺 برای فرج و ظهور امام عصرمان، امام زمان عج دعا کنید... از حیله و مکر دشمن غافل نشوید... امر به معروف و نهی از منکر فراموش نشود. . 🕊🌹 ●تولد: ۱۳۶۸/۱/۸ ،تهران ‌●شهادت:۱۳۹۶/۱/۴ ،حماء ، سوریه @tashahadat313
🌹وصیتنامه: خدايا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است كه اگر تكه ‌تكه‌ام كنند و يا زير سخت‌ترين شكنجه‌ها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت. @tashahadat313
••• توي ماهِ رمضان خدا براي نفساي مهموناش ثواب مینویسه ! میدوني یعني چي؟ میخواد بگه: قربون نفسات برم بنده‌ي من♥️ . @tashahadat313
عاشق امام حسین علیه السلام بود. تا اسمش را می‌شنید منقلب می‌شد و شور حسینی همیشه در وجودش شعله‌ور بود. طوری که خواهرش برگشت به او گفت که عاشق شده‌ای؟! و او جواب داد: عشق فقط یک کلام... حسین علیه السلام! 🕊🌹 @tashahadat313
1_909273302.mp3
3.95M
💠 (تندخوانی) جزء شانزدهم قرآن کریم 🎙با صوت استاد معتز آقایی ⏱زمان : 33دقیقه @tashahadat313
Part16_مجمع الفضائل ج2.mp3
6.29M
به وقت کتاب📚📚📚🕘 📖 📗کتاب صوتی🎧 قسمت شانزدهم 6⃣1⃣ (علیه السلام) @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه‌ی توحیدی ... ۳۷ عشق ، از هر جنسی که باشد؛ وقتی جایی خیمه می‌زند، چهار دیواری خودش را دارد! قد و قواره معشوقش که معلوم شود؛ مرز چهار دیوارش هم معلوم می‌شود! اما گاهی این چهاردیواری آنقدر کش می‌آید که ..... @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗هرچی تو بخوای 💗 قسمت22 حانیه گفت: _نامرد مقاومت میکنه. ریحانه گفت: _پشیمونی که جوابشو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت 23 دوباره سکوت شد.گفتم: _البته هنوز راه زیادی در پیش دارید. -چطور؟ -هنوز دکمه یقه تونو نبستین. اولش متوجه منظورم نشد.یه کم فکر کرد بعد آروم خندید.گفت: _بعد از اینکه جواب منفی دادید، پدرومادرم چند بار خواستن بیان با شما و خانواده تون صحبت کنن،اما من هر بار مانعشون شدم.الان هم به من نگفتن قراره بیایم منزل شما،وگرنه من مزاحم نمیشدم.در هر حال نظر شما برای من قابل احترامه. دکمه آیفون زده شد و در باز شد... مریم و ضحی تو چارچوب در ظاهر شدن و بلافاصله محمد اومد. از دیدن ما توی حیاط خشکشون زد. محمد به من بعد به سهیل نگاه کرد.یه کم بادقت بهش نگاه کرد،بعد لبخند زد و رفت سهیل رو بغل کرد. سهیل هم از دیدن محمد خوشحال شد،گفت: _من آدم بدقولی نیستم.پدرومادرم بدون اطلاع من قرار گذاشتن و منو تو عمل انجام شده قرار دادن.الان هم قرار نیست اتفاقی بیفته،این دیدار فقط یه عیادت ساده ست. محمد تعارفش کرد برن داخل. سهیل هم بدون هیچ مقاومتی و بدون اینکه به من کنه قبول کرد و رفتن داخل. من و مریم و ضحی هم پشت سرشون رفتیم داخل.محمد و مریم یه کم زود اومدن،هنوز یه سؤالم مونده بود.محمد به سهیل گفت: _شما که میخواستید برگردید خارج و اونجا زندگی کنید،چی شد؟ چه جالب،دقیقا سؤال من بود. سهیل گفت: _رفته بودم.دو ماه طول کشید تا کارهای فارغ التحصیلی رو انجام دادم.الان دو هفته ست برگشتم. با خودم گفتم عجب!.. پس این همه تغییرات تازه خارج ازکشور اتفاق افتاده. خانم صادقی گفت: _یه هفته بعد از اینکه شما جواب زهراجان رو به ما گفتید،سهیل رفت. خیلی تو فکر بود.گفت شاید برگردم،شاید هم همونجا بمونم و زندگی کنم.بعد دو ماه گفت برمیگردم.ما هم وقتی توی فرودگاه دیدیمش مثل الان شما خیلی تعجب کردیم. باخودم گفتم.. اگه همه ی بنده ها بفهمن چه خدای خوب و مهربونی داریم خیلی زود دنیا گلستان میشه. وقتی خداحافظی کردن و رفتن،منم رفتم توی اتاقم... دلم میخواست با خدای خوبم صحبت کنم.بعد نمازم سرسجاده نشسته بودم که محمد اجازه گرفت و اومد تو اتاقم. فقط نگاهم میکرد.گفتم: _چیشده داداش؟ -بعد دیدن سهیل چیزی تغییر کرده؟ -آره..ایمان زهرا قوی تر شده. -فقط همین؟ -منظورتو واضح بگو. -نمیخوای درمورد پیشنهاد ازدواجش تجدید نظر کنی؟ اگه این سهیل سه ماه پیش میومد خاستگاری بهت میگفتم همونیه که تو میخوای. ساکت نگاهش کردم.گفت: _سهیل واقعاتغییرکرده.کافیه یه اشاره کنیم،با جون و دل دوباره میادخاستگاری. آرزوشه با تو ازدواج کنه. -خوشحالم سهیل راهشو پیدا کرده.ولی تو قلب من چیزی تغییر نکرده. محمد دیگه چیزی نگفت و رفت. چند روز بعد رفتم بهشت زهرا(س)... قطعه ی سرداران بی پلاک،تو حال خودم بودم،.. گاهی کتاب میخوندم،گاهی قرآن، گاهی دعا،گاهی فکر میخواستم سرمزار عمو و دایی شهیدم هم برم... چند قدم رفتم که کسی گفت: _ببخشید خانم روشن! سرمو چرخوندم.گفت: _سلام. امین بود... گفتم: _سلام -میتونم چند دقیقه وقت تون رو بگیرم؟ یه کم فکر کردم.سرش پایین بود و مستأصل به نظر میومد.گفتم: _در چه مورد؟ -درمورد حانیه. حانیه یکی از بهترین دوستام بود.بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: _باشه.فقط مختصر و مفید بفرمایید. یه جایی همونجا نشستیم،با بیشترین فاصله.در حدی که بتونم صداش رو بشنوم.گفت: _احتمالا حانیه بهتون گفته که من میخوام برم سوریه. -یه چیزایی گفته. -پس حالشو دیدید. -حالش خیلی بد بود.معلوم بود هرکاری کرده که منصرفتون کنه... ازاینکه اینقدر خوب میدونستم راضی بود انگار،احتمالا برای اینکه نیاز نمیدید زیاد توضیح بده. -ممکنه شما باهاش صحبت کنید تا آروم بشه... 🍁مهدی‌یار منتظرقائم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗هرچی تو بخوای 💗 قسمت24 _ممکنه شما باهاش صحبت کنید تا آروم بشه که آروم بشه؟ -یعنی برای شما آرام شدنش مهمه؟رضایتش مهم نیست؟ -خیلی دوست دارم راضی هم باشه،ولی میدونم راضی شدنی نیست.فعلا میخوام آروم بشه.حال بدش و بی قراریش همه رو ناراحت میکنه. -به نظرم بهترین کسی که میتونه آرومش کنه مادر شماست.وقتی ببینه مادر شما با وجود مادر بودن راضیه،اونم حداقل آروم میشه. -فکر کردم حانیه از زندگی ما براتون گفته!! -نه،دلیلی نداشت از زندگی شما چیزی بگه. -آخه گفته بود... حرفشو ادامه نداد. یک دقیقه ای سکوت کرد.بعد گفت: _پدر من قبل از اینکه من به دنیا بیام شهید شد.مادرم هم بخاطر علاقه ی زیادش به پدرم و سن کم و حال بدش، موقع زایمان از دنیا رفت. خیلی جا خوردم... به نظر نمیومد اینقدر توی زندگیش سختی کشیده باشه. -از همون موقع من با خاله و شوهرخاله م، که دوست وهمرزم پدرم هم بوده، زندگی میکنم...اونا حتی به من بیشتر توجه میکردن تا بچه های خودشون.الان هم خاله م قلبا راضی نیست،اما به ظاهر راضی شده.میترسم ناآرامی های حانیه نظرشو عوض کنه. گذشته ش خیلی ذهنمو درگیر کرد. ناراحت و متأسف یا با عقده تعریف نمیکرد.معلوم بود از صمیم قلب راضی شده به رضای خدا و زندگیشو پذیرفته. گفتم: من چکار میتونم بکنم؟ -حانیه گفت برادر شما هم چند بار رفتن سوریه،درسته؟ -درسته..خیلی سخته آقای رضاپور. من میفهمم حانیه چه حالی داره. با خواهش گفت:لطفا کمکم کنید. -کی عازم میشید؟ -دو هفته ی دیگه. -بهتر بود دیرتر میگفتید بهشون. -میخواستم،ولی حانیه اتفاقی فهمید. بلند شدم و گفتم: _من هرکاری بتونم انجام میدم.الان هم اگه دیگه حرفی نیست من برم. امین هم بلند شد و خوشحال گفت: _ممنونم،خیلی لطف میکنید. خداحافظی کردم و رفتم... توی راه به امین و زندگیش فکر میکردم. تو تک تک جملاتش دنبال جواب سؤالاتم بودم. شهادت آرزوی من هم بود... ولی مطمئن نبودم وقتی اون لحظه برسه جان شیرینم رو تقدیم کنم.اون روز تو درگیری با اون دو تا نامرد با خودم گفتم حاضرم بمیرم اما حجابم حفظ بشه، جونمو میدم ولی دست نامحرم بهم نخوره. ولی درواقع من از ایمانم و از خودم دفاع میکردم. اما امثال محمد و امین از اسلام و از مردم مظلوم یه کشور دیگه دفاع میکردن. این ایمان قویتری میخواد. این ایمان قوی تر رو چطور به دست بیارم؟ اون چیزی که بهشون یقین میده کارشون درسته و ارزش جون دادن داره چیه؟ ایمان مراتبی داره و من تو مرتبه ی پایین گیر کرده بودم... 🍁مهدی‌یار منتظرقائم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
دخترش دانشگاه شهید بهشتی تهران، درس می خواند! به کسی نگفته بود که دختر حاج قاسم است استاد در روند تحصیلش مشکل درست کرد حاج قاسم وقتی مطلع شد، پدری را تمام و کمال اجرا کرد و گفت: دخترم برای حل مشکلت هم، نگویی که دختر من هستی! شهید قاسم سلیمانی🕊🌹 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ آرامش دنیوی ما در حال زندانی بودن پدرمان! 🎤 حجت الاسلام شجاعی ⭕️ من چطور میتونم تو دنیا آرامش داشته باشم درحالی که پدرم، امام زمانم در آوارگی، طرد شدگی، تنهایی، مظلومیت و غربت هست 🏷 (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖حضرت محمد (ص) می فرمایند: 🍃اى مردم ! هر كس در بر من زياد صلوات بفرستد، خداوند، ترازوى اعمال او را ⚖ سنگين خواهد فرمود در روزى كه ترازوها سبك باشد🍃 ☘اللهم عجل لولیک الفرج 🍀 مْ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردی که کودکش را در بغل گرفته و به روضه حضرت علی اصغر آورده، شهید بهروز واحدی از نیروهای سپاه قدس است که بامداد روز نیمه رمضان امسال در سوریه به شهادت رسید... 😭اللهم عجل لولیک الفرج @tashahadat313
🌷شهید_حاج_عباس_کریمی_قهرودی سال ۱۳۳۶ هجری شمسی در «قهرود» کاشان چشم به جهان گشود، پدرش جهت سالم ماندن او به آستان با کرامت حضرت عباس نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد. 🌷او در محیط ساده و باصفای روستا و جو مذهبی خانواده رشد کرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. در آغاز سال سوم دبیرستان مجدداً به کاشان بازگشت و موفق به اخذ دیپلم در رشته نساجی گردید. دوران سربازی خود را در پادگان که در آن زمان فرماندهی تهران بود، گذراند. 🌷عباس از طریق ارتباط با برخی دوستان ، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در همین دوران دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. تا اینکه در پی فرمان امام خمینی (ره) او نیز از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. 🌷هنگام ورود امام در کمیته استقبال، مسئولیت حفاظت و حراست از ایشان را به عهده گرفت در تصرف و خلع سلاح در 21 و 22 بهمن نقش مؤثری داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی در راه‌اندازی سپاه پاسداران پیشقدم شد و در اوایل سال 1358 به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در فاصله کوتاهی مأمور به از بیت امام در قم گردید و هنوز این مأموریت به پایان نرسیده بود که مسأله اغتشاش در مطرح شد و در پی آن غائله کردستان او را با چهر ه واقعی جنگ آشنا کرد.🕊 با ذکر 🌷 @tashahadat313