6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💜 رابطه عجیب شهید علی زنجانی را ببینید با خانم فاطمه الزهرا
#حضرت_زهرا سلامالله
#شهید_سید_علی_زنجانی
#شهیدابراهیم_هادی
اللهمعجللولیکالفرج
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 13 May 2024
قمری: الإثنين، 4 ذو القعدة 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺7 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
▪️26 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام
▪️33 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام
🌺35 روز تا روز عرفه
🌺36 روز تا عید سعید قربان
@tashahadat313
قال رســـول الله (ص):
از #سـخنانبیهــوده چشم بپوش
سخنی ڪه رفــع حاجت ڪند تو
را ڪفایت ڪند.
📚نهــج الفــصاحه ج ۱ ح ۳۱
#حدیث
@tashahadat313
🌷قسمتی از #وصیت_نامه
#شهید_نورعلی_شوشتری:
✍دیروز از هر چه بود گذشتیم،
امروز از هر چه بودیم گذشتیم.
_ آنجا پشت خاکریز بودیم
و اینجا در پناه میز.
_دیروز دنبال گمنامی بودیم
و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
_ جبهه بوی ایمان میداد
و اینجا ایمانمان بو میدهد.
_ آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم
یاحسین فرماندهی ازان توست؛
_ الان مینویسیم:
بدون هماهنگی وارد نشوید.
الهی نصیرمان باش
تا بصیر گردیم،
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
آزادمان کن تا اسیر نگردیم....🤲🏻🤲🏻
#شادی_روح_شهدا_صلوات...
@tashahadat313
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
مجموعهی توحیدی #اوست ...۸۵
•بعضی وقتها آدمها دوستِ هم میشوند!
از هم محبت میگیرند،
در سختیها و شادیها کنار همند،
هوایِ یکدگر را بیش از بقیهی آدمها دارند.
• اما بعضی وقتها در میان دوستان،
یکی هست که کفهی محبتش وزن بیشتری دارد...
@tashahadat313
🌷شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشیاش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.
🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعتهای خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد.
🌷موقع نماز صبح، از خواب پرید. نقشههایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانهی مامانم.
🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. میخواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.
🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...
✍️ به روایت همسر بزرگوار شهید
شهید مدافع حرم
#محسن_حججی...🌷🕊
#عاقبتتان_شهدایی....
@tashahadat313