eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
198 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 🕊 🌷 امام صادق(علیه‌السلام): 🌼 هر کس از شما که در حال انتظار حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد.🌿🌼🌿 📒 بحارالانوار جلد ۲ صفحه ۱۲۶ 📒 @tashahadat313
🔴 من: خب حالا که پزشکیان تاییدصلاحیت شده برم یه کم باهاش آشنا بشم! 🔹‌پزشکیان: (شهریور۹۵) در دفاع ازFATF: چرخش مالی در کشور ما شفاف نیست؛ اساس FATF شفاف‌سازی است. (شهریور۹۵): کسی خائن است که از شفافیت می‌ترسد. 🔹‌(آبان۹۸): هنوز لیست اموالم را در سامانه قوه‌قضائیه ثبت نکردم. 🔹‌(آبان۹۹): گرانی دلار و اختلاس‌ها به خاطر عدم تصویب لوایح FATF است! (آبان۹۹): از FATF سر درنمی‌آورم! 🔹‌(فروردین۱۴۰۰): شفافیت یعنی FATF. (فروردین۱۴۰۰): چون شفافیت نداریم یک عده راحت می‌توانند بخورند و ببرند. (فروردین۱۴۰۰): با شفافیت مجلس مخالفم. (خرداد۱۴۰۰): از شورای نگهبان انتظار شفافیت دارم. (آبان ۱۴۰۰):اموال و دارایی مسئولان شخصی است و نباید رسانه‌ای شود. 🔹‌(دی ۱۴۰۲): باید FATF داخلی را راه‌اندازی کنیم. 🔹‌کسی فهمید فازش چیه؟! @tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🔴 من: خب حالا که پزشکیان تاییدصلاحیت شده برم یه کم باهاش آشنا بشم! 🔹‌پزشکیان: (شهریور۹۵) در دفاع از
اخه تو که از FATF سر در نمیاری چرا الکی یه چی میپرونی؟ که بگی اره منم یه حرفی زدم؟ تو هم ادامه دهنده راه اربابت روحانی هستی از حرف و خط و مشیت معلومه
⚪️جالبه بدونید این عکس سال ۹۶ گرفته شده زمانی که دکتر جلیلی به ۲۷ تا شهر تو ایران سفر کرد تا تبلیغ شهید رئیسی رو بکنه @tashahadat313
24.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🎥 ببینید کیا، چیا میگن در مورد جلیلی؟!!!😳😳 تا آخر آخر آخر آخر آخر آخرش ببینید @tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
. 🎥 ببینید کیا، چیا میگن در مورد جلیلی؟!!!😳😳 تا آخر آخر آخر آخر آخر آخرش ببینید @tashahadat313
این نشوندهنده اینه که اقای جلیلی واقعا کار‌ش درسته که حتی اصلاح طلب ها نتونستن ازش نقطه ضعف بگیرن
14.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 هر آنچه در مورد دکتر سعید جلیلی لازم است که بدانیم رزمنده ای که هم درس خواند و هم جهاد کرد استادی که هم در زمینه سیاست خارجی نظریه پردازی کرده و هم در حوزه اقتصاد در دانشگاه صنعتی شریف تدریس کرد. سیاستمداری که هم در تیم مذاکرات هسته ای ایران بود و هم دبیر شورای امنیت ملی شد. رئیس دولت در سایه ای که هم به مناطق محروم سفر کرد و هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام ایفای نقش کرد. @tashahadat313
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😢 مولا علی علیه السلام : یاد مرگ از دلهای شما رفته ... قابل توجه کسانی که بازی با براشون از یادخدا با ارزش تر شده... @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 📙رمان امنیتی شهریور 🌾 قسمت 21 -منم... منم همون... -از اینی که گفتم دوتا بدید. پشت یکی از می
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌾 قسمت 22 افرا قدم به اتاق می‌گذارد و بی‌مقدمه می‌گوید: فکر کنم یه نفر رو پیدا کردم که بتونه کمکت کنه. نگاهم را از روی نقاشیِ سیاه‌قلم برمی‌دارم و به چشمان سبز افرا می‌دوزم. آوید هم کتابی که دستش بود را یک گوشه می‌اندازد و روی تختش می‌نشیند: واقعا؟ یعنی یه دستشویی رفتن ساده‌ت انقدر می‌تونه برای ما مفید باشه؟ خنده‌ام با دیدن جدیت نگاه افرا، در گلو خفه می‌شود. راستش افرا اگر کلاس نداشته باشد، جز دستشویی رفتن و غذا خوردن، دلیلی برای بیرون رفتن از اتاق ندارد. افرا به سمت آوید سر می‌چرخاند و چشمانش را تنگ می‌کند: نخیر، داشتم با یکی حرف می‌زدم. آوید سر جایش بی‌قراری می‌کند: خب بگو دیگه! افرا چند قدم می‌آید جلوتر تا ببیند چه می‌کشیدم. نقاشی جدیدی نبود. داشتم تلاش می‌کردم با توسل به حافظه‌ام، چهره حیدر را کامل کنم. می‌گوید: یه شرط داره تا کمکت کنم. ابروهای من و آوید همزمان بالا می‌روند و افرا به قاب عکس مادرش اشاره می‌کند: نقاشی من و مامانم رو بکش. کنار هم. در دلم به او می‌خندم. همین؟ خب برو با مادرت عکس بگیر. برو به آلبوم‌هایتان نگاه کن... شاید می‌خواهد برای روز مادر یا تولد مادرش، دستش پر باشد. شرطش خیلی کوچک‌تر از آن بود که فکر می‌کردم و سریع قبول می‌کنم: حتما. قبوله. خب، حالا کسی که می‌گی کی هست؟ افرا در کمدش را باز می‌کند و روسری و مانتویش را بیرون می‌آورد: من الان باهاش قرار دارم که درباره یه موضوع دیگه باهم صحبت کنیم. می‌تونی بیای و خودت باهاش حرف بزنی، ببینی چکار می‌تونه برات بکنه. مثل فنر از جا می‌پرم؛ آوید اما، نگاه مرددش را چندبار میان ما و کتاب‌هایش می‌چرخاند و بعد، محکم روی تختش می‌نشیند: شما برید. من درس دارم. دهان من و افرا باز می‌ماند از این خویشتنداریِ آوید در مقابل کنجکاوی‌اش. افرا شانه بالا می‌اندازد و به من نهیب می‌زند: زود باش. با افرا از خوابگاه بیرون می‌زنیم و قبل از این که من بپرسم قرار است کجا و چطور برویم سراغ این دوستِ مرموزت، ماشینی مقابلمان توقف می‌کند. افرا سوار می‌شود؛ اما من با دیدن کسی که پشت فرمان نشسته، خشکم می‌زند. چندبار پلک می‌زنم و به اطرافم نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم بیدارم. افرا تشر می‌زند: چرا وایسادی؟ سوار شو دیگه. خیره به چهره راننده، در ماشین را باز می‌کنم و سوار می‌شوم. چرا نمی‌توانم چشم از چهره‌اش بردارم؟ چرا نمی‌توانم کمی، فقط کمی عادی‌تر برخورد کنم؟ زنی سی و نُه ساله روی صندلی راننده نشسته و با این که از مادرش بهتر می‌شناسمش، باز هم دیدنش از نزدیک برایم تازگی دارد. ریحانه منتظری. فعال حقوق زنان و مادر سه فرزند؛ و فعلا ساکن تهران. دکترای مطالعات زنان دارد و هرجا می‌رود، حسابی گرد و خاک می‌کند. به لطف رسانه و استقبال مردم، کم‌کم دارد یک چهره بین‌المللی می‌شود. تمام سخنرانی‌ها و مقالاتش را خوانده‌ام و البته، جزئیاتی از زندگی‌اش هست که افراد معدودی از جمله من می‌دانیم؛ مثلا این که فرزند شهید است و همسرش هم یک مامور رده بالای امنیتی. به خودم که می‌آیم، افرا من را معرفی کرده، منتظری سلام داده و انتظارِ جوابش را می‌کشد. سرش را طوری برگردانده که کم‌تر از سی سانتی‌متر با صورتش فاصله دارم. کی فکرش را می‌کرد به همین راحتی و بدون کوچک‌ترین تلاشی، برسم به سی سانتیِ منتظری؟ ذهنم را جمع و جور می‌کنم و چیزی که در فکرم می‌گذرد را به زبان می‌آورم: س... سلام... خیلی دلم می‌خواست از نزدیک شما رو ببینم. از دور، خیلی خوب می‌شناسمتون. لبخند می‌زند و می‌خواهد راه بیفتد؛ اما دستی روی دستش می‌نشیند و اجازه نمی‌دهد. صدای دخترانه و ناآشنایی می‌گوید: می‌شه کارت شناسایی‌تون رو ببینم؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸