هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🏴 @taShadat 🏴
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: سه شنبه - ۰۷ آبان ۱۳۹۸
میلادی: Tuesday - 29 October 2019
قمری: الثلاثاء، 30 صفر 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام
🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام
🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه)
- یا الله یا رحمان (1000 مرتبه)
- یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت
❇️ وقایع مهم شیعه:
📚 رویدادهای این روز:
🔹شهادت حضرت امام رضا (علیه السلام) (203 ه ق) (تعطیل)
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام
▪️7 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️9 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان عج
▪️16 روز تا ولادت پیامبر و امام صادق علیهما السلام
▪️33 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
🏴 @taShadat 🏴
وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ
ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﻛﻦ، ﻭ ﺷﻜﻴﺒﺎﻳﻲ ﺗﻮ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺑﺮ [ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﻭ ﺿﻠﺎﻟﺖ] ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﺒﺎﺵ، ﻭ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻧﮕﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻣﺸﻮ.
سوره النحل آیه 127
🕊 @taShadat 🕊
♨️اندوه زُدا باش نه اندوه زا!
☘️امام رضا علیه السلام
🔶هر كس #اندوه مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت،غم از دلش مى زدايد .
🔷مَن فَرَّجَ مِن مُؤمِنٍ ، فَرَّجَ اللّه ُ عَن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
📙الكافى ، ج 2 ، ص 200
👌نکته:
گاهی یک مشورت و راهنمایی ، کوهی از اندوه را از مؤمن بر می دارد.
لازم نیست برای رفع غصه کسی پول به او بدهی؛ بلکه گاهی با گوش دادن به سخنانش و تخلیه شدن ذهنش او آرام می شود!
🏴 @taShadat 🏴
🌸﷽🌸
🌺هرشهیـدی را ڪه دوستش داری
#ڪوچه_دلـت را به نامـش ڪن
👌یقیـن بـدان
در ڪوچه پس ڪوچه های
پر پیـچ و خم دنیــا
تنهـایـت نمےگذارد...
#سلام_صبحتون_شهدایی
🏴 @taShadat 🏴
12_Narimani_fadaeian-sh_imam_reza_96_(05)_(www.rasekhoon.net).mp3
13.34M
🥀🥀غریب الغربا رضا رضا🥀🥀
🏴🥀🏴🥀🏴
◾️نوای سید رضا نریمانی
◾️شب آخر صفر
◾️ فدای غریب الغربا امام رضا(ع)
#امام_رضا ع #شهادت_امام_رضا ع #همه_خادم_الرضاییم
🏴 @taShadat 🏴
🔰شهیدی که بعد از شهادت ، به زیارت #امام_رضا علیه السلام رفت
#شهید_علی_عباس_حسین_پور
✅متولد #خرم_آباد بود و عاشق امام رضا علیه السلام
🔹 سال ۱۳۶۴ ، در #عملیات_والفجر۸ به شهادت رسید.
🔸قبل از شهادتش نوشته بود:
"ای کاش امام رضا را بار دیگر زیارت کنم" و چون عاشق یار بود، ثامن الحجج بار دیگه او را طلبید.😭
پیکر مطهرش را به جای خرم آباد به #مشهد فرستادند و در حرم عشق طوافی نمود.💔
🏴 @taShadat 🏴
👹اَعُوذُبِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ
الرَّجیم
✍ بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ
الرَّحیم
🌸 مرحوم حبیبالله چایچیان(حسان)دربارهی
ماجرای سرودن شعر
«آمدم ای شاه پناهم بده» میگوید: مادرم در آخرین
لحظاتی که خدمتشان
رسیدم، همیشه آن حال و
هوای ارادت به۱۴معصوم
را داشت و در همان حال
که سکته کرده بود، دکتر
را خبر کردیم.
🌺 دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟
🌼 ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت رضا(ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را میگرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)
🌷 با هواپیما به سمت مشهد رفتیم. نمیدانم در ایام تولد حضرت رضا(ع) بود یا شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،
🌟 گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمیها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمیچسبد» گفتم: دل چسبیاش به این است که حضرت جواب بدهد.
🌺 هر چه کردم دیدم مادر قبول نمیکند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت ضریح حرکت میکردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجهام را به شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.
🌸 وقتی شعر به «تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمیتوانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را میبوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...
🌼 شعر کامل به شرح
زیر است :👇🔰 👇
🌷 آمدم ای شاه پناهم بده ،
🌷 خط امانی ز گناهم بده .
🍀 ای حرمت ملجأ درماندگان ،
🍀 دور مران از در و راهم بده .
🌷 ای گل بیخار گلستان عشق ،
🌷 قرب مکانی چو گیاهم بده .
🍀 لایق وصل تو که من نیستم ،
🍀 اذن به یک لحظه نگاهم بده .
🌷 ای که حریمت مَثل کهرباست ،
🌷 شوق و سبکخیزی کاهم بده .
🍀 تا که ز عشق تو گدازم چو شمع ،
🍀 گرمی جانسوز به آهم بده .
🌷 لشکر شیطان به کمین منند ،
🌷 بیکسم ای شاه پناهم بده .
🍀 از صف مژگان نگهی کن به من ،
🍀 با نظری یار و سپاهم بده .
🌷 در شب اول که به قبرم نهند ،
🌷 نور بدان شام سیاهم بده .
🍀 ای که عطابخش همه عالمی ،
🍀 جمله حاجات مرا هم بده .
🌷 آن چه صلاح است برای «حسان» ،
🌷 از تو اگر هم که نخواهم بده .
🌹 "السلام علیک یا
علی ابن موسی الرضا
علیه السلام💝
🌹🌹🌸🌸
🍃التماس دعاء💝💝💝
🍃🍃🍃🍃
🏴 @taShadat 🏴
🌸﷽🌸
#شهدا_عند_ربهم_یرزقون
رفتم سر مزار رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم :چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما شهدا آماده بوديم...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم
💔ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت
سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ.😢😢
✍روايتگر : حاج حسين ڪاجے
#اللهم_الرزقنا_شهادت
🏴 @taShadat 🏴
#ختم_صلوات_هدیه_به
#امام_رضا_علیهالسلام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ
متوسل میشویم به این بزرگواران به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان، آمرزش گناهانمون، ذخیره قبر و قیامتمون،شفاعت کنن از هممون در روز قیامت، راحتی جان دادنمون، الفت بین همسران، ازدواج جوانها،خانه دار شدن همه مستاجرها، بچه دار شدن همه کسانی که آرزوی فرزند دارند، شفای همه بیماران، خلاص شدن همه کسانی که گرفتار بلای خانمان سوز اعتیاد هستن، نابودی دشمنان اسلام و ایران، نابودی آل سعود، داعش، و هرانکه نظر سوء به مملکت و مسلمانان داره، یافتن آرامش و امنیت هر چه بیشتر در زندگی هامون، آزادی زندانیان بیگناه، آزادی اسراء، سلامتی مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای، کسب رزق و روزی حلال و فراوان، یافتن شغل مناسب برای افراد جویای کار،آمرزش امواتمون، عاقبت به خیری و موفقیت و سلامتی خانواده های محترممون، خودمون و فرزندانمون، و هر حاجتی که مدنظر داریم ان شاء الله 🖤
التماس دعا دارم ازتون ویژه 🙏
ٺـٰاشھـادت!'
#ختم_صلوات_هدیه_به #امام_رضا_علیهالسلام بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمََنِ الرَّحِیمِ متوسل میشویم به
بزرگواران هرکس هرچقدر دوست داره صلوات بفرسته و در پیوی بنده تعداد صلوات رو اعلام کنه
@montazeralhojja
اجرتون با امام غریب علے بن موسے الرضا (علیه السلام)
May 11
4_5859642968767464919.mp3
4.56M
🌹آمده ام ای شاه پناهم بده
❣خط امانی زگناهم بده
🌹ای حرمت ملجا درماندگان
❣دور مرا از در وراهم بده
🎼آواز : دشتی🎼
🎧استاد محمد علی کریمخانی🎧
🖤شهادت امـام رضا علیـه السلام
🖤برهمه مسلمین جهان تسلیت باد
🏴 @taShadat 🏴
ٺـٰاشھـادت!'
نا ✫⇠قسمت :7⃣3⃣1⃣ #فصل_چهاردهم آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بود
zeynab:
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣3⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفت: «می روم، حقم است. دنده ام نرم. اگر می خواهم نان بخورم، باید بروم ته صف.»
بعد خندید.
داشت پوتین هایش را می پوشید. گفتم: «پس اقّلاً بیا لباس هایت را عوض کن. بگذارکفش هایت را واکس بزنم. یک دوش بگیر.»
خندید و گفت: «تا بیست بشمری، برگشته ام.»
خندیدم و آمدم توی اتاق. صورت بچه ها را شستم. لباس هایشان را عوض کردم. غذا گذاشتم. خانه را مرتب کردم. دستی به سر و صورتم کشیدم. وقتی صمد نان به دست به خانه برگشت، همه چیز از این رو به آن رو شده بود. بوی غذا خانه را پر کرده بود. آفتاب وسط اتاق پهن شده بود. در و دیوار خانه به رویمان می خندید.
فردا صبح صمد رفت بیرون. وقتی برگشت، چند ساک بزرگ پلاستیکی دستش بود. باز رفته بود خرید. از نخود و لوبیا گرفته تا قند و چای و شکر و برنج.
گفتم: «یعنی می خواهی به این زودی برگردی؟!»
گفت: «به این زودی که نه، ولی بالاخره باید بروم. من که ماندنی نیستم. بهتر است زودتر کارهایم را انجام بدهم. دوست ندارم برای یک کیلو عدس بروی دم مغازه.»
بعد همان طور که کیسه ها را می آورد و توی آشپزخانه می گذاشت، گفت: «دیروز که آمدم و دیدم رفته ای سر صف نانوایی از خودم بدم آمد.»
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
کیسه ها را از دستش گرفتم و گفتم: «یعنی به من اطمینان نداری!»
دستپاچه شد. ایستاد و نگاهم کرد و گفت: «نه... نه...، منظورم این نبود. منظورم این بود که من باعث عذاب و ناراحتی ات شدم. اگر تو با من ازدواج نمی کردی، الان برای خودت خانه مامانت راحت و آسوده بودی، می خوردی و می خوابیدی.»
خندیدم و گفتم: «چقدر بخور و بخواب!»
برنج ها را توی سینی بزرگی خالی کرد و گفت: «خودم همه اش را پاک می کنم. تو به کارهایت برس.»
گفتم: «بهترین کار این است که اینجا بنشینم.»
خندید و گفت: «نه... مثل اینکه راه افتادی. آفرین، آفرین. پس بیا بنشین اینجا کنار خودم. بیا با هم پاک کنیم.»
توی آشپزخانه کنار هم پای سینی نشستیم و تا ظهر نخود و لوبیا و برنج پاک کردیم. تعریف کردیم و گفتیم و خندیدیم.
بعد از ناهار صمد لباس پوشید و گفت: «می خواهم بروم سپاه. زود برمی گردم.»
گفتم: «عصر برویم بیرون؟!»
با تعجب پرسید: «کجا؟!»
گفتم: «نزدیک عید است. می خواهم برای بچه ها لباس نو بخرم.»
یک دفعه دیدم رنگ از صورتش پرید. لب هایش سفید شد. گفت: «چی! لباس عید؟!»
من بیشتر از او تعجب کرده بودم. گفتم: «حرف بدی زدم!»
گفت: «یعنی من دست بچه هایم را بگیرم و ببرم لباس نو بخرم! آن وقت جواب بچه های شهدا را چی بدهم. یعنی از روی بچه های شهدا خجالت نمی کشم؟!»
ادامه دارد...
تقدیم نگاه پر مهر شما ❤️
@tashadat🕊
ٺـٰاشھـادت!'
zeynab: ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣3⃣1⃣ #فصل_چهاردهم گفت: «می روم، حقم است. دنده ام نرم. اگر می خوا
zeynab:
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :1⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم.»
نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟»
نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.»
گفت: «ناراحت شدی؟!»
گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.»
عصبانی شد. گفت: «این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.»
بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول. معذرت می خواهم. اشتباه کردم.»
بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت.
تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت.
هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد.
دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.»
توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!»
دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم.
خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!»
به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم.
ادامه دارد...✒️
تقدیم نگاه پر مهر شما ❤️
@tashadat🕊
🌹🌹🌹
دعای خروج از ماه صفر فراموش نشه؛همه را دعا کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سَیّدُ یا سَیّدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَهُ الْمُسْتَنَدُ اِجْعَلْ لی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مَمّا اَنا فیهِ وَاکْفِنی فِیهِ وَ اَعُوذُ بِکَ بِسْمِ اللهِ التّامّاتِ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا رَحْمنُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا واهِبُ یا وَهّابُ یا تَوّابُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ یا رَحیمُ یا غافِرُ یا شَکُورُ یا عالِمُ یا عادِلُ یا کَریمُ یا رَحیمُ یا وَدودُ یا غَفورُ یا رَؤفُ یا وِتْرُ یا مُغیثُ یا مُجیبُ یا حَبیبُ یا مُنیبُ یا رَقیبُ یا مَعیدُ یا حافِظُ یا قابِضُ یا حَیُّ یا مُعینُ یا مُبینُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا کَفیلُ یا وَکیلُ یا دَلیلُ یا حَیُّ یا قَیّومُ یا جَبّارُ یا غَفّارُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیّانُ یا غُفْرانُ یا بُرْهانُ یا سُبْحانُ یا مُسْتَعانُ یا سُلْطانُ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکَبِّرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا وَفِیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا اَمینُ.
(آمین یا رب العالمين)
التماس دعا
🌹🌹🌹
پیشاپیش حلول ماه ربیع الاول مبارک