این که گناه نیست 50.mp3
4.98M
#این_که_گناه_نیست 50
✴️دیدی...
رهیافتگانِ اروپایی و آمریکایی رو؟
وقتی حقیقت خودشونُ میشناسن؛
چقدر قشنگ،تسلیمِ معبود میشن و...
❌محیط اطرافت رو بهونه نکن!
همه جا میشه خدا رو داشت
@tashahadat313
✨ خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
✅ قسمتی از وصیت نامه شهید حججی:
❇️ از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که امام خامنهای نائب بر حق امام زمان است.
❇️ از همه ی خواهران عزیزم و از همه ی زنان امت رسول الله می خواهم روز به روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید...
همیشه الگوی خود را حضرت زهرا و زنان اهل بیت قرار دهید؛ همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید:
آن زمانی که حضرت رقیه سلام الله خطاب به پدرش فرمودند:
غصه ی حجاب من را نخوری بابا جان
چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز.
❇️ از همه ی مردان امت رسول الله میخواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی ابن ابی طالب امیرالمومنین را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهداء درس بگیرید.
❇️ خودتان را برای ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با کفار به خصوص اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
❇️ همیشه برای خدا، بنده باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه ی شما به خیر ختم میشود.
🗓 ۱۸ مرداد؛ سالروز شهادت شهید محسن حججی و روز شهدای مدافع حرم گرامی باد.
🏷 #ظهور #ولایت_فقیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖خورشید نیمه شب💖 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 16 سلا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖#خورشید_نیمه_شب💖
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 17
دانیال تردید و بیاعتمادی را از چشمانم میخواند و میگوید: بهت حق میدم اعتماد نکنی؛ ولی یکم فکر کن! تو یه مهره سوختهای. عملیات رو انجام ندادی و احتمالا لو رفتی. موساد هیچ برنامهای بجز کشتن کسی مثل تو نداره. برای کشتنت هم لازم نبود اینهمه بدبختی بکشم و از ایران خارجت کنم. میتونستم توی بیمارستان بکشمت. پس اگه الان اینجا پیش منی یعنی من قرار نیست بلایی سرت بیارم. خب؟
چارهای ندارم حرفهای منطقیاش را بپذیرم. تفنگ را آرام پایین میآورم و آن را روی اپن میگذارم. دانیال وسایل پختن ناهار را آماده میکند و میگوید: الان شرایط هردوی ما مثل همه. هردو تحت تعقیب موساد و اطلاعات ایرانیم. پس بهتره به هم اعتماد کنیم و هوای همو داشته باشیم. قبوله؟
نفس عمیقی میکشم.
-باشه.
پشت میز آشپزخانه مینشینم و به آشپزی کردن دانیال خیره میشوم.
-چرا میلنگی؟
دانیال متوقف میشود. بدون این که برگردد، آرام میگوید: یه آسیب کوچیکه، خوردم زمین.
و سریع به کارش ادامه میدهد تا به من بفهماند دوست ندارد دربارهاش حرف بزند. پاستا را داخل یک قابلمه میریزد و میگوید: هوای اینجا طوریه که اگه ساعت نداشته باشی روز و شب رو قاطی میکنی. از اول زمستون تا نزدیک بهار، بیشتر بیست و چهار ساعت شبه. خورشید یه لحظه میاد و میره. تابستونشم نزدیک سه چهار ماه خورشید دائم تو آسمونه.
-منو چطوری آوردی تا اینجا؟
در حالی که مواد سس پاستا را از یچخال بیرون میگذارد و در ماهیتابه با هم مخلوط میکند، میگوید: به سختی.
دندان بر هم فشار میدهم و صدایم را بالا میبرم.
-دانیال!
قاهقاه میخندد.
-باشه باشه... راستش فکر همهچیز رو کرده بودم، بجز این که تصادف کنی. با تصادفت برنامههام رو بهم ریختی. وقتی تصادف کردی، اولین کاری که انجام دادم این بود که خودم برسونمت بیمارستان و بمب رو از توی کیفت دربیارم تا بهت شک نکنن. مرحله دوم، این بود که توی بیمارستان از دور مواظبت باشم؛ طوری که هیچکس منو نبینه. شانس آوردم که آسیب جدی ندیدی. ولی اونجا بود که فهمیدم مامور حذفت اومده بیمارستان و میخواد بیسروصدا کارتو تموم کنه. فقط دو سه ساعت از بستری شدنت گذشته بود که سر رسید.
-چطوری انقدر سریع فهمید؟
-چون وقتی یکی تصادف میکنه، از بیمارستان به نزدیکترین عضو خانوادهش که در دسترس باشه زنگ میزنن.
نمیفهمم. دانیال در سکوت به کارش ادامه میدهد تا من ارتباط معنایی میان جملاتش را کشف کنم. ناگاه فریاد میکشم: آرسن!؟
-اوهوم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖خورشید_نیمه_شب💖
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 18
دست سالمم را روی دهانم میگذارم. هنوز نمیفهمم. آرسن بیدستوپایی که من میشناختم اصلا عقلش به درک مسائل پیچیده عالم جاسوسی قد نمیداد.
-داری شوخی میکنی؟
-میدونم خیلی خنگ به نظر میاد ولی در باطن یه شیطان تمامعیاره.
از میان دندانهای بهم فشردهام میغرم: پسره آبزیرکاه!
دانیال بیتوجه به خشم من میگوید: مامور بود که هربار چکت کنه تا مطمئن بشه تحت نظر نیستی و مشکلی وجود نداره. شب قبل عملیات هم اومد پیشت تا مطمئن بشه عملیات رو انجام میدی.
-چطور مطمئن شده بود؟
دانیال پوزخندی شیطانی میزند.
-لازم نبود حرف بزنی. میگفت از رفتارت پیدا بود میخوای باهاش خداحافظی کنی. حالا راستشو بگو، واقعا میخواستی اونا رو بکشی؟
دست سالمم را میان موهایم میبرم و نفس عمیقی میکشم.
-نمیدونم.
-نمیدونی؟
یک دسته از موهایم را در مشت میگیرم.
-چندنفر از دوستام اونجا بودن. نمیخواستم بکشمشون. ولی خب چارهای نداشتم. نمیخواستم بمیرم.
دانیال سرش را تکان میدهد.
-تصمیمت عاقلانه بود. باید این کار رو انجام میدادی. فقط اون تصادف لعنتی همهچیز رو خراب کرد.
نفسم را با خشم بیرون میدهم. انتظار آدم شدن از کسی مثل دانیال واقعا انتظار زیادی ست؛ هرچند من هم بهتر از او نیستم. من هم یک قاتل بالقوهام. سرم را بلند میکنم و میپرسم: آرسن رو چکار کردی؟
- یه طوری سرشو گرم کردم و از شرش خلاص شدم. به هرحال مهم نیست. گذاشتمت توی کاور جنازه و با بدبختی از بیمارستان آوردمت بیرون و طبق برنامه قبلی از مرز خارجت کردم؛ با این تفاوت که تو بیهوش بودی و پوستم کنده شد.
میخندد.
-فکر نمیکردم انقدر سنگین باشی.
پشت چشمی برایش نازک میکنم و سرم را به سمت دیگری برمیگردانم. دانیال ادامه میدهد: از قبل برنامه فرارمون رو چیده بودم. یکم تغییرش دادم. مجبور شدم با دارو بیهوش نگهت دارم و توی تابوت بذارمت. برای هردومون هویت جعل کردم، بعدم ادای یه مردِ عاشقِ داغدیده رو درآوردم که میخواد آخرین خواسته همسر مرحومش رو برآورده کنه و اونو به شفق و مادر دریاها بسپاره...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۹ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 09 August 2024
قمری: الجمعة، 4 صفر 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️16 روز تا اربعین حسینی
▪️24 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیه السلام
▪️26 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️31 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
@tashahadat313
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
ابراهیم یک شبه مداح نشد. او بارها در محضر افراد پیشکسوت حضور مییافت و از آن ها می خواست در نوکری خاندان اهل بیت (علیه السلام) او را یاری کنند. حاج آقا ترابی یکی از این افراد بود با ابراهیم به منزل ایشان رفتیم حاج آقا ترابی از مداحان با اخلاص و پیشکسوت بود ابراهیم دو زانو در مقابل ایشان مینشست و میگفت: حاج آقا اومدم که من رو برای نوکری امام حسین (علیه السلام) کمک کنید. حاج آقا ترابی هم خیلی ابراهیم را دوست میداشت هرچه شعر و سبک بلد بود به او یاد میداد.
#شهید_ابراهیم_هادی
#رفیق_شهیدم
@tashahadat313
این که گناه نیست 51.mp3
4.31M
#این_که_گناه_نیست 51
جهنـ🔥ـم؛
چیزی نیست جز نمودِ حقیقیِ بیماری های باطنِ ما.
جهنم های قلبت رو؛
(کینه،حسادت، غرور،قضاوت، زودرنجی و...) زودتر خاموش کن.
❌تا توی آتیشش گُر نگیری
@tashahadat313
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببار ای آسمون که بیقرارم
منم مثل تو خیلی گریه دارم
#شب_جمعه است و دورم از ضریحش
ببار ای آسمون من هم ببارم
ببار آسمون جای رقیه
به یاد داغ بابای رقیه
#نماهنگ📺
#جدید 🔄
#شهادت_حضرت_رقیه💔
#16_روز تا #اربعین🏴
#مهدی_رسولی🎙
@tashahadat313
گریه کن امام حسین عليه السلام بود.
از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد. وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین عليه السلام برسه. هر جا روضه بود می دیدیش. زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار. همیشه هم می گفت: «من توی بغل تو شهید می شم.» حرف اون شد. تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده..😭
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند:
«هذا محب الحسین عليه السلام »
#روحانی_شهید_مرتضی_زندیه
📎به روایت #حاج_حسین_کاجی
@tashahadat313