فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی نامه مختصر از #شهیده_زینب_کمایی عزیزمان🌱
#پیشنهاد_دانلود
زینب
خودسازی میکرد و روی خودش کارکرده بود
اینکه پنج شنبه ها روزه بگیره
هرروز قرآن بخونه...
و
و
و
توی تک تک کتابای درسیش نوشته بود«اومی بیند!»🍃
میگفت:نمیخوام حتی یک لحظه هم غافل بشم
واینجوری گناه نمیکنم😇
این عقیده رو داشت که
همه ی آدما پاکن،خدافطرت اوناروپاک آفریده
واگه اخلاقشون بده
بخاطرتاثیرگذاری شرایط محیطه...
«شهیده-زینب-کمایی»
راوی:خواهرشهید
#یادش_با_صلوات🌷
@tashahadat313
روانشناسی قلب 15.mp3
7.03M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 15
🎧آنچه خواهید شنید؛
✍️تنها چیزی که توی دنیا وآخرت،
می تونه آروم وشادت نگه داره؛
يه قلب سالمه☺️
💓اگه قلبت سالم نیست؛
آروم نمی گیری...
يه فکری بکن
@tashahadat313
مدتی در جستجوی آرامش حقیقی به عناون مدافع حرم به سوریه میرود و در جبهه مقاومت و فرماندهی گردان فاطمیون را عهده دار میشود،
اما گویا نوای شهادت را از جایی دیگر و در عراق به گوشش میرسد، باز میگردد و نامه شهادتش را هنگام تفحص شهدا در عراق به دست میگیرد.
هنگامی که برای جستجوی پیکر مطهر شهدای لشگر ۲۷ حضرت رسول الله (ص) در عملیات والفجر ۴ در منطقه کانیمانگا پنجوین عراق به آنجا رفت، جایی که نیم ساعت قبل از شهادت خود و قبل از آنکه پاهایش به روی مین والمری رود، در پیامی در شبکه فضای مجازی میگوید: اینجا شهید باران است و خندید و رفت.
🌷 #شهیدعلیرضاشمسیپور🌷
@tashahadat313
🚨دانی یاتوم به درک واصل شد
دانی یاتوم رئیس سابق موساد بود
تدابیر شدید امنیتی در شرق تلاویو
کمربند امنیتی در چند صد متری این شیطان بزرگ ایجاد شده است
ترور توسط یک بمب ساچمه ای انجام شده
در این نوع ترور ترکش های فراوان برای کشتن فرد هدف به کار گرفته میشود
در شرق تلآویو هیچ کس نمیداند چه اتفاقی افتاده است
یک نفر دیگر که همراه دانی یاتوم بوده است نیز به درک واصل شده است، هویت وی مشخص نیست
گویا محافظ یا راننده وی بوده است.
#سربازان_گمنام
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت94 هاجر م
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 95
***
یک ماه بعد(مه ۲۰۳۲)، تلآویو، سرزمینهای اشغالی
صدای همهمه و امواج سوالات خبرنگارها از طبقه پایین بیمارستان خودش را بالا میکشید، به راهروی بخش مراقبتهای ویژه میرسید و تا برسد به اتاق مئیر، از آن چیزی جز یک همهمهی دور و محو باقی نمیماند. توی راهرو، به دیوار تکیه داده بودم؛ گوشم به صحبتهای گالیا و پزشک بود و چشمم به مئیر که از پشت شیشه میدیدمش؛ محاصره شده در لولهها و دستگاههایی که بجایش نفس میکشیدند و خون پمپاژ میکردند.
البته من چیز زیادی از پزشکی سر درنمیآوردم؛ ولی میدانستم کسی در سن و سال مئیر، بعید است از سکته مغزی جان سالم به در ببرد. این را از هول و ولای پزشکان و پرستاران، وقتی که به بیمارستان رساندمش هم میشد فهمید. مئیر امروز عادی نبود؛ یعنی حتی به عنوان یک پیرمرد هفتاد ساله هم غیرطبیعی بود که لنگ بزند، کلمات عادی را اشتباه بگوید و فراموش کند، صورت و دستش بیحس شود و درنهایت، سرش گیج برود و پخش زمین شود. همان موقع بود که رساندمش بیمارستان.
-متاسفانه آسیب زیادی به بافت مغزی رسیده، مخصوصا لوب آهیانهای و قشر اینسولار که محل خونریزی مغزی بوده. ما سعی کردیم فشار خون رو کنترل کنیم تا خونریزی متوقف بشه. فعلا وضعیتش پایداره، ولی ممکنه برای برداشتن خون مجبور به جراحی بشیم.
از چهرهی بهم ریخته گالیا که تندتند دربرابر کلمات پزشک سر تکان میداد، پیدا بود که حوصله شنیدن جملات پیچیدهی پزشک را ندارد. بالاخره طاقتش تمام شد و میان سخن دکتر پرید.
-الان چطوره؟ خوب میشه؟
-متاسفانه فعلا توی کماست. حتی اگه به هوش بیاد هم، به احتمال زیاد آسیب مغزیش پایداره. نمیدونم در چه حد، باید بیشتر بررسی کنیم؛ ولی فکر نکنم بتونه مثل قبل بشه. بخش مهمی از مغز آسیب دیده و خیلی از عملکردهاش مختل میشه.
صدای خبرنگاران کمجانتر شده بود. کمکم داشتند بیخیال میشدند و میرفتند پی کارشان؛ و ما را با رئیس پیر و بیمارمان تنها میگذاشتند؛ هرچند برای مدتی کوتاه، شاید تا فردا صبح.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 96
صحبت گالیا که با پزشک تمام شد، با قدمهای پر سروصدایش به سمت شیشه بخش مراقبتهای ویژه آمد. تق... تق... تق... صدای برخورد پاشنهی کفشهای گالیا مثل میخ در سرم میرفت و در راهروی بیمارستان میپیچید. رافائلِ تپل و قدکوتاه، مثل یک سگ دستآموز دنبال گالیا میدوید و عرق از پیشانیاش پاک میکرد.
گالیا در چند قدمیِ آیسییو ایستاد و به مئیر نگاه کرد. پریشان بود؛ ولی نه بخاطر مئیر. هیچکس برای مئیرِ مردنی و پیر نگران نمیشد. مثل مجسمه، راست سر جایم ایستادم و به جلو خیره شدم؛ انگار که گالیا وجود ندارد. برایم مهم نبود که معاون مئیر است. از گالیا بدم میآمد؛ فقط هم بخاطر آن کفشهای لعنتیاش.
-آقای حسیدیم؟
ترجیح میدادم کمترین میزان کالری را برای صحبت کردن با گالیای مغرور و نفرتانگیز بسوزانم؛ پس فقط فشار کوچکی به حنجرهام آوردم.
-هوم.
-تو آوردیش بیمارستان؟
-بله.
-توی دفترش چکار داشتی؟
-ببخشید ولی کار ما محرمانه ست.
گالیا چشمغره رفت.
-من معاونشم و الان که نیست، همه اختیارات اون مال منه.
متاسفانه راست میگفت و من خلع سلاح شدم. گفتم: سیستمشون مشکل داشت. رفته بودم کمکشون کنم. یه گزارش کامل مینویسم و میفرستم براتون، اگه لازمه.
گالیا آرام سرش را تکان داد و به مئیر خیره شد.
-نه لازم نیست. دیگه میتونی بری.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۲ مهر ۱۴۰۳
میلادی: Monday - 23 September 2024
قمری: الإثنين، 19 ربيع أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
🌺15 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️19 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه
▪️21 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
🌺45 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️53 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
@tashahadat313
#حدیث
پیامبر اکرم (ص)
پيامبر صلي الله عليه و آله : حَسِّنُوا القُرآنَ بِأصواتِكُم فَإنَّ الصَّوتَ الحَسَنَ يَزيدُ القُرآنَ حُسنا ؛
قرآن را با صداى خوش بخوانيد كه صداى زيبا ، بر زيبايى قرآن مى افزايد .
[ عيون أخبار الرّضا عليه السلام ، ج ۱ ، ص ۷۴ .]
┄┅┄┄┅✶🌸✶┄┅┄┅┄
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 برای هموطنانم که در عمق زمین به سوی آسمان پَر کشیدند
🔸محسن چاووشی با انتشار یک ویدئو، جان باختن کارگران معدن معدنجو طبس را تسلیت گفت.
@tashahadat313
🔻«بابا رجب» به کتابقهرمان آمد
🔹شانزدهمین پویش کتابخوانی «کتابقهرمان» با محوریت کتاب «بابا رجب» آغاز شد. این کتاب که روایت داستانی زندگی طوبی زرندی، همسر شهید رجب محمدزاده، معروف به بابا رجب بوده، به زندگی و سرگذشت جانباز شهید رجب محمدزاده از زبان همسرش طوبی زرندی میپردازد و در ۳۴ فصل گردآوری شده است.
🔹شهید رجب محمدزاده جانباز ۷۰ درصد مشهدی بود که در ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ به شهادت رسید. او نانوای بسیجی بود که در دوران جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۶ در منطقه هور عراق، بر اثر اصابت خمپاره زخمی شد و بیشتر اجزای صورتش را از دست داد و به همین دلیل بیش از ۳۰ بار تحت عمل جراحی قرار گرفت.
📌علاقهمندان برای شرکت در این پویش برای تهیه کتاب
به آیدی @fardi_ketabyar پیام دهید.
#کتابخوانی
#معاونت_فرهنگی_ناحیه_کمیل