eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 118 نگ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 119 ساکت می‌شود و لبش را محکم گاز می‌گیرد. -بعد... یهو... نیروهای ویژه... اومدن و... مثل تیرِ در رفته از کمان، می‌دود سمت یکی از درخت‌ها. زانو می‌زند پای درخت، یک دستش را به تنه تکیه می‌دهد و سرش را خم می‌کند. خودم را بالای سرش می‌رسانم و می‌بینم که بالا آورده. انقدر درکش می‌کنم که چندشم نمی‌شود؛ ولی نمی‌دانم باید چکار کنم. شاید اگر حضورم را به رخ بکشم، بیشتر احساس شرم و حقارت کند، و اگر بی‌تفاوت باشم، احساس تنهایی بیچاره‌اش کند. خوب که عق می‌زند، پیشانی‌اش را بر تنه درخت می‌گذارد و نفس‌نفس می‌زند. فهمیدن حالش سخت نیست. دوست دارد بمیرد. همان‌طور که من با پس‌لرزه‌های آن زلزله بزرگ در زندگی‌ام، دوست دارم بمیرم. آرام دستم را روی شانه‌هایش می‌گذارم. دستش را بالا می‌گیرد و همان‌جا روی چمن‌ها رها می‌شود. پاهایش را در شکم جمع کرده و سرش را میان زانوانش می‌گذارد. -ببخشید... دست خودم نبود. -می‌دونم. منم گاهی اینطوری می‌شم. چهره‌اش طوری درهم رفته که انگار چند لحظه دیگر بغضش می‌ترکد. مثل یک پسربچه آسیب‌پذیر است. پوسته‌ی اعتماد به نفسی که خودش را پشت آن پنهان کرده بود، ترک خورده، شکسته و خرد شده. آرام می‌گویم: می‌خوای ادامه ندیم؟ می‌رسونمت خونه. -نه... نه... همینجا بقیه‌ش رو می‌گم. مقابلش روی چمن‌ها می‌نشینم و منتظر می‌شوم. سرش را با دو دست گرفته و خیره به زمین، می‌گوید: تنها چیزی که یادمه اینه که از همه‌جا بهمون تیراندازی می‌شد. به همه. اول فکر کردم اومدن از دست حماس نجاتمون بدن، فکر کردم نیروهای حماس دارن بهمون شلیک می‌کنن، ولی بعد دیدم ارتش خودمونه. فکر کردم با نیروهای حماس درگیر شدن، ولی اینطور نبود... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 120 سرش را با دو دست گرفته و خیره به زمین، می‌گوید: تنها چیزی که یادمه اینه که از همه‌جا بهمون تیراندازی می‌شد. به همه. اول فکر کردم اومدن از دست حماس نجاتمون بدن، فکر کردم نیروهای حماس دارن بهمون شلیک می‌کنن، ولی بعد دیدم ارتش خودمونه. فکر کردم با نیروهای حماس درگیر شدن، ولی اینطور نبود... به مردم عادی شلیک می‌کردن. ارتش خودمون، ارتش اسرائیل داشت ماها رو می‌کشت، به ما حمله کرده بود. به همسایه‌هامون، دوستام، خانواده‌م... بابابزرگم و مامانم همونجا تیر خوردن و افتادن. مامانم همونجا مرد، ولی بابابزرگم نمرده بود. نتونست با من و خاله و خواهرم فرار کنه، بعدا از خونریزی مرد. من با خاله و خواهرم فرار کردیم، رفتیم توی یه خونه. نمی‌دونم خونه کی بود. از پشت پنجره خونه دیدم که تانک‌های ارتش وارد شهرک شدن و به خونه‌ها شلیک کردن، به مردمی که داشتن فرار می‌کردن. تانک‌ها میومدن توی چمنا، به خونه‌ها شلیک می‌کردن و اونا رو آتیش می‌زدن. به خونه‌ای که ما توش بودیم هم شلیک کردن، خواهر کوچیکم رفت زیر آوار و مرد. نفس کم می‌آورد، دوباره روی زانو می‌نشیند و پای درخت بالا می‌آورد. هرچند دیگر چیزی در معده‌اش نمانده که بخواهد بالا بیاورد، فقط عق می‌زند و رو به زمین خم می‌شود. قبل از این که خودش را به کشتن بدهد، شانه و پیشانی‌اش را محکم می‌گیرم و می‌گویم: بسه... تموم شد... به زور روی چمن می‌نشانمش. -ببخشید... چندبار سرفه می‌کند و یک نفس عمیق می‌کشد. -نه اشکالی نداره... خوبم. نگاهی به آنچه بالا آورده می‌اندازد و لبخندی تلخ اما رضایتمندانه می‌زند. -حتی فکر می‌کنم الان خیلی بهترم... فکر کنم همه خاطراتمو بالا آوردم. -با روانشناس صحبت کردی؟ -آره ولی اونا هیچ کار خاصی نمی‌کنن. فقط چرت و پرتایی که توی کتاب خوندن رو تحویلت می‌دن و مجبورت می‌کنن قرص بخوری. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
🔹عکسی پر معنا از مادر دو شهید در مصلی تهران. با تخت بیماری‌اش به همراه نوه‌هایش از مشهد آمده بود برای عرض تسلیت به آقاجانمان ملت بزرگ ایران زبان و کلام در برابر ایمان، عظمت و اقتدارتان قاصر است.
هدایت شده از ویرایش پست های تاشهادت
♦️با هم دعای فرج را برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج) می‌خوانیم @tashahadat313
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 در صف اول چه گذشت؟ 🔸روایتی از نماز جمعه‌ای خاص زیر آسمان امن @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۴ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Saturday - 05 October 2024 قمری: السبت، 1 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت امام باقر علیه السلام (بنابرروایتی) 🔹قیام توابین، 65ه-ق 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️9 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️33 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️41 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) @tashahadat313
3.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚 علیه السلام: 🌼خوشا به حال پیروان قائم ما، که در دوران غیبت، منتظر و در زمان ظهور مطیع او هستند🌼 📗بحار الانوار ج ۵۲ ص ۱۵۳
🛑 🌕شهید مدافع‌حرم ♨️دیده‌بان لشکر ویژه ۲۵ کربلا 🌻همرزم شهید نقل می‌کند: شهید قنبری از دیده‌بان‌های ماهر در سوریه بود و علی‌رغم اینکه دیده‌بانی می‌کرد، معلم اخلاق برای دیگر رزمندگان بود و آنها را نیز آموزش می‌داد. بسیار اصول شرعی را رعایت می‌کرد و تمام گلوله‌هایی را که شلیک می‌شد، از نزدیک بررسی می‌کرد که به هدف برخورد کرده باشد؛ چون می‌گفت هدایت‌کننده تمام تیرها خداست و کار ما برای رضا خدا بوده و خرج و هزینه گلوله‌ها نیز بالاست و حتما باید گلوله‌ها به هدف اصابت کند. 🌻همیشه می‌گفت اگر کارهای ما برای رضای خدا نباشد، ارزشی ندارد. او بسیار صبور بود و هر کلامی که از زبانش خارج می‌شد، برای رضای خدا بود. هر گلوله‌ی او با "الله اکبر" و "یا زینب" با یاد خدا و برای خدا به سمت دشمن فرستاده می‌شد. همین ویژگی‌های اخلاقی، شوخ‌طبعی و نحوه برخوردش بود که رزمندگان تیپ فاطمیون را مجذوب خود کرده بود و آن‌ها ارادت خاصی نسبت به شهید قنبری داشتند. @tashahadat313
403.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترقه تو ایران میترکید پهلوی چمدون رو میزد زیر بغل فرار میکرد ولی الان ... واقعا چی بودیم چی شدیم (خدا با ماست ) @tashahadat313
@ostad_shojaeروانشناسی قلب 28.mp3
زمان: حجم: 7.1M
28 🎧آنچه خواهید شنید ؛ ❣️بعضی ها، فقط وقتی آروم اند که ؛ يه شرایط خاصی،توی زندگی شون حاکم باشه! 🔻وگرنه،آرامش قلب شون بهم می ریزه! راستی..... چرا؟ @tashahadat313
❌ اخبار منفی درباره حمله قریب‌الوقوع اسرائیل به ایران در فضای مجازی زیاد شده است. ان شاءالله که رو سیاه می‌شوند...