eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 151 -چی؟ مُرده؟ انقدر راحت می‌خندی و اینو می‌گی؟ دستانم را درهم قلاب می‌کنم و روبه جلو کش می‌آیم. صدای تق مفصل شانه‌ام درمی‌آید. دوباره آرنجم را لبه پنجره می‌گذارم. لپم را تکیه می‌دهم به کف دستم. هنوز کمی خواب‌آلودم. خمیازه می‌کشم. -چکار کنم؟ خب مُرده دیگه. باید گریه کنم؟ ایلیا هنوز گردنش به سمت من کج است. تشر می‌زنم: جلوتو نگاه کن! سرش را برمی‌گرداند به سمت شیشه جلو. پیشانی و شقیقه‌هایش خیس عرق شده‌اند. -آدما وقتی یکی که می‌شناسنش می‌میره ناراحت می‌شن. دست دراز می‌کند برای روشن کردن کولر. باد خنک که به صورتم می‌خورد، خوابم می‌پرد. لب پایینم را کج می‌کنم و می‌گویم: نه لزوما. یک نفس عمیق می‌کشم و ادامه جمله را آرام‌تر می‌گویم: به هرحال هرکس که دوستش داشتم مُرده. دیگه برام چیز عجیبی نیست. -منظورت کیان؟ -اعضای خانواده‌م. -دوست نداری درباره‌ش حرف بزنی؟ یادش رفته باید دلخور باشد. دوباره رفته توی پوسته‌ی یک روانشناس، یک آدم مهربان که مشتاق کمک به دیگران و شنیدن دردشان است. با یک «نه»‌ی محکم، تمام ژست مشاوره دادن و روانشناس بودنش را به فنا می‌دهم. دوباره کز می‌کند روی فرمان. آب دهانش را قورت می‌دهد و سیبک گلویش بالا و پایین می‌شود. -می‌گم... این منبعی که می‌گی... بخاطر همکاری با تو مُرد؟ منظورم اینه که... کشته شد؟ -کشته شد ولی تقصیر خودش بود. یه جورایی ربطی به من نداشت. دوباره با سر و صدای بیشتری آب دهانش را فرو می‌دهد و با پشت دست، عرق پیشانی‌اش را پاک می‌کند. -یعنی چطوری کشته شد؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
🔴فکر نکنید خوابیده ام... پست نگهبانیم تمام شده حالا نوبت شماست سلاح مرا بردارید. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۲۹ مهر ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 20 October 2024 قمری: الأحد، 16 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺18 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️26 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️46 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️56 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🌺63 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها @tashahadat313
💎 امام صادق علیه السلام فرمودند: وَ مِنْ خَالِصِ اَلْإِيمَانِ اَلْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ اَلسَّعْيُ فِي حَوَائِجِهِمْ فِي اَلْعُسْرِ وَ اَلْيُسْرِ. نيكى به برادران دينى و تلاش و جديت براى رفع مشكلات آنان در تمام زمينه ها و در هر شرايط برخاسته از ايمان خالص است. 📚 وسائل الشیعة، ج 9، ص 475 @tashahadat313
هرطور فکر می‌کنم از دست رفتن بـزرگ‌ ترین و نورانی‌ترین رهبران و قهرمانان جهان اسلام در این مدت کــوتاه قــضیه عــادی نـیســت و نمیتوان صرفا به چشم تحــولات دنــیا بــه آن نگاه کرد. بعد از شهادت ســیدحسـن جــملــه‌ای شنــیدم که امروز مرا به فکر فرو برد: در آستانه طلوع خورشید، ستارگان یک به یک غروب می‌کنند جهان برای ظهور در حال بیدارشدن است اللهم عجل لولیک الفرج @tashahadat313
روانشناسی قلب 41.mp3
6.49M
41 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️وقتی عاشق کسی هستی؛ هربار بوسيدنش،برات يه لذت جديده. 💓اگه قلبت عاشق خدا بشه، لذت هربار سجده ات روی پای خدا بادفعه قبل،فرق میکنه. @ostad_shojae
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار فیلم شهید یحیی سنوار شبیه به لحظات شهادت محسن حججی با همان نتیجه است صدری‌نیا مستندساز: داعشی‌ها تصور می‌کردند که یک نیروی ایرانی را ذلیل می‌کنند و این دستگیری برایشان خلق قدرت می‌کند ولی نگاه با صلابت او را تبدیل به قهرمانی کرد که همه دوست داشتند در مسیر او باشند. @tashahadat313
50.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💢 پهپاد حزب‌الله خورد تو گاوداری!!! در جریان باشید...😂 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 151 -چی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 152 -یعنی... چرا کشته شد؟ -چه می‌دونم... فقط می‌دونم کشتنش. ترس در چشمان ایلیا موج می‌خورد و بیرون می‌ریزد، در تمام فضای ماشین چرخ می‌خورد و به من که می‌رسد متوقف می‌شود. می‌پرسد: چطوری کشتنش؟ نقشه‌ی مسیریاب، خیابان‌ها را نارنجی و قرمز نشان می‌دهند. ترافیک در این منطقه بیشتر وقت‌ها سنگین و نیمه‌سنگین است، از بس که تنگ‌ و قدیمی‌اند. می‌گویم: چه می‌دونم... رفته بود سفر، تو اتاق هتلش یکی خفتش کرد و کشتش. ابروهای ایلیا درهم می‌روند و لبانش موقع گفتن «اوووه» غنچه می‌شوند. می‌خندم و می‌گویم: فکر کنم از همکاری با من پشیمون شدی نه؟ تندتند سرش را به چپ و راست تکان می‌دهد. -نه نه... آخه خودت گفتی ربطی به تو نداشت. -ولی سر این قضیه ممکنه بکشنت. دهانش در همان حالت که مانده بود باز می‌ماند و آرام می‌بنددش. گلویش را صاف می‌کند و می‌گوید: به هرحال باید حقیقت روشن بشه، مگه نه؟ -این حرف برای یه کارمند موساد زیادی خنده‌داره. وارد خیابان راکِوت که می‌شویم، کمی از ترافیک کم می‌شود. ایلیا لب‌هایش را برهم فشار می‌دهد؛ در ذهنش دارد دنبال جواب می‌گردد. ادامه می‌دهم: تو فقط می‌خوای انتقام بگیری، گور بابای حقیقت. این که مسیر انتقام ما دوتا از برملا شدن حقیقت می‌گذره هم از شانس خوب حقیقته. نمی‌خندد. فقط صدایی از ته حلقش خارج می‌شود که می‌توان اسمش را خنده گذاشت. می‌دانم این فکر دارد دیوانه‌اش می‌کند که هدف من چیست و می‌خواهم از کی انتقام بگیرم، ولی چون می‌ترسد دوباره ضایعش کنم جواب نمی‌دهد. دارد کم‌کم رام می‌شود. تبلتم را از کیف درمی‌آورم و پوشه‌ای که ایلیا داد را باز می‌کنم. -خب، اینی که داریم میریم سراغش کیه؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 153 -خب، اینی که داریم میریم سراغش کیه؟ این را می‌پرسم تا بحث عوض شود و دوباره یادم بیفتد چه غلطی می‌خواهم بکنم. ایلیا می‌گوید: پسر یکی از بازمانده‌هاست. و از گوشه چشم به پوشه‌ای که روی تبلت من باز است نگاه می‌کند. -اسمش یوواله. زمان جنگ هفتم اکتبر توی کفارغزه زندگی می‌کردن و اون نُه سالش بوده. همون موقع فیلم مصاحبه مامانش معروف شد. یکی از نیروهای حماس بهشون گفته بود می‌شه یه موز بردارم؟ طوری می‌خندد که انگار یک جوک بامزه شنیده؛ خنده‌اش مثل یک صهیونیست عصبانی و عوضی نیست. من آنچه از مطالعه پرونده فهمیده‌ام را بلند می‌گویم: مامانش، روتیم، توی سن چهل و سه سالگی، یعنی سه سال بعد هفتم اکتبر می‌میره؛ بخاطر گازگرفتگی. ایلیا سرش را تکان می‌دهد. -و البته تا قبلش درباره تجربه‌ش از جنگ توی صفحه مجازیش می‌نوشته. درباره این که برخورد نیروهای حماس باهاشون خوب بوده؛ درباره این که دولت اسرائیل حاضر نیست خسارات رو تمام و کمال بپردازه... -محتواهایی که منتشر می‌کرد خیلی بیشتر از انتقاد بود. به عنوان یه شاهد زنده داشت حیثیت ارتش اسرائیل رو زیر سوال می‌برد. ایلیا آه می‌کشد و می‌گوید: بعدم هر محتوایی که نوشته بود از تمام رسانه‌ها مخصوصا رسانه‌های اسرائیلی حذف شد؛ ولی نشد کامل از همه دنیا محو بشه. کشورهایی که اینترنت ملی داشتن کارو سخت می‌کردن. شانه‌هایش را تکان داد. -که البته به نظر من مهم هم نیست. دنیا دیگه فهمیده ما چکاره‌ایم. فهمیدن دنیا هم نمی‌تونه جلوی دولت ما رو بگیره. صهیونیست جماعت وقیح‌تر از این حرف‌هاست که از رسانه‌های بین‌المللی بترسد. می‌پرسم: تو با دولت مخالفی؟ یک نفس عمیق می‌کشد و به روبه‌رو خیره می‌شود. چندبار با انگشت روی فرمان ضربه می‌زند و می‌گوید: نمی‌دونم. -تو کارمند دولتی، اونوقت نمی‌دونی؟ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
‌-میگفت: گاهی‌ اوقات‌ با خدا‌ خلوت‌ کنید نگویید‌ که‌ ما‌ قابل‌ نیستیم.. هر چه‌ ناقابل‌ تر باشیم خدا‌ بیشتر‌ اهمیت میدهد. خدا کسی‌ نیست‌ که‌ فقط‌ خوب‌ها را انتخاب‌ کند🌱 ( معلم شهید ابراهیم هادی) @tashahadat313