eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
ٺـٰاشھـادت!'
🔴تصویری از شهید حمزه جهاندیده @tashahadat313
⭕️در انتظار تو خواهم ماند؛ تصویر الارُز جهان‌ دیده، نوزاد شهید ارتش حمزه جهان‌دیده @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 164 چند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 165 نمی‌تواند آنچه دیده بود را با آنچه شنیده بود مطابقت دهد. میان برزخ دیده‌ها و شنیده‌ها گیر کرده است. ادامه می‌‌دهد: البته اونا هیچ‌وقت ازمون بابت این که با اسلحه و سرزده اومدن توی خونه‌مون عذرخواهی نکردن. توی دلم جوابش را می‌دهم: شما هم هیچ‌وقت بابت تصرف کشورشون و کشتن مردم‌شون ازشون عذرخواهی نکردین. *** در اتاق گالیا که باز شد، یک نفس عمیق کشیدم و زیر لب فحش دادم. حوصله تحمل آن زن مغرور را نداشتم؛ مخصوصا بعد از گذراندن یک روز پرکار و نخوردن ناهار و شام درست و حسابی و پشت میز نشستن از هشت صبح تا ساعت یازده و نیم شب؛ ولی گالیا گفته بود بیایم و تاکید هم کرده بود که فوری ست. پشت میزش نشسته و رو به پنجره بزرگ اتاقش، چشم به منظره‌ی تل‌آویو دوخته بود. نیم‌رخش را می‌دیدم که مثل همیشه خشک و بی‌احساس بود. صورت چهارگوشش همیشه منقبض بود و داشت خشمی درونی را زیر دندان‌ها و فک محکمش له می‌کرد. نور آسمان‌خراش‌ها و چراغ‌های شهر روی صورتش منعکس شده بود، نور مانیتورش هم. مثل همیشه کت و شلوار زنانه‌ی مشکی پوشیده بود و دستانش را روی سینه قلاب کرده بود. وقتی دیدم به ورودم واکنش نشان نمی‌دهد، صدایم را صاف کردم و گفتم: با من کار داشتید؟ سرش را تکان داد و همچنان از تل‌آویو چشم برنداشت. خونسردی‌اش بیش از خشمش ترسناک بود. آدم خونسرد خطرناک‌تر از آدم خشمگین است؛ چون دقیقا می‌داند چکار می‌کند و با آرامش تصمیمش را گرفته. خونسردی گالیا ممکن بود به معنای این باشد که در آرامش به این نتیجه رسیده بود من دارم خیانت می‌کنم و می‌دانست دقیقا می‌خواهد چه بلایی سرم بیاورد. یک نفس عمیق کشید و گفت: بهت میاد پخمه باشی، ولی زرنگی! عرق سرد روی پیشانی‌ام نشست. او فهمیده بود و متاسفانه من در پنهان کردن هیجان و اضطرابم هیچ استعدادی نداشتم. من مثل مامورهای عملیاتی موساد نبودم که برای نقش بازی کردن آموزش دیده باشم. من فقط یک نیروی سایبری بودم و فقط وقتی به درد می‌خوردم که پشت لپ‌تاپ نشسته باشم. به هرحال، آب دهانم را قورت دادم تا صدا از گلوی خشک شده‌ام دربیاید و تمام تلاشم را کردم که صدایم نلرزد. -ببخشید، متوجه منظورتون نشدم! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 166 -ببخشید، متوجه منظورتون نشدم! امیدوار بودم صورتم رنگ به رنگ نشده باشد، یا حداقل گالیا برنگردد و نگاهم نکند و قطرات عرق را روی پیشانی‌ام نبیند. گالیا خندید، دقیقا مثل جادوگر شهر اُز. نه گردنش را تکان داد و نه چشمانش را. گفت: از من قایم نکن. حواسم هست که چند وقته با یه دختر قرار می‌ذاری... چشمش را بالاخره از تل‌آویو برداشت و مستقیم به چشمانم زل زد. -خوشگل هم هست! بهت نمی‌اومد اهلش باشی یا اصلا عرضه‌ش رو داشته باشی! نفسم بند آمد. باید فرار می‌کردم و دنبال تلما می‌گشتم و مطمئن می‌شدم سالم است، یا خودم را به آن راه می‌زدم و نقطه ضعف دستش نمی‌دادم؟ باید انکار می‌کردم یا اعتراف؟ بلایی سر تلما آورده بود یا می‌خواست بیاورد؟ مانند یک دانش‌آموز در دفتر مدرسه خشکم زده بود، دانش‌آموزی که توی کیفش مواد مخدر پیدا کرده باشند. طول کشید تا مغزم به کار بیفتد و یک جواب مناسب برای گالیا پیدا کند. به زور خندیدم و گفتم: چی شده که روابط عاشقانه من براتون جالب شده؟ دوباره خندید. انگار داشت تفریح می‌کرد. اضطرابم را بو کشیده بود و من برایش شبیه یک موشِ در تله افتاده بودم. گفت: نمی‌دونم رابطه‌تون عاشقانه ست یا نه، خیلی هم برام مهم نیست. چیزی که مهمه اینه که دوست دارید محل قرار گذاشتنتون خاص باشه، مثلا خونه‌ی بازمانده‌های جنگ هفتم اکتبر. مانده بودم چه بگویم و چه توجیهی سرهم کنم؛ اصلا نمی‌دانستم باید این کار را بکنم یا نه؟ گالیا خودش و صندلیِ چرخانش را کمی جلو کشید و صاف‌تر نشست. موهای کوتاه قهوه‌ای‌اش را پشت گوشش چپاند و گفت: جالب‌تر این که اون دختر خبرنگار معاریوئه. جالب نیست؟ دوباره مثل جادوگر شهر اُز خندید. مطمئن شدم نه من نه تلما صبح فردا را نخواهیم دید؛ تازه این بهترین حالتش بود، یعنی امیدوار بودم گالیا سریع و بدون زجر کارمان را تمام کند؛ که از او بعید بود. به منبع قبلیِ تلما فکر کردم، به منبع مُرده‌ای که گالیا را می‌شناخت. قرار بود من هم به سرنوشت او دچار شوم؟ گالیا آرنجش را به میزش تکیه داد و دستش را زیر چانه زد. -چرا مثل بچه مدرسه‌ای‌های ناشی و خلافکار اونجا وایسادی؟ بشین! با چشم به مبل‌های دفترش اشاره کرد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
مقام معظم رهبری: و اگر نمی‌دانند بدانند، اگر غلطی از آنها سر بزند جمهوری اسلامی تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان می‌کند. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ یکشنبه: شمسی: یکشنبه - ۰۶ آبان ۱۴۰۳ میلادی: Sunday - 27 October 2024 قمری: الأحد، 23 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺11 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️19 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️39 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️49 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🌺56 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها @tashahadat313
💠 روز 💠 💎 سه عمل پُر فضیلت 🏴 امام جعفرصادق (علیه‌السلام): اَفضلُ الاَعمالِ: اَلصلاةُ لِوَقتِها وَ بِرُالوالدیَنِ وَ الجهادُ فی ‌‌سبیلِ ‌الله ❇️ افضل اعمال (سه چیز است): ◻️نماز اول وقت، ◻️نیکی به والدین و ◻️جهاد در راه خدا. 📚 وسائل الشیعه، ج ١١، ص ١٢ ‌ ‌ @tashahadat313
یکی‌ازهمرزمان‌حاج‌قاسم‌می‌گفت: ‌گفـتم: حاجی‌دستتون‌روبندازید‌دورگردن‌ من‌باهم‌عکس‌بگیریم.. حاجی‌گفت‌: من‌دستموبندازم‌دورگردنت‌خطریه‌ ها گفتم‌:چراحاجی؟! حاجی‌گفت‌: من‌دستمودورگردن‌‌هرکی‌انداختم‌ شهیدشد،جزخودم... !‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌:))) 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید که در جنایت حمله هوایی دیروز صهیونیستها در دمشق به شهادت رسید. صحبت‌های شهید ۲۴ ساله، ، یک ماه قبل از شهادتش ... @tashahadat313
روانشناسی قلب 47.mp3
8.96M
47 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️ کسی که قیمت حقیقی خودشو نمیشناسه؛ محاله به فکر عشق بازی با خدا بیفته. 💓تازه از وقتی خودتو میشناسی؛ طلب عشق،در درونت زنده میشه. @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✊🏻 باید قدرت و توانایی و ابتکار و اراده ملت ایران را به رژیم صهیونیستی بفهمانیم. 📹 رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار خانواده‌های شهدای امنیت: 🔸 دشمن صهیونیستی شرارت دو شب پیشش را بزرگ نمایی می‌کند. بزرگ نمایی آنها غلط است اما کوچک‌انگاری آن شرارت توسط ما هم غلط است. 🔸 باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. باید قدرت و توانایی و ابتکار و اراده ملت ایران را به آنان بفهمانیم. 🗓 ۱۴۰۳/۸/۶ 🏷 @tashahadat313
از مجموع ۸۴ موشک کروز که به سمت ایران پرتاب شد ۶۸ تیر موشک در آسمان عراق و خلیج فارس توسط پدافند ایران منهدم شدند ۱۰ تیر موشک هم در آسمان ایران توسط پدافند هوایی ساقط و ۶ اصابت قطعی گزارش شد نگاه به هیاهوی پادوهای مجازی نکنین این شکست مفتضحانه حیثیت اسرائیل دو چندان به باد داد @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 166 -ببخ
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 167 با چشم به مبل‌های دفترش اشاره کرد. دقیقا مثل خلافکارهای ناشی و نوجوان به سمت مبل‌ها رفتم و نشستم، و در طول چند قدمی که تا مبل برداشتم، به این فکر می‌کردم که تقلا برای نجات فایده دارد یا نه؟ چکار می‌توانستم بکنم؟ التماس؟ تهدید؟ عذرخواهی؟ هیچ‌کدام فایده نداشت و اگر داشت هم من حاضر بودم بمیرم ولی برای حفظ زندگی‌ام به گالیای عوضی التماس نکنم. برای حفظ زندگی تلما چطور...؟ روی مبل نشستم و باز هم صدای خنده‌های جادوگر شهر اُز در اتاق پیچید. ترس را بو کشیده بود و از بوی ترس سرحال شده بود. این هم یک مدل زجرکش کردن بود دیگر! مانیتورش را به سمت من چرخاند و گفت: فکر کنم برات مهم باشه که امشب توی خونه تلما کوهن چه اتفاقی افتاده... این را که گفت، ضربان قلبم رسید به صد و پنجاه و مغزم کاملا از کار افتاد. فلج شدم. صفحه نمایش تصویر یک دوربین مداربسته را پخش می‌کرد، راه‌پله‌ی خانه‌ی تلما. دو مرد سیاه‌پوش با چهره‌هایی که زیر ماسک پنهان شده بود، داشتند از پله‌ها بالا می‌رفتند. تلما در خانه تنها بود و آن‌ها حتما... گالیا با خونسردی گفت: اونا آدم‌کشن؛ تخصص‌شون کشتن مردمه، بدون این که ردی به جا بذارن. فکر کنم اینو خوب فهمیدی، چون با قربانی‌هاشون مصاحبه کردی و می‌دونی کارشون چطوریه. تنها کاری که مغزم به آن دستور می‌داد این بود که بی‌خیال همه‌چیز بشوم و بپرم روی سر گالیا و گلویش را پاره کنم. از این که نمی‌توانستم کاری برای تلما کنم احساس خفگی می‌کردم. به نمایشگر خیره شدم و چشمانم روی ساعت تصویر رفت. یازده و هشت دقیقه‌ی شب بود. به ساعت دیواری اتاق گالیا نگاه کردم. یازده و چهل دقیقه بود. گفتم: صبر کن ببینم... این فیلم... گالیا لبخند زد. -مال نیم ساعت پیشه. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 168 گفتم: صبر کن ببینم... این فیلم... گالیا لبخند زد. -مال نیم ساعت پیشه. نزدیک بود از حال بروم. تلما را کشته بودند. تلما... روی سینه‌ام خم شدم و قلبم را چنگ زدم. زیر لب گفتم: تلما... برایم مهم نبود که نقطه ضعفم را پیش گالیا لو داده‌ام. دیگر اصلا نقطه ضعفی در کار نبود. گالیا قاه‌قاه خندید و گفت: به دختره زنگ بزن. حالم بدتر از آن شد که بود. اگر تلما هنوز زنده بود... چه بلایی سرش آورده بودند؟ نای فریاد زدن نداشتم. همه رمقم را در گلویم جمع کردم و گفتم: باهاش... چکار... تلفنش را برداشت، شماره‌ای گرفت و آن را به سمتم دراز کرد. -خودت باهاش حرف بزن ببین باهاش چکار کردن. نزدیک بود بمیرم؛ ولی دلم می‌خواست قبل از مردن، گالیا را بکشم. با دست لرزان تلفن را گرفتم و از تصور آنچه پشت خط می‌گذشت قلبم مچاله شد. بوق می‌خورد، یک بار... دو بار... سه بار... صدای هر بوق مثل ناقوس مرگ در سرم پژواک می‌شد. نمی‌دانم بوق چندم بود. داشتم ناامید می‌شدم که صدای دخترانه‌ی گرفته‌ای تلفن را برداشت. -هوم؟ صدای تلما بود؟ داشت ناله می‌کرد؟ چند ثانیه سکوت کردم تا ببینم دور و برش سر و صدا هست یا نه، جیغ می‌زند یا نه؟ اصلا صدای خودش بود؟ -الو؟ کیه؟ صدای تلما بود، صدای خواب‌آلود تلما. با ترس و تردید گفتم: الو تلما! ایلیام. حالت خوبه؟ -لعنت بهت. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
سه رزمنده حزب‌الله یک گروه کامل بیست نفره ارتش متجاوز صهیونیستی را کشته و زخمی کردند. خبرنگار نظامی شبکه ۱۲ گفت: سه رزمنده حزب‌الله کسانی هستند که پنج سرباز را کشته و ۱۵ نفر دیگر را زخمی کرده‌اند. توجه داشته باشید که گروه‌های دشمن پس از یکسال بمباران مناطق مرزی و از بین بردن تمام خانه‌ها و مکان‌هایی که یک مبارز بتواند پنهان شود، وارد زمین سوخته می‌شوند اما اینطور مثل اردک شکار می‌شوند. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ دوشنبه: شمسی: دوشنبه - ۰۷ آبان ۱۴۰۳ میلادی: Monday - 28 October 2024 قمری: الإثنين، 24 ربيع ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیه‌السلام السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺10 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️18 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️38 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️48 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها 🌺55 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها @tashahadat313
✨ امام على عليه السلام :✨ در راه خدا با دستهاى خود بجنگيد، اگر نتوانستيد با زبانهاى خود بجنگيد و اگر باز هم نتوانستيد با دلهاى خود بجنگيد.🌿🌿🌿 جاهِدوا في سبيلِ اللّه ِبأيْديكُم، فإنْ لَم تَقْدِروا فجاهِدوا بألسِنَتِكُم ، فإنْ لَم تَقْدِروا فجاهِدوا بقُلوبِكُم .🌿🌿🌿 بحار الأنوار : 100/49/23 .📚 @tashahadat313
مآدࢪ شہید آࢪمآن علے وࢪد؎ ٺۅ معࢪآج میگفٺ: آࢪمان یادٺہ همیشہ مدآحےِ غࢪیب گیࢪ آوࢪدنٺ ࢪو گوش میڪࢪد؎‌؟! ''دیدے آخࢪش غࢪیب گیࢪ آوࢪدنٺ مآدࢪ...!؟💔 ذکر صلوات به یاد آرمان عزیز برادر شهیدمان🕊️💔 پ.ن. محل شهادت شهید آرمان @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 از پدری که عکس‌ پسرش را بوسه باران کرد تا پسری که اشک خبرنگار خنده رو را در آورد 🔸 روایتی از دیدار خانواده‌های شهیدان امنیت با رهبر انقلاب @tashahadat313
روانشناسی قلب 48.mp3
9.17M
48 🎧آنچه خواهید شنید؛ ❣️اگه باآسمون،آشنا باشی؛ از تنهایی نمی ترسی. تا دور وبرت خلوت ميشه؛ سوارسجاده ات میشی و تاخدا بال میزنی. 💖غريبگي نکن...بیا @tashahadat313
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حرف اصلی بیانات در دیدار خانواده‌های . ۱۴۰۳/۸/۶ @tashahadat313