ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت ۱۹۲ ***
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 193
دانیال با یک اختلاس بزرگ از موساد رفته بود و به احتمال زیاد آن پول الان توی آن کیف پول بود. چی بهتر از این؟
به هرحال خودم را به ندانستن زدم.
-چطور پیداش کردی؟
تلما مستقیم به چشمانم نگاه نمیکرد و دائم موهای درهمش را پشت گوش میانداخت.
-توی وسایلم قایمش کرده بود.
داشت چیزی را پنهان میکرد؛ یعنی معلوم بود چه چیزی را. تلما میخواست تا جایی که میشود اطلاعات ندهد؛ غافل از این که من همه آنچه او پنهان میکرد را میدانستم. دلم برایش سوخت. داشت زجر میکشید برای هیچ و پوچ.
یک لحظه به سرم زد بگویم برای ایرانیها کار میکنم و همهچیز را دربارهاش میدانم؛ ولی مطمئن بودم باور نمیکرد. از طرفی دستور فعلا این بود که هویتم را نداند؛ شاید برای حفظ امنیت خودش.
کیف پول را توی دستم چرخاندم و گفتم: این مدل کیف پول یکی از امنترین مدلهای کیف پول سختافزاریه. اینا با کیفیت نظامیساز تولید میشن... اوف!
کیف پول را مانند یک جواهر در دو دستم گرفتم و آن را با فاصله از چشمانم نگه داشتم تا تماشایش کنم. این کیف پول دقیقا مثل تلما نفوذناپذیر بود؛ نفوذناپذیر، محکم و تحسینبرانگیز.
-یعنی چی؟ نظامیساز؟
تلما با بیقراری نگاهم میکرد.
-آره. یعنی استانداردهای امنیتیش درحد استانداردهای نظامی روز دنیاست. کاملا ضدآبه، جنس بدنهش یه آلیاژ آلومینیوم خیلی خاصه که توی صنعت هوافضا استفاده میشه، و تکنولوژی شکافت هواش باعث میشه هکرها نتونن به این راحتی سراغش برن...
آب از لب و لوچهام راه افتاده بود و عاشقانه نگاهش میکردم؛ کیف پول را.
-اوف... خدایا این عالیه... خیلی دلم میخواست یکیشو بخرم ولی من بیتکوین ندارم! وای... خدایا... این منبع مُردهت خیلی خفن بوده...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 194
-اوف... خدایا این عالیه... خیلی دلم میخواست یکیشو بخرم ولی من بیتکوین ندارم! وای... خدایا... این منبع مُردهت خیلی خفن بوده...
دست خودم نبود؛ معماهای سخت و دیوارهای غیرقابل نفوذ همیشه برایم جذاب بودهاند و باعث میشوند دست و پایم از شوق پیدا کردن راهی برای نفوذ بلرزد. دربرابر تلما هم همینطوری خلع سلاح شدم.
تلما که دید من دارم از شدت اشتیاق جان میدهم، کیف پول را ناگهان از دستم بیرون کشید.
-بسه دیگه! بگو ببینم باید چکارش کنیم.
زبانی دور لبم کشیدم و خودم را جمع و جور کردم. سرم را تکان دادم تا عقلم برگردد سر جایش. تلما پرسید: این شکافت هوا که میگی چیه؟ چطور میشه بازش کنیم؟
صدایم را صاف کردم تا آدم معقولتری به نظر برسم و تلما برای حرفهایم تره خورد کند.
-شکافت هوا یعنی دستگاه هیچ اتصالی به بیرون پیدا نمیکنه. نه بلوتوث، نه وایفای، نه یواسبی، نه انافسی... هیچی. بقیه کیف پولای سختافزاری معمولا از یکی از اینا یا چندتاشون استفاده میکنن، ولی این مدل هیچکدوم رو نداره؛ چون با هرکدوم از اینا میشه یه راهی برای نفوذ پیدا کرد. تنها راه استفاده ازش اینه که رمز یا اثر انگشت بزنی. مدیریت پولت رو توی فضای کاربری خود دستگاه انجام میدی و برای انتقال پول فقط میتونی از کیوآر کد استفاده کنی.
تلما دوباره موهایش را خاراند و دهانش را پر از هوا کرد. چند ثانیه به زمین خیره ماند و بعد هوای دهانش را خالی کرد. زیر لب گفت: لعنتی همیشه فکر همهجا رو میکرد...
-منبع مُرده رو میگی؟
تلما انگار حواسش به من نبود. سرش را تکان داد.
-آره... فکر نمیکردم یه روز انقدر از این اخلاقش لجم بگیره!
بعد به من نگاه کرد.
-ما اثر انگشتش رو نداریم؛ پس باید دنبال رمز بگردیم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 195
بعد به من نگاه کرد.
-ما اثر انگشتش رو نداریم؛ پس باید دنبال رمز بگردیم.
-اوهوم.
چشمانش را تنگ کرد؛ از صورت درهمش میشد فهمید دارد از ذهنش کار میکشد. گفتم: تلاشی برای زدن رمزش کردی؟
دستش را برد میان موهایش و سرش را خاراند.
-نه، هیچ ایدهای نداشتم.
-خوب کاری کردی...
انگشتم را آرام روی کیف پول زدم.
-رمز این کیف پولا باید ده تا سی کاراکتر باشه که شامل حروف کوچیک و بزرگ انگلیسی و اعداد و علائم میشه.
سوت زد و تلما گردنش را کج کرد.
- برای همین به تو نیاز دارم. تو میتونی پیداش کنی نه؟ هکرها یه روشی دارن که با آزمون و خطا رمز رو پیدا میکنه...
ناامیدانه به امید واهیاش خندیدم.
-نه نمیتونم. اولا خیلی زمانبره؛ درضمن این دستگاه به حمله بروتفُرس مقاومه. نمیتونی دائم پشت سر هم رمز بزنی، هربار که رمز رو اشتباه بزنی باید زمان بیشتری صبر کنی تا دوباره بهت اجازه بده رمز رو بزنی.
مشتش را آرام به پایش کوبید و زیر لب گفت: لعنت بهت دانیال.
-اسمش دانیال بود؟
چشمغره رفت و موهایی که پشت گوشش بودند را دوباره و بیهدف پشت گوشش هل داد. تلما هم دربرابر حمله بروتفرس من مقاوم بود.
-پیشاپیش اینم بگم که نمیشه درشو باز کنیم، یه سنسور داره که اگه کسی بخواد درشو باز کنه فعال میشه و تمام اطلاعات دستگاه رو پاک میکنه؛ یعنی همه کلیدهای خصوصی مرحوم با مرحوم به خاک میره!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
ای کاش میشد وقتی شهید میشیم یا میمیریم مُهر سجاده نماز مون هم با خودمون میبردیم.
آخه همین تربت کربلا عزیزترین دارایی ما تو دنیائه.❤️🩹
#شب_جمعه
#کربلا
#شبتون_حسینی ✨
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۸ آبان ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 08 November 2024
قمری: الجمعة، 6 جماد أول 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹جنگ موته، 7یا8ه-ق
🔹شهادت جعفر بن ابیطالب علیه السلام در جنگ موته
📆 روزشمار:
▪️7 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️27 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️37 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
🌺44 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
▪️53 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
@tashahadat313
#حدیث
💠پیامبراکرم ﷺ میفرمایند✨:
هر کس زیاد "استغفر الله ربی واتوب الیه" بگوید چندین آثار #مهم در زندگانی برای او حاصل خواهد شد.؛
1_خداوند گره غمهای او را بگشاید،
2_از هر تنگنایی بیرونش برد،
3_ازجاییکه گمان نمیبرد روزیش رامیرساند.!
|📚|میزان الحکمه ،ج ۳،
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...
▪️سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو میتراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت میشوی!
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت صاحبالامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰.
#سلام_امام_زمانم.♥️
صبحت بخیر حضرت صاحب دلم
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
به حق
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
@tashahadat313
👌 کمی مطهری بخوانیم
❌ ویژگی خوارج از منظر شهید مطهری عزیز
1️⃣ تنگ نظر، خشن و خشکه مقدس بودند
2️⃣ همه را لامذهب و جهنمی می دانستند و سایر مسلمانان را تکفیر می کردند
3️⃣ به هر صاحب فضیلتی تهمت می زدند
4️⃣ اسلام و مسلمانی را در چهاردیواری اندیشه های محدود خود محصور كرده بودند
5️⃣ مدعی بودند كه همه بد می فهمند و یا اصلاً نمی فهمند و همگان راه خطا می روند و همه جهنمی هستند
6️⃣ چون جاهل بودند، تنگ نظر بودند و چون تنگ نظر بودند زود تكفیر و تفسیق می كردند
7️⃣ . تنگ نظری مذهبی از خصیصه های خوارج است اما امروز آن را باز در جامعه ی اسلامی می بینیم. 👈این همان است كه گفتیم خوارج شعارشان از بین رفته و مرده است اما روح مذهبشان كم و بیش در میان بعضی افراد و طبقات همچنان زنده و باقی است.
👆👆 واقعا بارها باید خواند... رهبری عزیز هم فرمود خط خوارج امروز هم هست...
@tashahadat313
روانشناسی قلب 59.mp3
7.28M
#فایل_صوتی_روانشناسی_قلب 59
🎧آنچه خواهید شنید؛
❣️باید یاد بگیری؛
روحت رو سبک کنی...
روح سنگین، محاله پرواز رو تجربه کنه!
💓ياد بگير
از شرایط مختلف زندگیت،
برای روحت، بال بسازی.
@tashahadat313
📸 تصاویری از حضور سال گذشته آیت الله شهید سیدابراهیم رئیسی درحرم حضرت زینب (سلام الله علیها)
#میلاد_حضرت_زینب
#روز_پرستار #شهید_رئیسی
شادی روح پرفتوح شهداصلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 195 بع
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت ۱۹۶
زانوهایش را در شکمش جمع کرد و دستش را دور زانوانش پیچید. به روبهرو خیره شد و با لحن کنایهآمیزش گفت: چه عالی!
و عصبی خندید.
هردو در سکوت به کیف پول خیره شدیم؛ به امید یافتن راهی. نفوذناپذیرترین رایانهها هم همیشه روزنهای دارند که بتوان از آن وارد شد. هیچ چیز در دنیا بینقص نیست.
گفتم: اگه دانیال اونو برای تو گذاشته، حتما رمزش رو هم گذاشته. احمق که نبوده. اونو گذاشته که استفاده کنی.
سرش را بالا انداخت.
-نه. هیچوقت یادم نمیاد حتی درباره بیتکوینهاش حتی باهام حرف زده باشه، چه برسه به این که بخواد رمز کیف پولشو بهم بده.
-موقعی که باهاش کار میکرد ندیدی رمز رو بزنه؟
آه کلافهای کشید و صدای سرزنشآلودش را کمی بالا برد.
-خودت داری میگی حداقل ده کاراکتره، حتی اگه دیده باشم هم نمیشه یادم مونده باشه!
-یکم فکر کن! حتما یه چیزی برات گذاشته... نامهای، چیزی...
چشمانش را تنگ کرد و به روبهرو خیره شد. بله، آن منبع مرده خیلی چیزها برایش گذاشته بود، آن دانیالنامِ یاغی. این را از چهرهاش میشد حدس بزنم.
او داشت تمام چیزهایی که دانیال برایش گذاشته بود را مرور میکرد تا یادش بیاید رمز داخلشان هست یا نه. میان فکر کردنش از جا بلند شد و سراغ لپتاپش رفت که روی میز تحریر کوچکی گوشه هال بود.
پشت میز نشست و خواست در لپتاپ را باز کند، ولی آن را به نیمه نرسیده بست و با شوق از جا پرید.
-یه راه دیگه هست!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 197
پشت میز نشست و خواست در لپتاپ را باز کند، ولی آن را به نیمه نرسیده بست و با شوق از جا پرید.
-یه راه دیگه هست!
یک لحظه خندهام گرفت. بعید میدانستم چیز زیادی از نرمافزار و علم رایانه بداند، حالا برای من حرف از راه جدید میزد؟! عاقل اندر سفیه لبخند زدم.
-چه راهی؟
روی صندلی روبه من چرخید. یک لبخند مسخره روی لبهایش بود؛ لبخندی ناشی از یک امید واهی. تا چند دقیقه پیش طوری درهم و گرفته بود که نمیشد با یک من عسل هم تحملش کرد؛ حالا معلوم نبود چی به ذهنش رسیده که اینطوری میخندید.
-گفتی با اثر انگشت هم باز میشه...
وسط حرفش پریدم.
-خب مگه نمیگی انگشت اون بدبخت الان زیر خاکه؟
لبش را کج کرد و سرش را به نشان تاسف تکان داد.
-خیلی خنگی... دقیقا به چه امیدی استخدامت کردن؟
از جا بلند شد و هیجانزده در اتاق قدم زد.
-حتما اثر انگشتش توی پایگاههای داده موساد هست. میشه جعلش کرد.
ایدهاش خندهدار بود. زیادی ساده، زیادی خوشباورانه. خندیدم.
-جوک میگی؟
برایم چشم دراند.
-من قبلا انجامش دادم. میدونم چطوریه.
یک نفس عمیق کشیدم و با خودم گفتم امتحانش ضرر ندارد. اگر نشود هم شرایط بدتر از این که هست نمیشود. دو دستم را بالا بردم و گفتم: باشه خانم رئیس. حالا باید چکار کنیم؟
***
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 198
***
کوه هرتسل یکی از مکانهایی ست که به اسرائیلیها کمک میکند بتوانند تصور کنند صاحب یک کشورند. خودشان میگویند کوه هرتسل آرامگاه ملی اسرائیل است؛ البته اگر بشود ملت نامیدشان.
از ابتدای تشکیل اسرائیل، مسئولین و فرماندهان ارتش اسرائیل و هرکس در راه اسرائیل تلاش کرده و مُرده، اینجا دفن شده است. آدمهایی که اینجا دفن شدهاند یکی از یکی جهنمیترند.
بین جهنمیهای اینجا، جای یک نفر خالی ست: بنیامین نتانیاهو.
او اولین نخستوزیر اسرائیل بود که ملیت اسرائیلی داشت و متولد تلآویو بود. پیش از او، هیچیک نخستوزیران اسرائیل متولد سرزمینهای یهودینشین نبودند، همه تا پیش از تشکیل اسرائیل تابعیت کشورهای دیگر را داشتند، تابعیت کشورهای واقعی را.
نتانیاهو اولین نخستوزیر تماماسرائیلی بود و اولین نخستوزیر اسرائیل بود که با بحرانهای وحشتناک منطقهای و جهانی مواجه شد. در دوران او اسرائیل در دادگاه لاهه محکوم شد، در دوران او اسرائیل با اعتراضات داخلیای مواجه شد که پیش از آن به خواب هم نمیدید، در دوران او ایران به اسرائیل حمله مستقیم کرد، بدون این که پاسخی ببیند و در دوران او اجماع جهانی علیه اسرائیل شکل گرفت.
البته نبرد هفتم اکتبر به تنهایی برای این که اسرائیلیها از نتانیاهو متنفر شوند کافی بود. به هرحال او منفورترین نخستوزیر در تاریخ کوتاه اسرائیل بود. نخستوزیری که وقتی توسط یکی از گروههای راستگرای تندرو در مقابل خانهاش ترور شد و چند روز بعد مرد، هیچکس برایش غصه نخورد و کسی او را قهرمان ملی به حساب نیاورد. او فقط کلهشقی بود که اسرائیل را به باتلاق طوفانالاقصی انداخت و نتوانست درش بیاورد، برعکس هرچه بیشتر تقلا کرد بیشتر در باتلاق فرو رفت.
اول قرار بود او را در همین هرتسل به خاک بسپارند؛ مثل قبلیها، ولی مردم و مخصوصا خانوادههای سربازان کشته شدهی اسرائیلی، در هرتسل تحصن کردند و اجازه دفنش را ندادند. آخرش هم آن اولین نخستوزیر اسرائیلیِ اسرائیل، در یک گورستان معمولی، مثل یک آدم معمولی دفن شد. حتی قبرش هیچ ویژگی خاصی نداشت که نشان بدهد او یک زمانی نخستوزیر اسرائیل بوده.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
#بیو #رفاقتی ✨
#معرفت یعنی داشتن کسایی کہ آدم هیچوقت از داشتنشون پشیمون نمیشہ!...🌚💫
@tashahadat313
#بیو ✨
' وَ کَفی بِاللّهِ عَلیماً ،،،
'˼همین کہ خدا مےدونه، کافیہ♥️
@tashahadat313
#بیو ✨
«فَإِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
خُدا بخواهد غیرممکن هم ممکن میشود...🌱🕊
@tashahadat313
#بیو ✨
خدا چقدر قشنگ میگه
< وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ >
حواسم هست چی تو دلت میگذره 🥺
@tashahadat313