بهترین تکتیرانداز تاریخ ایرانی است نه آمریکایی‼️
#شهید_عبدالرسول_زرین که بین بعثیها به صیاد خمینی معروف بود و شهید خرازی به او گردان تک نفره میگفت!
شهید زرین با 700 شلیک موفق بهترین تکتیرانداز تاریخ شناخته میشود👏
🌷 @taShadat 🌷
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - 1آذر ۱۳۹۸
میلادی: Friday - 22 November 2019
قمری: الجمعة، 24 ربيع أول 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️10 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
▪️14 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️16 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
▪️19 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 45روز)
▪️41 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
🌷 @taShadat 🌷
#آیه_گرافی
🔴هرگز چنین نخواهد شد‼️
🔺حَتَّىٰ إِذَا جاءَ أَحَدَهُمُ الموْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ*
🔰(آنها همچنان به راه غلط خود ادامه میدهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد،میگوید:پروردگار من! مرا بازگردانید!
شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم! (به او خطاب شود که) هرگز نخواهد شد،
📙سوره مومنون آیات ﴿99﴾_﴿100﴾
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز «دوران مجردی» در محضر رهبر انقلاب که موجب تحسین ایشان شد
همه را شکل یار میبینم
پیرزن را نگار میبینم!
عالیه شعرش 👌😂
🌷 @taShadat 🌷
#جمله_بزرگان🕊
جملہای ماندگار از شهید حججی
برای ڪسی که نمیتونہ از دنیا بگذره...😇
《بعضی وقتـــــا دل ڪندن از چیــزای خوب، باعث میشہ چیزای بهتری بدست بیاری》✌️😍
#شهید_محسن_حججی
🔴تصویری پر معنا از فرزندان شهید مرتضی ابراهیمی در کنار تابوت پدر
خواهرها کارشان این است
گهگاهی بی خیال خودشان بشوند
شانه را در مصیبت ها
تکیه گاه بغض های دیگران کنند
این تصویر را ببین
شبیه روضه ی علی اکبر است
آن وقت که زینب رسید و حسین را...
شبیه روضه مادر است
آن وقت که زینب رسید و حسن را...
#من_به_فکر_زینبم
🌷 @taShadat 🌷
ٺـٰاشھـادت!'
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣2⃣2⃣ #فصل_هف
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :9⃣2⃣2⃣
#فصل_هفدهم
صمد مجروح شده بود. اما نمی گذاشت کسی بفهمد. رفت و لباسش را عوض کرد. خواهرش می گفت: «کتفش پانسمان شده انگار جراحتش عمیق است و خونریزی دارد.» با این حال یک جا بند نمی شد. هر چه توان داشت، گذاشت تا مراسم ستار آبرومندانه برگزار شود.
روز سوم بود. در این چند روز حتی یک بار هم نشده بود با صمد حرف بزنم. با هم روبه رو شده بودیم، اما من از صدیقه خجالت می کشیدم و سعی می کردم دور و بر صمد آفتابی نشوم تا یک بار دل صدیقه و بچه هایش نشکند. بچه ها را هم داده بودم خواهرهایم برده بودند. می ترسیدم یک بار صمد بچه ها را بغل بگیرد و به آن ها محبت کند. آن وقت بچه های صدیقه ببینند و غصه بخورند.
عصر روز سوم، دختر خواهرشوهرم آمد و گفت: «دایی صمد باهات کار دارد.»
انگار برای اولین بار بود می خواستم او را ببینم. نفسم بالا نمی آمد. قلبم تاپ تاپ می کرد؛ طوری که فکر می کردم الان است که از قفسه سینه ام بیرون بزند. ایستاده بود توی حیاط. سلام که داد، سرم را پایین انداختم. حالم را پرسید و گفت: «خوبی؟! بچه ها کجا هستند؟!»
گفتم: «خوبم. بچه ها خانه خواهرم هستند. تو حالت خوب است؟!»
سرش را بالا گرفت و گفت: «الهی شکر.»
دیگر چیزی نگفتم. نمی دانستم چرا خجالت می کشم. احساس گناه می کردم.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :0⃣3⃣2⃣
#فصل_هفدهم
با خودم می گفتم: «حالا که ستار شهید شده و صدیقه عزادار است، من چطور دلم بیاید کنار شوهرم بایستم و جلوی این همه چشم با او حرف بزنم.» صمد هم دیگر چیزی نگفت. داشت می رفت اتاق مردانه، برگشت و گفت: «بعد از شام با هم برویم بچه ها را ببینیم. دلم برایشان تنگ شده.»
بعد از شام صدایم کرد. طوری که صدیقه متوجه نشود، آماده شدم و آمدم توی حیاط و دور از چشم همه دویدم بیرون.
دنبالم آمد توی کوچه و گفت: «چرا می دوی؟!»
گفتم: «نمی خواهم صدیقه مرا با تو ببیند. غصه می خورد.»
آهی کشید و زیر لب گفت: «آی ستار، ستار. کمرمان را شکستی به خدا.»
با آنکه بغض گلویم را گرفته بود، گفتم: «مگر خودت نمی گویی شهادت لیاقت می خواهد. خوب ستار هم مزد اعمالش را گرفت. خوش به حالش.»
صمد سری تکان داد و گفت: «راست می گویی. به ظاهر گریه می کنم؛ اما ته دلم آرام است. فکر می کنم ستار جایش خوب و راحت است. من باید غصه خودم را بخورم.»
داشتم از درون می سوختم. برای بچه های صدیقه پرپر می زدم. اما دلم می خواست غصه صمد را کم کنم. گفتم: «خوش به حالش. کاشکی ما را هم شفاعت کند.»
ادامه دارد...✒️
🦄 درجوانی اسبی داشتم.وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایه اش به دیوار می افتاد اسبم به آن نگاه و خیال می کرد اسب دیگری است.
به همین خاطر خرناس می کشید و سعی می کرد از آن جلو بزند و چون هر چه تند می رفت,می دید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده باز هم به سرعتش اضافه می کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا میکرد مرابه کشتن میداد.اما دیوار که تمام میشد وسایه اش از بین میرفت آرام میشد
🔹در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی بدنت که مرکب توست می خواهد در جنبه های دنیوی از آنها جلو بزند و اگر از چشم و هم چشمی با دیگران بازنگهش نداری,تو را به نابودی میکشد
🌸🌸🌸🌸
💠شهید مدافع امنیت مرتضیابراهیمی
درپلدختر
🍃🌸شهیدابراهیمی ،چند روز قبل در جریان اغتشاشات شهر ملارد محاصره شد و در اثر شلیک گلوله به قلب و ضربات قمه بر شکم و دو پهلویش به شهادت رسید.
این شهیدبزرگوار هممحله و همپایگاهی شهیدان مدافع حرم
#مصطفیصدرزاده
#سجادعفتی
و #محمدآژند از محله #کهنزشهریار است.
🍃🌸در پلدختر بعضیها که ناراحت و عصبانی بودند به او و نظام فحش
هم که میدادند ایشان کاری نداشت،
با روی گشاده میگفت :
«ما آمدیم کمکتان کنیم.
اگر کمکی از دستمان برمیآید، بگویید، اگر نه که باز هم کمک میکنیم».
در جریان #گرانیبنزین هم به مامیگفت :
«حق با مردم است، اعتراض حق آنهاست، ما هم جزئی از مردم هستیم».
بااعتراض مخالف نبود،با #اغتشاش
مسئله داشت.
🌷 @taShadat 🌷
🔴#فوری
🔻سروان پاسدار #اکبر_مرادی دقایقی پیش به شهادت رسید.
🔸شهید اکبر مرادی روز شنبه در شهر ماهشهر خوزستان از ناحیه شکم و سینه مورد اصابت گلوله اشرار قرار گرفته بود که دقایقی قبل در غروب جمعه ۱آذر ۹۸ به خیل شهدای انقلاب اسلامی پیوست. شهید اکبر مرادی متولد روستای طلاور از بخش صیدون باغملک خوزستان بودند.
4_5881924528954671565.mp3
11.15M
🌺 ترانه بسیار زیبا
❤️ عمار داره این خاک
✍ ترانه زیبای حامد زمانی
🇮🇷 تقدیم به #شهدای_امنیت
که با گذشتن از جان خود بار دیگر حافظ امنیت این خاک شدند.
🌺🌿🌺🌿🌺
🌷 @taShadat 🌷