eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ﷽ 🌸 🔰 نماز تن‌هایی ✨نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده،😂 بعضی از بچه‌های ناآشنا را دست به سر می‌کرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد. ✨وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمی‌آیی برویم نماز؟»🍃✨ ✨پاسخ می‌دهد: «نه، همینجا می‌خوانم» ✨آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«ان‌الصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سه‌تایی.😳😳 ✨و او که فکر نمی‌کرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری ... 😳😳😊 ✨و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند😁😁
ــ جبهه لبخند بزن رزمنده در دوران اسارت تقريبا همه سعی مےڪردند نامہ ای 💌 بنويسند و برای خانواده بفرستند . بين بچہ های اسير هم عده ای ڪم سواد و بـےسواد بودند ڪه مےگفتند نامہ شان را يڪی ديگه بنويسہ . اون روز ها هم برای ما چند تا ڪتاب آورده بودند در زندان از جملہ نهج البلاغہ . 💚 يہ روز ديديم يڪی از بچہ های ڪم سواد اومد گفت : من يڪ نامہ از نامہ های حضرت علی رو از نهج البلاغہ ڪه خيلی هم بلند نبود نوشتم رو اين ڪاغذ برای بابام ؛ ببينيد خوبہ ؟ گرفتيم ديديم نامہ ی اميرالمؤمنين بہ معاويہ 😈 است ڪه اين رفيقمون برداشتہ برای پدرش نوشتہ . روحشون صلوات @taShadat
🌹 خـاطـرات طــنز شـهــدا 🌹 😂 حـــوری 😂 🍂 چشم باز کرد خودش را روی تخت بیمارستان دید. بدنش کرخت بود و چشماش خوب نمی دید. فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند نشود و تو دار و درخت های شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصر های زمردین منزل کند. پرستاری که به اتاق امده بود متوجه او شد. اومد بالا سرش. مجروح با دیدن پرستار اول چشم تنگ کرد و بعد گفت: «تو حوری هستی؟» پرستار که خوش به حالش شده بود که خیلی زیباست و هم احتمال میداد که طرف موجی شده و به حال خودش نیست ریز خنده ای کرد و گفت: «بله من حوری هستم» مجروح باتعجب گفت: «پس چرا اینقدر زشتی؟» پرستار ترش کرد و سوزن را بی هوا در باسن مبارک مجروح فرو برد و نعره ی جانانه مجروح در بیمارستان پیچید. 🍂 منبع:کتاب رفاقت به سبک تانک 🌸 @taShadat 🌸