بابابزرگم سکته کرده بود همه دست پاچه بودیم، کولش کردیم ببریمش بیمارستان
تو آیینه ماشین دیدم مامانبزرگم افتاده دنبالمون، بابام گفت نگهدار حتما نگرانه میخواد بیاد
رسید با گریه و شیون گفت : برگشتنی یه کیلو سبزیخوردن بگیرین پیازچهش زیاد باشه بعد گریه کنان برگشت 😢😁😅😂
#سرگرمی
بیا عضو کانالمون شو👇😂
🆔️ @tasnim