🎤👈 آیت الله شهید دستغیب رحمة الله علیه
🔶 گويند: اسكندر ذوالقرنين در بين سلاطين مشهور است حكيم بوده است.
🔶 موقعى كه خواست بميرد، وصيّت كرد گفت: جنازه من را نپوشانيد؛ يعنى درِ تابوت پوشش نمى خواهد، آشكار بگذاريد و دو دستم را هم آشكار بگذاريد.
🔶 كسى هم نفهميد منظورش چيست. بعد از اينكه جنازه را حركت دادند، علما و دانشمندان جملاتى گفتند.
🔶 مادرش رو كرد به جنازه اسكندر گفت: پسر جانم! در حال حياتت خيلى خلق را موعظه كردى لكن موعظه امروزت از تمامش بالاتر است.
🔶 اينكه گفتى دست خالى ام را نشان مردم بدهيد تا خلق ببينند با دست خالى مى خواهم زير خاك بروم.
📚 معارفى از قرآن، ص 313
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 استاد علی صفایی رحمة الله علیه
✅ تعبيرى است از حضرت فاطمه سلام الله علیها در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم كه مى فرمايند:«انّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الْارْضِ وابِلَها»؛ مثل اينكه زمين بارش بى امانش را از دست داده باشد.
✅ تا چنين افتقار و از دست دادنى را احساس نكنيم، به ولايت ولى نخواهيم رسيد. نكته ى اساسى در مسأله ى ولايت و وحى و توحيد همين نكته است.
✅ بحث از اثبات خدا و رسول و نبى و ولى نيست كه صحبت از اضطرار به ولى و احتياج به خداست. من نياز به رسول و وصى او دارم.
✅ اگر فرضم بر اين باشد كه در اين زندگى با اين شرائط موجود، مى توانم مسائل را خودم حل و فصل كنم ديگر به خدا چه نيازى دارم⁉️
✅ بر فرض هم كه خدا باشد به رسول او چه احتياجى دارم، به ولىّ او چه احتياجى⁉️
✅ اما وقتى اين معنا در انسان شكل مى گيرد كه هم وجودش محدود است و هم امكاناتش ناتمام و ناقص هستند و حتى علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفانش كفاف او را نمى دهند.
✅ اينجاست كه خدا و رسول و ولى ضرورت پيدا مى كنند و اضطرار به آنها مطرح مى شود. و با اين معنا از اضطرار و احتياج، مسأله شكل جديدى به خود مى گيرد.
📚 روزهای فاطمه، ص ۲۶
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
💙 راستی این سؤال اساسی ما است که آیا در وجود، در خانه، در جمع، در جماعت و جامعه و جهان ما جایی برای حکم و حکومت معصوم باقی و خالی مانده⁉️
💙 آیا ضرورتی در حضور او هست، آیا اضطراری به امر و حکم و حکومت او هست⁉️
💙 اگر اضطراری نباشد و ما بتوانیم بدون او گردش کار داشته باشیم و سامان و سازمان بگیریم، آیا با حضور او درگیر نمی شویم و در برابرش نمی ایستیم و سر از پیکرش نمی گیریم⁉️
📚 وارثان عاشورا، ص ۱۴۷
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 شهید آیت الله دستغیب
🔶 روزى وزير هارون الرشيد از كنار قبرستان رد می شد، ديد جناب بهلول تنها در قبرستان استخوانها را جا به جا مى كند و دنبال چيزى مى گردد.
🔶 گفت: «بهلول! اينجا چكار مى كنى؟». گفت: «امروز آمده ام اينها را از هم جدايشان كنم، بين وزير، دبير، سرهنگ، سرتيپ، تاجر، حمّال فرق بگذارم».
🔶 من مى خواهم ببينم کدام یک از اينها وزير هستند، هر چه نگاه مى كنم مى بينم تمام مثل هم هستند. اينها بى خود در دنيا توى سر هم مى زدند.
🔶 گفت:«بهلول! تو چرا شهر را رها كردى، آمده اى اينجا ماندنى شدى؟».
🔶 گفت: «حقيقتش اين است كه در شهر اذيّتم مى كنند. اينجا كسى كارم ندارد».
🔶 گفت: «آيا با مرده ها گفتگو هم دارى؟». گفت: «بلى». گفت: «آيا جوابت مى دهند؟». گفت:«همه يك جواب مى دهند».
🔶 من به آنها مى گويم: اى قافله بار انداخته؛ چه وقت از اينجا حركت مى كنيد؟
🔶 آنها هم مى گويند: ما اينجا منتظر شما زنده ها هستيم كه با هم وارد صحراى محشر شويم.
📚 معارفى از قرآن، ص 314
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
♦️ ربيع بن خثيم، ميان منزلش قبرى كنده بود و هرگاه قساوتى در دلش احساس مى كرد، ميان قبر مى رفت، به پهلو مى خوابيد و ساعتى توقّف مى كرد.
♦️ سپس مى گفت:«رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ». پروردگارا مرا به دنیا برگردان شاید در آنچه به جا گذاشته ام، ﻛﺎﺭ نیکی ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻢ.
♦️ پس از آن مى گفت: اى ربيع، فرض كن برگشتى پس هم اكنون پيش از آن دوباره نتوانى برگردى، عمل كن.
📚 محجة البيضاء، ج 7، ص 223
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
💙 طلبه ای در مدرسه دارالشفاء مشغول گرفتن وضو بود که حاج آقا توسلی آمدند. ایشان به آن طلبه گفتند: چرا این جوری وضو می گیری و همه جا را خیس می کنی؛ با آرامش وضو بگیر.
💙 بعد پرسیدند: تا حالا مشهد رفته ای؟ طلبه گفت: نه.
💙 حاج آقا توسلی رحمة الله علیه گفتند: به زودی خدمت امام رضا علیه السلام مشرّف خواهی شد و در آنجا یک نفر دخترش را به ازدواج شما در خواهد آورد.
💙 آن طلبه گفت: یک هفته نشده بود که رفتم مشهد، کنار ضریح امام رضا علیه السلام بودم که یک نفر آمد و دستم را گرفتم و پرسید: متأهل هستی؟ گفتم: نه.
💙 گفت: من دختری دارم، دوست دارم شما با او ازدواج بکنید. رفتم و دیدم و پسندیدم و ازدواج کردم.
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
✅ روزی خدمت عارف روشن ضمیر حاج آقا توسلی رحمة الله علیه رسیدم و عرض کردم: حاج آقا، عازم مشهد مقدس هستم، فرمایشی ندارید؟
✅ فرمودند:«وقتی جلو ضریح مطهر رسیدی، به حضرت عرض کن: آقا! توسلی گفت: سلام علیکم!» بعد فرمود:«بگو ببینم چه گفتم؟» عرض کردم که چنین فرمودید.
✅ به مشهد مقدس که رسیدم، هر دفعه که حرم مشرف می شدم، جلو ضریح مطهر عرض می کردم: مولا! حاج آقا توسلی گفتند: سلام علیکم
✅ وقتی از مشهد مقدس برگشتم و باز خدمت ایشان رسیدم، تا نشستم، فرمود: «فلانی، من گفتم یک بار سلام مرا به امام رضا علیه السلام برسان. چه خبرت بود هر دفعه مشرف می شدی سلام مرا می رساندی و مزاحم حضرت می شدی!!!»
✅ با تعجب هاج و واج به حاج آقا نگاه می کردم، با لبخند ملیحی ادامه داد: «می خواهی بگویم چه ها از حضرت می خواستی؟ خودت می گویی یا من بگوئیم⁉️» عرض کردم: شما بفرمایید.
✅ فرمود:«از حضرت.... را خواستی!!!» تمامی حاجات مرا نام بردند. با اینکه دو سه خواسته، خواسته عموم ارادتمندان اهل بیت هست، اما دو سه خواسته دیگر، خواسته های اختصاصی خودم بود که با کمال تعجب، حاج آقا همه شان را گفتند!
💙👈 خاطره ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅👈 بچه ها چگونه بی ایمان می شوند.
🎤👈 حاج آقا پناهیان
❌ کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
✅ شبی در اطراف تهران در محضر حاج آقا توسلی رحمة الله علیه بودم، صبح زود از ایشان اجازه گرفتم تا از خدمتشان مرخص بشوم.
✅ حاج آقا گفتند: عجله نکن، صبحانه را بخور، بعداً برو، گفتم: چشم.
✅ بعد از صبحانه، دوباره اجازه مرخص شدن خواستم. ایشان باز هم گفتند: عجله نکن، صبر کن، ضرر نمی کنی.
✅ بعد از مدتی، خبر دادند که یکی از سرداران می خواهد خدمت حاج آقا توسلی بیاید.
✅ طولی نکشید که سردار آمدند و ناهار در محضر حاج آقا بودند.
✅ بعد از ناهار حاج آقا توسلی به سردار گفتند: آقای ... می خواهد به قم برود، سردار گفت: من هم عازم قم هستم، با هم می رویم.
✅ حاج آقا برگشتند و به من گفتند: دیدی گفتم حرف گوش کن، ضرر نمی کنی.
✅ با اسکورت تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آمدم.
💙👈 خاطره ارسالی یکی از اعضای محترم کانال
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 حاج آقا ری شهری
✅ از آیت الله بهجت رحمة الله علیه پرسیدم: راه رسیدن به محضر امام زمان علیه السلام چیست؟
✅ گفتند: مؤمن باید خود را در همه حال، در محضر آن حضرت ببیند. توجّه داشته باشید که هر کاری می کنید، در محضر اوست. او حتّی از خیال شما، آگاه است.
✅ حتّی افرادی مانند سیّد مرتضی کشمیری ضمیر افراد را می فهمیدند، چه رسد به امام عصر علیه السلام.
📚 زمزم عرفان، ص 355
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله بهجت رحمة الله علیه
🔷 آقا سیّد محمد شفتی یک جگر خریده بود و به منزل می برد، در راه حیوانی را با بچه هایش دید، ترحم نمود و مقداری از جگر را جلو آنها انداخت، سپس مقدار دیگر، تا اینکه تمام جگر را به آنها داد.
🔷گویا سید تشخیص داده بود که آنها نیازمندتر از اهل منزل هستند. از همان جا بابِ حکمت و معرفت به رویش گشوده شد.
📚 در محضر آیت الله بهجت، ج 1 ص 280
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 حاج آقا قرائتی
🔶 روزى شهيد آيت اللَّه سعيدى بدون عبا از مسجد برگشت؛ گفتند: آقا عبايت كو⁉️
🔶 گفت: ديدم كنار خيابان بينوايى مى لرزد با خود گفتم: اگر در قيامت از تو بپرسند كه شخصى از سرما مى لرزيد و تو، هم قبا داشتى و هم عبا؛ چه جوابى مى دهى؟ لذا عبايم را به او دادم.
📚 خاطرات حجة الاسلام قرائتى ج 2 ص 74
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله بهجت
🔷 از مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نقل شده که فرموده: آیا هیچ شده است که خود را در صدق عبودیت و بندگی امتحان کنید تا بدانید آیا بنده خدایید یا نه؟
🔷 فکر کنید اگر زن و فرزند خود را به قصد زیارت کربلا مهیای حرکت سفر نموده و با زحمت فراوان و هزینه زیاد تا لب مرز برسید، ولی در آنجا می بایست حرامی، مانند کشف حجاب یا نظر اجنبی به همسر و دختران همراه را مرتکب شوید تا مقدمه خروج از گمرک و گرفتن گذرنامه و مجوز عبور از مرز باشد، در این صورت خود را چگونه می افتید؟
🔷 آیا با خود می گفتید: این یک حرام عیب ندارد، ما که این همه زحمت کشیده و هزینه نموده ایم تا به اینجا رسیده ایم، بگذار این حرام انجام گیرد و عبور کنیم. یا با کمال شجاعت و مردانگی مثل گُل با آن همه رنج و دوری راه و تحمل مخارج و هزینه سفر، با عائله خود برمی گشتید؟
🔷 زیرا کسی که فرموده: زیارت مستحب است و همان کسی که من به قصد قربت و به داعی امر او تا به اینجا آمده ام و متحمل این همه خسارت شده ام، ارتکاب حرام را جایز نمی داند و به داعی نهی و زجر او باید دوباره بدون هیچ گونه نگرانی و ناراحتی برگردم؛ چرا که من بنده ام، من می خواستم زیارت سیدالشهداء علیه السلام را برای رضای خدا انجام دهم، نه برای خواهش دل خود.
🔷 اگر برای خداست، خدا می فرماید کار حرام را انجام نده و با انجام گناه به زیارت مرو. لذا باید امتثال نمایم و برای او به زیارت نروم. بنابراین، اگر این طور نکرد و برنگشت، قطعاً ناقص الایمان است؛ زیرا خداوند متعال می فرماید:«فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً». پس به پروردگارت سوگند، ایمان نمی آورند، مگر اینکه در اختلافی که میان آنها پیش آمده تو را حاکم کنند، سپس از آنچه قضاوت نمودی، در دل خود هیچ دلتنگی احساس نکنند.
🔷 بنده با ایمان باید تسلیم فرمان و حکم الهی باشد، نه تابع خواسته های خود و مطیع نفس و شیطان.
📚 رحمت واسعه، ص 233
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
✅👈 علامات مؤمن
🔷 قَالَ أَبِا مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْعَسْكَرِيِّ: عَلاَمَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ صَلاَةُ الإِحْدَى وَ الْخَمْسِينَ وَ زِيَارَةُ الأَرْبَعِينَ وَ التَّخَتُّمُ فِی الْيَمِينِ وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ وَ الْجَهْرُ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
❇️ امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:علامات مؤمن پنج چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه و روز (۱۷ رکعت نماز واجب و ۳۴ رکعت نافله) زیارت اربعین، انگشتر در دست راست کردن، بر خاک گذاشتن پیشانی هنگام سجده و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در نماز.
📚 بحار الأنوار، ج82 ، ص 76
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🔷 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَيْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَيْنِ وَ بُغْضَ زِيَارَتِهِ.
💙 امام صادق علیه السلام فرمودند: كسى كه خداوند خير را براى او اراده كرده باشد، در قلبش محبّت امام حسين عليه السّلام و محبت زيارت آن حضرت را مى اندازد.
💙 و كسى كه خداوند سوء و بدى را برايش بخواهد در قلبش بغض و دشمنی امام حسين عليه السّلام و بغض زيارت آن حضرت را مى اندازد.
📚 کامل الزیارات، ص ۱۴۲
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
✅👈 جایگاه زائران امام حسین علیه السلام
💙 حضرت امام صادق علیهالسلام فرمودند:«مَا مِنْ أَحَدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى أَنَّهُ زَارَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ لَمَّا یَرَى لِمَا یُصْنَعُ بِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ کَرَامَتِهِمْ عَلَى الله».
💙 هیچ کس نیست در روز قیامت مگر اینکه آرزو میکند ای کاش امام حسین علیهالسلام را زیارت کرده بودم؛ آن هنگامی که میبیند که با زوّّار امام حسین علیهالسلام چه میکنند، چقدر نزد خداوند مورد کرامت واقع میشوند.
📚 وسائل الشیعة، ج ۱۴ ص ۴۲۴
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
💙 از قول حاج ملاّ محمّد صالح برغانى نقل شده است كه مى فرمود، پدرم گفت: در خواب ديدم پيغمبر اكرم صلّی الله علیه و آله نشسته است و علماء در خدمت پيامبر نشسته اند.
💙 و مقدّم بر همه ابن فهد حلّى جاى دارد. تعجّب كردم كه اين همه علماء با آن مقامات و شهرت، چگونه است كه همه در مقامى پايينتر از ابن فهد، جاى دارند با اين كه ابن فهد را در ميان علماء چندان شهرتى نيست⁉️
💙 از اين رو، راز موضوع را از پيامبر خدا، پرسيدم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: علّت اين است كه ديگر علما، هنگامى كه فقير به آنان مراجعه مى كرد اگر از مال فقرا نزد ايشان بود به او مى دادند، وگرنه جواب مى كردند.
💙 امّا ابن فهد، هرگز فقيران و نيازمندان را، از نزد خود محروم باز نمى گردانيد و اگر از مال فقرا نزد او نبود، از مال خود می داد، اين مرتبه را، از اين كار يافت.
📚 سیمای فرزانگان، ص 353
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
استاد صفایی رحمة الله علیه
🔷 يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدتها در حرم رفت و آمد مى كرد، ولى نه حالى پيدا مى كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مى شد. از خودش بدش مى آيد و تصميم مى گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى گيرد.
🔷 قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى كند. پيش او مى رود و مى پرسد: چرا اين قدر بار زده اى⁉️
🔷 پيرمرد مى گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده اى، به خانه نیا.
🔷 بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى خورد و تحوّلى در او ايجاد مى شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى كنند.
🔷 به منزل آنها مى رود و سعى مى كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى رود تا خداحافظى كند.
🔷 وقتى وارد حرم مى شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى كند و منقلب مى شود. صاحب دلى مى گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوتها از بين برود.
🔷در دنيايى كه پيرمردها زير بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضايع شده اند، دل من به اين خوش است كه پولهايم را روى هم گذاشته ام و يا آنها را به انگشتر يا طلاى چند ميليونى تبديل كرده ام و بعد هم توقع دارم كه در نماز شب، دلم بلرزد و يا در حرم كه قرار مى گيرم، منقلب شوم
📚 اخبات، ص ۱۱۴
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله خرازی
💙 حجة الاسلام سیّد علی مدرسی نقل کرد: به پسر آیت الله آذری گفتم: نمی خواهی برای پدرت خیرات کنی؟
💙 گفت: چرا. حواله کفش و لباس به من داد، من آنها را تهیه کردم و بین فقرا تقسیم نمودم.
💙 پیرمردی که از ماجرا خبر نداشت، به من گفت: فلانی من خواب دیدم صحرای محشر است و مردم می خواهند از پل صراط عبور کنند، اما نمی توانند، ولی تو از آن عبور کردی.
💙 در عالم خواب به شما گفتم: چگونه از پل صراط گذشتی؟! گفتی: با کفش خیرات گذشتم.
📚 روزنه هایی از عالم غیب، ص 164
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 استاد صفایی رحمة الله علیه
🔶 ما خيال مى كنيم همين كه چيزى نداشتيم تكليفى نداريم، در حالى كه انفاق، نه به ثروت، كه به توانايى ما بستگى دارد.
🔶 جايى كه برادر من توان قرض ندارد و اعتبار ندارد، من كه توانايى دارم و اعتبارش را دارم، به قرض كردن سزاوارترم. او با اين قرض، كمرش مى شكند و فكرش مشغول مى شود، اما من كه وسيعتر و قوى ترم، نه كمرم مى شكند و نه فكرم مشغول مى شود، حداكثر از آبرويم مايه بگذارم ...
🔶 خوب! چه اشكالى دارد؟ مگر آبرو را براى چه مى خواهم؟ آبرويى كه كارى را از پيش نبرد و گرهى نگشايد، نبودنش بهتر.
🔶 يكى از بزرگان، از ثروتمندى ارادتمند، بيش از يك ميليون تومان قرض گرفته بود و به بيچارهها رسانده بود. هنگام احتضار آن بزرگ مرد، اين ثروتمند در بالينش نشسته بود و به كار خود فكر مى كرد كه با اين همه پول چه خواهم كرد و چه خواهند كرد.
🔶 در اين فكر بود كه اشكهاى آن بزرگ، او را به خود آورد. پرسيد: چرا ناراحت هستيد؟ چرا اشك مى ريزيد؟ بزرگ مرد، آرام، با زبانى كه مرگ رفته رفته رمقش را مى گرفت، گفت: اكنون من بر حق وارد مى شوم و او از نعمتهايى كه به من داده، بازخواست خواهد كرد.
🔶 اگر از من بپرسد، تو اعتبار داشتى كه دو ميليون قرض بگيرى و اين پولى بود كه آنها مى دادند و صدمه نمى خوردند و آخر سر هم مى توانستند با ما حساب كنند، من چه جواب بدهم⁉️
🔶 ثروتمند به خود آمد كه اين مرد از اعتبارش مسئول است و من از داراييم مسئول نيستم؟ او هم از سر هستى خويش برخاست.
📚 فقر و انفاق، ص ۸۶
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله حق شناس رحمة الله علیه
🔷 وقتی در قم بودیم، فقیری دو مرتبه به خانه ما آمد. روز اوّل من به او پول دادم و روز بعد ندادم.
🔷 او اظهار کرد که من روزه هستم، من هم گفتم: امروز من هم مثل تو چیزی ندارم.
🔷 شب در عالم رؤیا به من گفتند: چرا آن فقیر را ردّ کردی؟
🔷 گفتم: پول نداشتم. گفتند: درست است، اما می توانستی از بقّالی قرض بگیری و به او بدهی، از خانه ی شما تا حرم، چند نفر از کسبه تو را می شناختند؟
🔷 گفتم: هفت هشت نفر. گفتند: پس چرا از آنها قرض نکردی تا مشکل آن فقیر را حل کنی؟ چرا از وجاهتت استفاده نکردی؟.
📚 مواعظ آیت الله حق شناس، ج 4 ص 105
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🎤👈 آیت الله بهجت رحمة الله علیه
🔷 مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمة الله علیه دیده بود طلبه ای غمناک و گرفته است.
🔷 علّتش را پرسیده بود، آن طلبه گفته بود که از کثرت عایله و فشار مختارج زندگی است.
🔷 مرحوم سیّد گفته بود: برو فلان جا لحافی را برای فروش گذاشته ام که پولش را بگیرم، تو برو پولش را بگیر و مصرف کن؛ چون تو از من مستحق تر هستی!!
📚 در محضر آیت الله بهجت، ج 2 ص 350
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی
🔷👈 فضائل امام حسن مجتبی علیه السلام
♦️👈 یک شاخه گل
✅ كنيزی شاخه گلی براي امام حسن علیه السلام هديه آورد. حضرت فرمود: تو در راه خدا آزاد کردم. به حضرت عرض کردن: به خاطر یک شاخه گل او را آزاد کردید؟! ایشان فرمود: خدواند متعال ما را اینگونه تربیت فرموده است. آنجا که می فرماید:«وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها». هرگاه به شما درود گفته شد، پس شما به بهتر از آن تحيّت گوييد يا لااقّل همانند آن را در پاسخ باز گوييد. و نیکوتر از هدیه او، آزادی او در راه خدا بود. (بحار الأنوار، ج43، ص 343)
♦️👈 اطعام حیوان
✅ نجيح می گوید: ديدم امام حسن عليه السّلام را كه طعام ميل مى فرمود و سگى در پيش روى او بود و هر زمان كه آن حضرت لقمه اى براى خود بر مى داشت مثل آن را نيز براى آن سگ مى افكند. گفتم: يا بن رسول اللّه! آيا اذن مى دهى كه اين سگ را دور كنم؟ فرمود: بگذار باشد چون من از خداوند حيا مى كنم كه صاحب روحى به روى من نظر كند و من چيزی بخورم و به او ندهم.(بحار الأنوار ، ج43، ص 352)
♦️👈 محبوب ترین خلق خدا
✅ روزى مردى از اهل شام آن حضرت را ملاقات كرد و ایشان را لعن و ناسزاى بسيار گفت، آن حضرت هيچ نفرمود، تا مرد شامى از دشنام دادن فارغ شد. آنگاه آن حضرت بر او سلام كرد و خنده نمود و فرمود: اى شيخ، گمان مى كنم كه غريب مى باشى و گويا امر بر تو مشتبه شده باشد. پس اگر از ما چيزى سؤال كنى، عطا مى كنيم، و اگر گرسنه باشى، سير مى كنيم. و اگر برهنه باشى، تو را مى پوشانيم. و اگر محتاج باشى، بى نيازت مى كنيم. و اگر حاجتى دارى، حاجتت را بر مى آوريم. و اگر بار خود را به خانه ما فرود بیاوری و ميهمان ما باشى، تا وقت رفتن براى تو بهتر خواهد بود. زيرا كه ما خانه اى گشاده داريم و جاه و مال فراوان است. چون مرد شامى اين سخنان را شنيد، گريست و گفت: شهادت مى دهم كه تويى خليفة اللّه در روى زمين، و خدا بهتر مى داند كه رسالت و خلافت را در كجا قرار دهد. پيش از آنكه تو را ملاقات كنم، تو و پدرت دشمن ترين خلق نزد من بوديد ، حالا محبوب ترين خلق خدا نزد من شما هستید. پس بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد. و تا در مدينه بود، مهمان آن جناب بود. و از محبّان و معتقدان اهل بيت رسالت گرديد. (بحار الأنوار ، ج43، ص 344)
♦️👈دعای پیامبر
✅ ابو هريره روايت كرد: هيچ وقت امام حسن عليه السّلام را نمى بينم مگر آن كه اشك چشمم جارى مى شود. و سببش آن است كه روزى حاضر بودم در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حضرت حسن عليه السّلام دويد و آمد تا در دامان حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نشست. آن حضرت دهان او را باز كرد و دهان خود را به دهان او برد و گفت: خداوندا، من دوست مى دارم حسن را و دوست مى دارم دوست او را، و اين را سه مرتبه فرمود. (مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 25)
♦️👈 عظمت حضرت
✅ ابن شهر آشوب روايت كرده كه بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هيچ كس به شرافت و عظمت جناب امام حسن عليه السّلام نرسيد. گاهى بساطى براى آن حضرت بر در خانه مى گسترانيدند و ایشان از خانه بيرون مى آمد و بر روى آن مى نشست. پس هر كس كه از آنجا عبور مى كرد به جهت جلالت آن حضرت مى ايستاد و عبور نمى كرد تا آنكه راه كوچه از رفت و آمد مسدود مى شد، حضرت كه چنين مى ديد داخل خانه مى شد، و مردم پراكنده مى شدند و در پى كار خويش مى رفتند. (بحار الأنوار، ج43، ص 338)
❌کپی با ذکر منبع👈 حاج شیخ جعفر توسلی