✅هنگام خارج شدن از حمّام بر دو پاى خود آب سرد بريزید؛
اين كار بيمارى را از بدنت بيرون مى كند.
#حمام
❇️فواید:
👈دفع واریس
👈ایمنی از سردرد
👈جلوگیری از سرماخوردگی
@tebbetabiee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اقرار و غافلگیری وزارت بهداشت (دکتر زنده دل) به درمان عجیب کرونا با روشهای طب سنتی در بیمارستانهای مختلفی که از طب سنتی جهت درمان کرونا استفاده شد.
♻️از وزارت بهداشت بعلت صداقت در بیان حقایق و استفاده از تجارب اساتید طب سنتی در مهار کرونا متشکریم.
👈از ۲۰۰ نفر بستری بعلت کرونا ۱۹۰ نفر با مشارکت روش طب سنتی مرخص شدند و ده نفر دیگه هم بلطف خدا بهبود پیدا خواهند کرد.
💠از اساتید و فعالان طب سنتی که در این ایام شبانه روز جهت مهار کرونا و اثبات اثرات درمانی طب سنتی بر کرونا خواب و خوراک را ندیده گرفتند ممنونیم.
👌بزودی بیمارستان تخصصی طب سنتی در کشور تاسیس میشود.
شادی قلب مطهر امام زمان صلوات
@tebbetabiee
🌐 انتقاد ضرغامی از انفعال مجلس در مهمترین چالش تاریخی کشور
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@tebbetabiee
تفاوت این دو تصویر رو پیدا کنید و بفرستید برای دوست غربزدتون...
بالا: تصویر پرستاران آمریکایی در یک فیلم هالیوودی
پایین: تصویر واقعی پرستاران آمریکایی که به دلیل نبود لباس مخصوص از کیسه زباله استفاده کردن
@tebbetabiee
⭕️ پاسخ توئیتری #واحد_سلامت_مصاف به سخنگوی وزارت بهداشت در مورد داروی اسلامی
🔺 و ایضاً چیزی به نام ولایت فقیه در عرصه ی حکومت هم در تاریخ اسلام وجود نداشته است!
با تکامل #خوانش_ها از #مکتب_علمی_اسلام و فراهم آوری ساختارها بوجود امده است. با این حساب احتمالاً باید برای امام (ره) بخاطر روزه ی آغشته به مبطلات طی سال های 42 تا 57 طلب مغفرت کنیم!
#مکتب_علمی_اسلام
🌐 https://twitter.com/Masaf_salam/status/1245397422655840257
🍃 @tebbetabiee
⭕️ توئیت #واحد_سلامت_مصاف در مورد اعلام آمادگی برای ارزیابی بالینی داروی منسوب به امام کاظم(ع)
🔺اثبات صحت انتساب به معصوم بماند برای بعد...
عجالتاً هر روز شاهد از دست رفتن جان هموطنان و همکارانمان در کادر درمان هستیم، آمادگی داریم این ترکیب منقول را با هر عنوانی و منطبق بر اصول و روش تحقیقات علمی، مورد ارزیابی بالینی قرار دهیم، تا پایانی باشد بر قیل و قال های غیر روشمند.
🌐https://twitter.com/Masaf_salam/status/1245507635253776385
#توئیت_سلام
#داروی_امام_کاظم
🍃 @tebbetabiee
🔴 افرادی که #سردمزاج هستند
ترشی نخورند، چرا که موجب درد مفاصل آنها میشود.
♻ ترشیها دردهای روماتیسمی را افزایش میدهند،
اما خوراکیهایی مانند توت، انگور، خرما، عسل، ضد دردهای طبیعی هستند..
@tebbetabiee
📌درد و صدای مفاصل
🔻اگر درد مفاصل دارید و همراه با تق تق یا صدا دادن است،،،ب دلیل خشکی مفاصل است
🔺خوردن روزانه 3 تا 4 عدد آلو بخارا توصیه می شود
🔻آلو بخارا مفاصل را نرم می کند و مثل روغن باعث روان شدن کار مفاصل می شود
🔺در مصرف آلو بخارا زیاده روی نشود ،سبب التهاب مفاصل می شود
@tebbetabiee
☀️از فضیلت گرفتن "ناخن و شارب" در روز جمعه👇
✍🏻 علامه مجلسی رحمهالله مینویسد:
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «گرفتن شارب وناخن از جمعه تا جمعه بعد، انسان را از بیماریِ خوره حفظ میکند.»*
🔻در حدیث دیگری است که «کسی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از آن حضرت دعایی خواست که باعث فزونی رزق و روزیاش شود. حضرت فرمودند: شارب و ناخنِ خود را در روز جمعه بگیر.»**
📘حلیه المتقین، انتشارات امام علی علیه السلام، ص ۲۹۷
@tebbetabiee
🔸رانیتیدین به دلیل احتمال سرطانزا بودن از بازار آمریکا جمعآوری میشود
🔹سازمان غذا و داروی آمریکا با صدور اطلاعیهای خواستار جمعآوری فوری انواع فرآوردههای دارویی مرتبط با رانیتیدین از بازار شد.
🔹این سازمان همچنین از مصرفکنندگان داروی رانیتیدین خواست از مصرف بیشتر این دارو در هر شکلی که در اختیار دارند (شربت یا قرص) خودداری کرده و بجای آن با مشورت دکتر از داروهای تاییدشده دیگر مانند "فاموتیدین" که خاصیت درمانی مشابه دارند استفاده کنند.
🔹این اقدامِ سازمان غذا و داروی آمریکا در راستای تحقیقی است که درباره یک ماده آلاینده به نام نیتروزو-دی-متیل-آمین (NDMA) در حال انجام است.
🔹نیتروزو-دی-متیل-آمین یک ماده سرطانزای احتمالی به شمار میرود و سازمان غذا و داروی آمریکا میگوید داروی رانیتیدین ممکن است به این ماده آلوده باشد.
هر دم از این باغ بری میرسد
#طب_اسلامی
#احیای_طب_سنتی_و_اسلامی
@tebbetabiee
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
دل مردم درتلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطر خدا و امام حسین انجام بده که حتما نتیجشو تو همین دنیا خواهی دید.
بر محمد و آل محمد(ص) درود فرست یاعلی مدد
@tebbetabiee
باه نگیرید.
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این