🔴 افرادی که #سردمزاج هستند
ترشی نخورند، چرا که موجب درد مفاصل آنها میشود.
♻ ترشیها دردهای روماتیسمی را افزایش میدهند،
اما خوراکیهایی مانند توت، انگور، خرما، عسل، ضد دردهای طبیعی هستند..
@tebbetabiee
📌درد و صدای مفاصل
🔻اگر درد مفاصل دارید و همراه با تق تق یا صدا دادن است،،،ب دلیل خشکی مفاصل است
🔺خوردن روزانه 3 تا 4 عدد آلو بخارا توصیه می شود
🔻آلو بخارا مفاصل را نرم می کند و مثل روغن باعث روان شدن کار مفاصل می شود
🔺در مصرف آلو بخارا زیاده روی نشود ،سبب التهاب مفاصل می شود
@tebbetabiee
☀️از فضیلت گرفتن "ناخن و شارب" در روز جمعه👇
✍🏻 علامه مجلسی رحمهالله مینویسد:
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: «گرفتن شارب وناخن از جمعه تا جمعه بعد، انسان را از بیماریِ خوره حفظ میکند.»*
🔻در حدیث دیگری است که «کسی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از آن حضرت دعایی خواست که باعث فزونی رزق و روزیاش شود. حضرت فرمودند: شارب و ناخنِ خود را در روز جمعه بگیر.»**
📘حلیه المتقین، انتشارات امام علی علیه السلام، ص ۲۹۷
@tebbetabiee
🔸رانیتیدین به دلیل احتمال سرطانزا بودن از بازار آمریکا جمعآوری میشود
🔹سازمان غذا و داروی آمریکا با صدور اطلاعیهای خواستار جمعآوری فوری انواع فرآوردههای دارویی مرتبط با رانیتیدین از بازار شد.
🔹این سازمان همچنین از مصرفکنندگان داروی رانیتیدین خواست از مصرف بیشتر این دارو در هر شکلی که در اختیار دارند (شربت یا قرص) خودداری کرده و بجای آن با مشورت دکتر از داروهای تاییدشده دیگر مانند "فاموتیدین" که خاصیت درمانی مشابه دارند استفاده کنند.
🔹این اقدامِ سازمان غذا و داروی آمریکا در راستای تحقیقی است که درباره یک ماده آلاینده به نام نیتروزو-دی-متیل-آمین (NDMA) در حال انجام است.
🔹نیتروزو-دی-متیل-آمین یک ماده سرطانزای احتمالی به شمار میرود و سازمان غذا و داروی آمریکا میگوید داروی رانیتیدین ممکن است به این ماده آلوده باشد.
هر دم از این باغ بری میرسد
#طب_اسلامی
#احیای_طب_سنتی_و_اسلامی
@tebbetabiee
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
دل مردم درتلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطر خدا و امام حسین انجام بده که حتما نتیجشو تو همین دنیا خواهی دید.
بر محمد و آل محمد(ص) درود فرست یاعلی مدد
@tebbetabiee
باه نگیرید.
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این
بزرگواری تعریف میکرد👇
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و. نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
دل مردم درتلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطر خدا و امام حسین انجام بده که حتمانتیجشو تو همین دنیاخواهی دید. بر محمد و آل محمد(ص) درود فرست یاعلی مدد
داستان زیر نقل به مضمون است:
یکی از عرفا از امام زمان عج پرسیدند دعای فرج که ما میخوانیم چقدر در ظهور شما تاثیر دارد ؟ ایشان فرمودند شما دعای فرج نمی خوانید بلکه دعای سلامتی می خوانید.
دعای فرج، الهی عظم البلاء است شما دعای سلامتی یعنی اللهم کن لولیک الحجت ابن الحسن میخوانید.
عزیزان کانال دعای فرج را زیاد بخوانید و با دعای سلامتی امام زمان اشتباه نشود.
@tebbetabiee
💎یک حرکت #انقلابی زنان خانه😁
دادن یک قطره آب به گیاهان غیر مثمر بویژه بی ثمرهای خارجی به اصطلاح #زینتی_سمی، جایز نیست،
چون هر روز که بگذرد اینها رشد بیشتری میکنند وقتی بیرون بیاندازی باعث میشوند بیشتر #آلودگی ایجاد شود و بیشتر باعث مرگ دام و حیوانات وحشی میشوند درصورتی که از این گیاهان تغذیه کنند‼️
از سویی موجب می شوند آب تلف شود و هم وقت انسان برای نگهداری اینها هدر برود. ‼️
پس چه بهتر، هرچه زودتر، هرچه گل و گیاه زینتی آپارتمانی دارید را دور بیندازید و به جای آن گیاهان مثمر بکارید،
#تربچه سه روزه رشد میکند و تا یک ماه باید برداشت بشود😋
#کاسنی بکارید چند روز دیگر میشود برگ هایش را خورد ،فوایدش رو که میدونید دیگه‼️
#نعنا بکارید برای آن را مصرف کنید ساقه هایش را بگزارید توی آب ریشه دار بشود و مجددا بکارید.
#ریحان
#خیار
#تره
#کاهو
#چغندر
و....
#جایگزین کنید!!!
یعنی #بیثمر_مضر رابردارید
و مثمر نجات دهنده از فقر و فساد رابکارید!👌
برای من هم خیلی سخت بود تابتوانم تصمیم بگیرم، گیاهانی که سالها به آنها انس گرفته بودم را ازخانه بیرون کنم.😢
ولی طی مراسمی که درمنزل برقراربود در نزد دیگران، این تصمیم را اجرا کردم و تقریباً همه مخالفت می کردند ولی لازم بود انجام این حرکت انقلابی !!!😄
@tebbetabiee
تا بحال دقت کردید در واتساپ بعد از ارسال پیام در اکثر موارد تیک خوانده شده زده میشود در حالیکه طرف مقابل اصلا آنلاین نیست.
این یعنی تمام پیام های شما در واتساپ به وسیله نفر سوم داره خونده میشه.
@tebbetabiee
#کبه
برنج(هر یک پیمانه پلوپز ۴ تا کبه میده)
نمک
زردچوبه
فلفل
تخم مرغ(به ازای ۲ پیمانه برنج ۱ تخم مرغ)
مواد میانی کبه هر چی دوست دارید می تونید بزنید
من اینارو زدم
گوشت چرخ کرده،پیاز،رب،کشمش،لپه
دستور تهیه:
پیاز خرد شده را تفت دادم بهش گوشت چرخ کرده اضافه کردم بعد زردچوبه،ادویه،نمک،فلفل،پودر دارچین،بعد ۱ ق غ سر پر رب زدم بعد لپه پخته،یکم کشمش که از قبل خیس شده بود،خوب که سرخ شدند گذاشتم کنار
بعد برنج را با آب (مثل کته درست کردن) درست کردم ولی بدون روغن،با نمک و یک ق چ زردچوبه(به ازای ۲ پیمانه برنج)با یکم فلفل،وقتی کته آماده شد گذاشتم سرد شه بعد تو غذاساز ریختم(یا چرخ گوشت) بعد بهش یک تخم مرغ زدم دستمو خیس کردم برنج رو ورز دادم بعد مثل کوکو یا کتلت تو دستم شکل دادم و از مواد گوشت وسطش گذاشتم و بستمش و تو روغن خیلی داغ سرخ کردم.اگه مواد به دستتون چسبید دستتون و خیس کنید، یک طرف کبه که سرخ شد خیلی آروم برگردونید تا طرف دیگه هم سرخ شه.
🍎🍏🍎🍏🍎
@tebbetabiee
20.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیشگیری از کرونا با خمیردندان نمکی👆
#«استاد حسین خیراندیش »
@tebbetabiee