ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 473
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دقت در مسائل شرعی آنقدر زیاد بود که احتمالات و مستحبات را هم جدی میگرفتند و احتیاط میکردند. مراسم صبحگاه حدود چهار ساعت طول میکشید. بچه ها را آنقدر به کوه ها کشانده بودند که نیروها در آن شرایط، هم کوهنورد شده بودند هم غواص! به قول بچه ها فقط آموزش هوایی ندیده بودند.
در این میان نیروهایی هم بودند که هر چه به آنها فکر میکردم شرمنده روح بزرگشان میشدم. اصغر علی پور، مسئول گروهان غواصی، یکی از آنها بود. میدانستم مشکلات زیادی در خانواده اش دارد؛ پدر و مادر پیر و بیماری داشت که در یکی از محلات حاشیه تبریز زندگی میکردند. اصغر آقا متأهل بود و همسر و دخترش هم پیش پدر و مادرش بودند. از طرف دیگر شوهر خواهرش به تازگی از دنیا رفته بود و مسئولیت خواهر و خواهرزاده هایش هم با او بود. وقتی در سد دز بودیم اتفاقات دیگری برای خانواده اش پیش آمده بود که مجبور شد سری به خانواده اش بزند. وقتی برگشت پرسیدم که چطور شد؟ خیلی دلگرفته بود. وقتی از اوضاع خانوادهاش گفت، منقلب شدم.
ـ اصغر آقا! امکان نداره تو از خیر جنگ بگذری و به اون جنگ بزرگتر که تو شهر و خانوادته برسی؟
ـ آقا سید! من همیشه وقتی با خدا حرف میزنم در همه عملیاتها از خدا خواستم منو زنده نگه داره. چون در پشت جبهه مشکلاتی دارم و اگر بمیرم خانواده ام میمونن... اما این بار نه! این بار زنده ماندنم را از خدا نمیخوام. راضی ام به رضای خدا اما دلم میخواد دیگه شهید بشم...
سعی میکردم او را از آن حال دلتنگی درآورم اما اصغر آقا طور دیگری شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 474
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگفت: «سید! باور کن این بار دیگه شهید میشم.» رفتارش حتی با شلوغ های گروهان تغییر کرده بود. گاهی از دوستان شهیدش حرف میزد، میگفت: «صادق آذری، حمید بهنیان و... دوستای من بودند و شهید شدند. حالا وقتی مییام اینجا و بچه ها رو میبینم یاد دوستان شهیدم میافتم و نزدیکه دیوانه بشم!» بعضی حالات اصغر را خوب می فهمیدم، هر چند حدود دو سالی از من بزرگتر بود اما به هم نزدیک بودیم. همانطور که اصغر از مشکلاتش برای من میگفت من هم از اوضاعم برای او میگفتم اما مشکلات من کجا و زندگی او کجا؟! جنگیدن سید نورالدین کجا و جنگیدن اصغر کجا؟ گرچه بعد از دو مجروحیت شدید در کمتر از یک سال در کردستان و عملیات مسلم بن عقیل اوضاع جسمی ام هیچوقت خوب نبود و همیشه درگیر درد و عفونت زخمها بودم اما باز من تنها بودم، با خانواده ای که به نبودنم عادت داشتند و همسری که هنوز زندگی مشترکمان را شروع نکرده بودیم اما او خانواده بزرگی داشت که همه چشمشان به او و حقوق اندکش بود. آن هم در خانه کوچکی در حاشیه شهر که اگر میخواستی آنجا بروی باید حدود یک ساعت از کوچه های تنگ و سربالایی و پله ها پیاده بالا میرفتی. با همه اینها اصغر نمیتوانست در آن شرایط که میدید به حضورش به عنوان فرمانده گروهان در جبهه نیاز هست در خانه بنشیند و فقط به فکر خانواده اش باشد. جبهه «مرد» میخواست!
آن روزها در سد دز برای اولین بار نامه هایی از مردم به دست ما رسید. ظاهراً نامهه ای زیادی از طرف دانش آموزان و مردم از شهرها به جبهه ارسال میشد اما برای اولین بار بود که ما چنین نامه هایی دریافت میکردیم.
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز پنجشنبه 11 مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:37
☀️ طلوع آفتاب:06:00
🌝 اذان ظهر: 11:53
🌑 غروب آفتاب: 17:46
🌖 اذان مغرب: 18:04
🌓 نیمه شب شرعی23:12
@telaavat
🍃✼🌹✼🍃
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 100
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️قُل لَّا يَسْتَوِى الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَأُوْلِى الْأَلبَبِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه 🔻
⤵️(به مردم) بگو: پلید و پاك، یكسان نیست، گرچه عدد ناپاكان تو را به تعجّب وادارد. پس اى صاحبان خرد! از خدا پروا كنید، باشد كه شما رستگار شوید.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
نکته ها🔻تفسیرنور☀️
📿طیّب و خبیث، شامل هر نوع پاكى و پلیدى در انسانها، اموال، درآمدها، غذاها و اشیاى گوناگون مىشود.
┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅
پيام ها ⚡📬
1- ملاك در ارزشها، حقّ وباطل است، نه كثرت و قلّت. «ولواعجبك كثرة الخبیث»
2- «اكثریّت» و فراوانى، فریب دهنده است، مواظب باشیم. «اعجبك» (اكثریّت، نه نشانهى حقّانیّت است و نه نشانه ى برترى)
3- منطقِ «خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو» قرآنى نیست. «و لو اعجبك كثرة الخبیث»
4- بى تقوایى، نشان بى خردى است. «فاتّقوا اللّه یا اولى الالباب»
5 - شناخت پاك از ناپاك و تقوا داشتن وتسلیم موج و هیاهوى جمعیّت نشدن، تنها كار خردمندان است. «فاتّقواللّه یا اولى الالباب»
6- رستگارى علاوه بر عقل و خرد، به تقواى الهى نیاز دارد. «فاتّقواللَّه یا اولى الالباب لعلّكم تفلحون»
👇👇👇👇
🍃 @telaavat
#سفیران_کربلا
🏴کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...
▪️حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا و در هنگام اسارت، در چند موقعیت خطبههایی ایراد کردند که پرده از جنایات بنیامیه برداشت و به تبلیغات امویان علیه امام حسین(ع) و یاغی و شورشی خواندن ایشان پاسخ گفت و تحریف قیام کربلا را برای همیشه متوقف ساخت.
💡اهمیت این خطبهها که بخشی از آن در کوفه و برخی دیگر در شام ایراد شده، در این است که بسیاری از مردم فریب خورده و در خواب غفلت فرو رفته را بیدار کرد و سرآغاز بسیاری از قیامهای بعد از کربلا شد.
🔸قسمت سوم : سخنان امام سجاد(ع) در کوفه(1)
✅ @telaavat
پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
با نثار شاخه 🌹 گلی و فاتحه ای...
باشد تا روحشون قرین رحمت و
آرامش الهی گردد 🙏
#فاتحه و #صلوات
✅ @telaavat
👆👆👆
🌸کلام امیر
💠امیرالمؤمنین عليه السلام
🔺كفاك أدَبا لِنَفسِك اِجتنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِك
🔰براى تربيت كردن خود همين بس كه از آنچه در ديگران نمى پسندى دورى كنى.
📙نهج البلاغه، حكمت 412
🆔 @telaavat
پروردگارا، پس از آنکه ما را هدایت کردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار که تو خود بخشایشگرى.
#قران_کریم
۸ آل عمران
✅ @telaavat