🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
✅ آیا ما هم مومن هستیم؟؟!
✍فردی برای امام صادق(ع) خبری آورد که فلانی در مهمانی علیه شما حرف میزد!
امام صادق فرمود:
حتما اشتباه شنیده ای!
گفت: نه مطمنم
امام صادق فرمود:
شاید تاریک و شلوغ بوده
و اشتباه فهمیده ای
گفت: نه یقین دارم! امام فرمود: شاید
در عصبانیت و اجبار بوده و حرفی زده!
گفت: در آرامش و اختیار بوده است.
امام صادق(ع) آنقدر بهانه آورد (۷۰ مرتبه بهانه و تاویل آوردن) تا آن فرد خبرچین خسته و پشیمان شد!
💥اخلاق مومنانه یعنی نسبت به برادر دینی ات حسن ظن داشته باشی چون امام صادق(ع) فرمود حسن ظن و خوش گمانی از قلب سالم ناشی میشود.
📚مصباح الشریعه ص ۵۱۵
@telaavat
👆👆👆
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 اثر ماندگار و فوق شاهکار شیخ عبدالباسط عبدالصمد (رحمة الله علیه) از قرائت " #سوره_حمد " که بی شک از پرطرفدارترین و فراموش نشدنی ترین موسیقی های تاریخ و آثار درخشان این استاد بی همتا محسوب میشود!
🆔 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 533
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا چهلم بچه ها من در تبریز بودم و برنامه اصلی ام مداوای دستم بود که از شدت عفونتش کاسته نمیشد. دستم داشت سیاه میشد به خاطر همین دکترها میگفتند انگشتانم را باید قطع کنند ولی برادر اسماعیل با زجر و مصیبتی که زیر دستش کشیدم نجاتم داد و رفته رفته عفونت زخم کنترل شد.
اولین روزهای فروردین 1366 بالاخره بعد از سه سال نامزدی خانواده ها مجابم کردند و با حداقل هزینه، با سفری دو سه روزه به مشهد مقدس زندگی مشترک را شروع کردیم.
وضع جسمی ام زیاد خوب نبود اما حاضر نبودم از جبهه دل بکنم. مدتی که در خانه بودم به پایگاه مسجد گزران زیاد سر میزدم. آنجا معمولاً هفت هشت نفر از بچه ها از جمله یعقوب نیک پیران، «حسین سعادتی»، حاجی میلانی و یونس بهجت نیا شبها در محله گشت میدادند. به خاطر شرایط بدنی ام نمی گذاشتند زیاد همراهشان بروم. یک شب خواستم همراهشان باشم. ساعت حدود دوازده شب بود که ماشینی را متوقف کردیم و در بازرسی دیدیم اسلحه دارند. میگفتند از نیروهای دادگاه انقلاب اسلامی اند ولی مجوز حمل سلاح نداشتند. ما هم اسلحه شان را گرفتیم. کار بالا گرفت و آنها با عصبانیت تهدیدمان کردند. ما هم کوتاه نیامدیم و گفتیم: «هر کاری میخواهید بکنید اما بروید مجوز بیاورید.» بعد از یک ساعت مجوز آوردند و ما اسلحه شان را پس دادیم ولی به خاطر حرفهایی که گفته بودند فکر میکردیم اذیتمان کنند. آن شب به پایگاه برگشتیم و خوابیدیم اما هنوز چشممان گرم نشده بود که تلفن زنگ زد. با خودمان میگفتیم همانها هستند که نمی گذارند ما استراحت کنیم. شماره مان را پیدا کرده اند. تلفن بی وقفه زنگ میزد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 534
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بالاخره گوشی را برداشتیم و فهمیدیم بنده خدایی میخواهد بگوید دزد به خانه اش زده! آدرس را گرفتیم و سریع رفتیم و توانستیم کمکش کنیم. در پایگاه، بچه ها در این قبیل مسائل هم فعال بودند.
فردای آن روز دوباره خواستم به مسجد بروم. آمدم مسجد اما دلم شور میزد و نتوانستم بمانم. نیمه شب خواستم برگردم. بچه ها با ماشین مرا به خانه رساندند. هر چه در میزدم کسی در را باز نمیکرد. احساس میکردم از خانه صدایی می آید ولی کسی در را باز نمیکرد. من هم کلید نداشتم. بالاخره همسرم در را باز کرد. نگران بودم.
ـ خیلی وقته دارم در میزنم! چرا باز نمیکنید؟
ـ خوابیده بودیم!
ـ پس این چه سروصدایییه از خونه مییاد!؟
شروع کردم به گشتن. همه جا را نگاه کردم اما چیزی نبود و فکر کردم شاید صدای باد بوده و من به اشتباه فکر کردهام صدای صحبت آدمیزاد است. به دستشویی هم نگاه کردم اما به حمام توجه نکردم. نگو در همان حال دو نفر دزد با آمدن من در حمام قایم شده اند. من خوابیدم و دزدها به کارشان رسیدند!
صبح نمازم را خوانده بودم که در زدند. همسایه مان جلیل آقا بود. تعجب کردم وقتی گفت: «آقا سید! لباسات چرا بیرونه؟!»
اول سری به رخت آویز زدم و دیدم شلوار و اورکتم نیست! آمدم توی کوچه و دیدم لباسها، کارتها و...
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز شنبه 11 آبانماه 1398
🌞 اذان صبح: 05:02
☀️ طلوع آفتاب:06:27
🌝 اذان ظهر: 11:48
🌑 غروب آفتاب: 17:09
🌖 اذان مغرب: 17:27
🌓 نیمه شب شرعی23:05
@telaavat
💐پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
هرگاه كسى به خواستگارى نزد شما آمد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، به او زن دهيد؛ كه اگر چنين نكنيد، در روى زمين تبهكارى و فساد بسيار پديد خواهد آمد
رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :إذا جاءَكُم مَن تَرضَونَ دِينَهُ و أمانَتَهُ يَخطُبُ (إلَيكُم) فَزَوِّجُوهُ ، إن لا تَفعَلُوهُ تَكُن فِتنَةٌ في الأرضِ و فَسادٌ كبيرٌ
📚ميزان الحكمه جلد5 صفحه 89
🆔 @telaavat
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
#تفسیرنور
⏮سوره انعام آيه 13
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️وَلَهُ مَا سَكَنَ فِى الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه 🔻
⤵️و تنها براى اوست آنچه در شب و روز قرار گرفته و او شنواى داناست.
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
نکته ها 🔻تفسیرنور☀️
⤵️شب و روز، مانند گهواره، انسان و موجودات را در دامن خود آرامش مىبخشد. برخى موجودات در شب، و بعضى در روز استراحت مى كنند.
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
پيام ها ⚡📬
1- هم كلّ نظام از خداوند است؛ «وله ما سكن»، هم نظارت و كنترل از آنِ اوست. «هو السمیع العلیم»
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
⏮سوره انعام آيه 14
آيه 🔻
⤵️قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَ لَايُطْعَمُ قُلْ إِنِّى أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه 🔻
⤵️بگو: آیا غیر از خدا را سرپرست خود بگیرم در حالى كه او آفریدگار آسمانها و زمین است او همه را طعام مى دهد، ولى كسى به او طعام نمى دهد. بگو: همانا من مأمورم كه اوّلین كسى باشم كه تسلیم فرمان اوست. و (به من گفته شده كه) هرگز از مشركان مباش.
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
نکته ها🔻تفسیرنور☀️
⤵️در شأن نزول آیه آمده است كه جمعى از اهل مكّه به پیامبر صلى الله علیه وآله گفتند: تو به خاطر فقر، از بتها دست كشیده اى، ما حاضریم تو را بى نیاز كنیم تا با ما مخالفت نكنى. این آیه نازل شد و به آنان پاسخ داده شد.
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
پيام ها ⚡📬
1- یكى از شیوه هاى تبلیغ و هدایت كه پیامبر براى برانگیختن عقل مردم مورد استفاده قرار مى دهد، بیان دلیل در قالب سؤال است. «قل أغیر اللَّه»
2- انسان به دلیل نیازها ومحدودیّتها به طور فطرى به سراغ سرپرست وپناهگاه مى رود، لكن بحث اصلى بر سر آن است كه به سراغ چه كسى برویم. «قل أغیر اللَّه اتّخذ...»
3- خداوند آسمان و زمین را بدون الگوى قبلى آفرید. «فاطر السموات» فاطر، یعنى آفریننده مبتكر.
4- تأمین نیازها از شئون ولایت الهى است. «ولیّاً... یطعم»
5 - جز خداوند، همهى معبودها و مخلوقات نیازمندند. «لایطعم»
6- چون خداوند هم خالق بشر و هم رازق اوست و نیازهایش را برطرف مى كند، به این دلیل انسان باید نسبت به خدا تعبّد و ولایتپذیرى داشته باشد. «فاطر... و هو یطعم... انّى اُمرتُ أن اكون اوّل مَن اسلم»
7- پیامبراكرم صلى الله علیه وآله مأمور به اظهار موضع عقیدتى خود مىباشد. «قل انّىاُمرت أن...»
8 - رهبر باید پیشگام در آیین باشد و بالاترین درجهى اخلاص و تسلیم را داشته باشد. «اوّل مَن أسلم»
9- پذیرش ولایت غیر خدا، شرك است. «أغیراللَّه اتّخذ ولیّاً... لاتكوننّ من المشركین»
🔷 @telaavat
👆👆👆
🔸حکایت:
🌾یعقوب لیث صفاری شبی هر چه کرد خوابش نبرد، به غلامان خود گفت :
حتما به کسی ظلم شده ، او را بیابید.
پس از کمی جست و جو ، غلامان باز گشتند و گفتند :
سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .
اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد. در پشت قصر خود، ناله ای شنید که می گفت:
خدایا یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود.
سلطان گفت : چه میگویی؟
من یعقوبم و از پی تو آمده ام، بگو ماجرا چیست؟
آن مرد گفت: یکی ازخواص تو که نامش را نمیدانم، شبها به خانه من می آید و به زور ، زنم را مورد آزار قرار می دهد.
سلطان گفت: اکنون کجاست؟
مرد گفت: شاید رفته باشد .
شاه گفت: هرگاه آمد، مرا خبر کن و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد، مرا خواست به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .
شب بعد، باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت، مرد مظلوم به
سرای سلطان شتافت .
یعقوب لیث سیستانی، با شمشیر برهنه به راه افتاد، در نزدیکی خانه صدای مرد را شنید، دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند، آنگاه ظالم را با شمشیر کشت .
پس از آن، دستور داد تا چراغ افروزند و در چهره کشته شده نگریست، آن گاه سر به سجده نهاد، به صاحب خانه گفت قدری نان بیاورید که بسیارگرسنه ام .
صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کرد؟
شاه گفت: هر چه هست، بیاور .
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید.
سلطان در جواب گفت:
آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی
از فرزندانم.
پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری مانع اجرای عدالت نشود.
چراغ که روشن شد، دیدم بیگانه است.
پس سجده شکر گذاشتم .
اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .
اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.
گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی...!
#کمی_تفکر
#حکایت_شیرین
#پنداموز
🍁🍂🍁🍂🍁🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
@telaavat