روی این متن کمی مکث کنید❗️
مردی از خانهای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست که کمکش کند تا خانهاش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند.
دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آن را برای صاحب خانه خواند.
"خانهای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاقهای دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
کاملا دلخواه برای خانوادههای بچهدار "
صاحب خانه گفت دوباره بخوان!!
مرد اطاعت کرد و متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت : این خانه فروشی نیست!!
در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانهای که تو تعریفش را کردی، ولی تا وقتی که تو نوشتههایت را نخوانده بودی، نمیدانستم که چنین جایی دارم.
★خیلی وقتها نعمتهایی را که در اختیار داریم، نمیبینیم چون " به بودن با آنها عادت کردهایم ".
مثل سلامتی،
نفس کشیدن،
دوست داشتن،
پدر و مادر،
خواهر و برادر،
فرزند،
دوستان خوب،
و خیلی چیزهای دیگه که به آنها عادت کردهایم .
قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم و خدا را در هر حال شاکر باشیم.
👇👇👇
✅ @telaavat
🔰شنیدی خیلی ها میگن: آب که از سر گذشت ،چه یه وجب، چه صد وجب؟
🍃اما خدا میگه:
✨قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ✨
(ای پیامبر،از جانب من) بگو:
ای بندگان من که بر خود اسراف(و ستم) کرده اید!
از رحمت خدا نا امید نشوید
همانا خداوند همه گناهان را می بخشد
یقیناً او بسیار آمرزنده مهربان است.
📚 زمر آیه_53
🔰یادمون باشه ، از آب یک وجب خیلی راحتتر میشه بیرون اومد تا آب صد وجب...
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدوبیست و هشتم
زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع می کرد. گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.»
برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند.
از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.»
خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.»
از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.»
خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است.»
پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!»
یک دفعه برادرم زد زیر گریه.
من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.»
دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.»
پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود.
پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.»
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
.
🌟شب را
سڪوت اعتبار مےبخشدو
انسان را متانت وصبر…
🌟الهے
یاریمان ڪن
معتبر باشیم و مهربان…
تا مقبول درگاهت باشیم…
🌟شبتون بخیر
👇👇👇
✅ @telaavat
448.mp3
1.06M
🔸🔶 قرائت صفحه 448 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸سه شنبه
🔸 ۱۲ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۹ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۳ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ارحم الراحمین»
🗒 مناسبت ها:
🔻قتل "ميرزاده عشقي" شاعر و روزنامه نگار آزادی خواه (1303 ش)
🔻رحلت مرزبان حريم تشيع، علامه شيخ "عبدالحسين اميني" صاحب كتاب "الغدير" (1349 ش)
🔻سرنگوني هواپيماي مسافربري ايران توسط ناوگان آمريكايي در خليج فارس (1367 ش)
🔻مسعود میرزا ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدین شاه که زمانی بر نیمی از ایران فرمانروائی داشت در اصفهان فوت کرد. (1297ش)
🔻نظامنامه بانك ملي ايران به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. ( 1307 ش)
🔻چاه نفت قم به عمق 2288 متر به نفت رسيد و بهره برداري از آن آغاز شد. (1331 ش)
🔻راديو قاهره برنامه زبان فارسي را مورد اجرا قرار داد. (1333 ش)
🔻تولد "ابن منده" محدث و فقيه ايراني (434 ق)
🔻انتشار پول كاغذي در ايران توسط "گيخاتو" فرمانروای مغولي (693 ق)
🔻وفات شيخ "محمدغزالي" دانشمند معاصر (1416 ق)
🔻درگذشت "يعقوب ليث صفاري" فرمانروا و بنيانگذار سلسله ي صفاريان (265 ق)
🔻روز ملي روسيه سفيد (بلاروس)
🔻كشف فلز نيكل (1751م)
🔻تولد "فرانتيس كافكا" نويسنده بزرگ چك (1883م)
🔻مرگ "آندره گروميكو" سياست مدار بلند پايه اتحاد جماهير شوروي سابق (1989م)
🔻مرگ "تئودور هِرْتْزِل" پايه گذار جنبش جهاني صهيونيسم (1904م)
🔻درگذشت "ناظم حكمت" اديب شهير ترك و پرچمدار ادبيات نوين تركيه (1963م)
🔻ثبت اختراع ماشین حروفچینی (لینوتایپ) توسط اتمار مرگتالر (1886)
👇👇👇
✅ @telaavat
امیرالمؤمنین علی علیه السلام:
هيچ ثروتى چون عقل نیست،
و هيچ فقرى چون نادانى نيست.
هيچ ارثى چون ادب،
و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست
📚 حکمت 54 نهج البلاغه
👇👇👇
✅ @telaavat