امام على عليه السلام:
دستاوردِ خرد، پند گرفتن و احتياط است و دستاورد نابخردى، غفلت و فريب خوردگى
كسبُ العَقلِ الاعتِبارُ و الاستِظهارُ، و كَسبُ الجَهلِ الغَفلَةُ و الاغتِرارُ
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯ويَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(25)
🗯قلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَاْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(26)
🍁جزء 29 سوره ملك 🍂
✅ ترجمه
💭و (كفار، پیوسته از روى استهزاء) مىگویند: اگر راست مىگویید این وعده قیامت چه زمانى است؟
💭(به آنان) بگو: علم (به زمان قیامت) تنها نزد خداوند است و من تنها بیم دهنده آشكارم.
⚡️نکته ها⚡️
در قرآن، شش مرتبه جمله، «متى هذا الوعد» از زبان مخالفان آمده است و پیامبر در پاسخ آنان مىفرمودند: علم به قیامت فقط نزد خدا است.
علم غیب دو نوع است: نوعى كه خداوند به برگزیدگان خود عنایت مىكند: «تلك من انباء الغیب نوحیها الیك» یعنى آنچه گفتیم از خبرهاى غیبى است كه به تو وحى كردیم.
و نوعى كه فقط مخصوص خداست و حتّى انبیاى الهى به آن آگاهى ندارند، نظیر علم به زمان برپایى قیامت: «انّما العلم عنداللّه» چنانكه در دعا مىخوانیم: «بحق علمك الّذى استأثرت به لنفسك» به حق آن علمى كه براى خود نگاه داشتهاى.
ندانستن جزئیات و زمان وقوع قیامت دلیل بر انكار كلیّات آن نیست. اگر صداى زنگ در خانه بلند شد و شما كسى را كه زنگ مىزند نمىبینید، دلیل آن نیست كه بگویید كسى پشت در نیست.
🔢پيام ها 🔢
1⃣كافر به دنبال بهانه است. (سؤال كردن از زمان وقوع قیامت، طفره رفتن از اصل قیامت است.) «متى هذا الوعد»
2⃣ دشمن از طریق طرح سؤال و تحقیر و استهزا در صدد تضعیف مكتب و رهبر آسمانى است، لذا انبیا را متّهم به دروغگویى مىكنند. «متى هذا الوعد ان كنتم صادقین»
3⃣ هر دانستنى ارزش نیست، (اگر زمان قیامت را بدانیم براى گروهى كه به آن زمان نزدیكترند، سبب وحشت و اضطراب و براى گروهى كه با آن فاصله طولانى دارند، سبب غفلت و فراموشى مىشود.) «انّما العلم عنداللّه»
4⃣ رسالت پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله خبر دادن از غیب نیست، بلكه هدایت و هشدار است. «انّما انا نذیر مبین»
5⃣ سخن پیامبران، روشن و بدون ابهام و پیچیدگى است. «نذیر مبین»
6⃣ افراد مغرور و لجوج را باید با شیوه هشدار، ارشاد نمود و بشارت و تشویق درباره اینگونه افراد كارساز نیست. «نذیر مبین»
👇👇👇
✅ @telaavat
#تمثیلات
✍مثل میخ کج ‼️
✴️یک میخ اگر راست باشد هر چه هم ضربه بخورد پیش تر رفته و محکم تر و مقاوم تر خواهد شد.
🔔 به همین خاطر هم قرآن به ما می گوید بیایید راستی و صداقت پیشه کنید، اینجا است که هیچ کس نمی تواند به شما آسیب بزند.
💟⇦« وَإِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا»
آیه ۱۲۰ آل عمران
💠اگر اهل شکیبایی باشید، اگر تقوا پیشه کنید و در یک سخن، اگر راستی و درستی پیشه کنید، هیچ کس نمی تواند به شما آسی بزند
❌اما اگر صداقت را پیشه نکنید و کج بشوید و کج رفتار باشید مثل همان میخ کج می مانید، هر چه ضربه بخورید بیشتر کج می شوید.
👇👇👇
✅ @telaavat
#حق_مومن
#سبقت_در_خیر
محمدبن اسامه ، بيمارشد و در بستر مرگ افتاد، جمعي ازبني هاشم همراه امام سجاد علیه السلام به عيادت و ديدار و احوالپرسي او رفتند، و در كنار بسترش نشستند و احوالپرسي كردند .
محمدبن اسامه ، به آنها گفت شما ميدانيد كه من در صف شما هستم و به شما نزديك بودم ،
اينك مبلغي وام ، برعهده من هست ، دوست دارم قبل از مرگم آن را از جانب من ادا كنيد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: يك سوم قرض تو، به عهده من ،كه ادا ميكنم سپس ساكت شد و ديگران هم سكوت كردند و چيزي نگفتند
بعد از چند لحظه سكوت ،
امام سجاد علیه السلام به محمد بن اسامه فرمود: اداي همه قرضهايت برعهده من .
سپس امام سجاد علیه السلام فرمود: اينكه من در آغاز همه قرض او را به عهده نگرفتم ، از اين رو بود كه بني هاشم نگويند، فلاني ازماسبقت گرفت و گرنه در همان آغاز، همه دين او را به عهده ميگرفتم
📚روضه الكافي ص 332
👇👇👇
✅ @telaavat
#یادی_از_شهدا
🌷نماز اول وقت🌷
🌺دوست شهیدمدافع حرم سید میلاد مصطفوی می گفت: مسابقات منطقه ای جودو بود. سید از مدعیان قهرمانی بود.
این بزرگوار مسابقات اولیه را پیروز شد.
برای ادامه مسابقات سید میلاد رو صدا زدند اما نیومد. بار دوم و سوم صدا زدند سیدمیلاد نبود.
🌹 تعجب کردیم سریع دنبال سید میلاد گشتیم. وقت اذان بود دیدیم سید یه کنجی خلوت کرده داره نماز اول وقت می خونه.
🌹 بعد نماز گفتیم سید دارند صدات می زنند واسه مسابقات کجایی پس؟؟؟!
با خنده گفت نماز اول وقت از همه چی مهمتره. بعد وارد سالن شد...
مدافع حرم #شهید_میلاد_مصطفوی از عاشقان #شهید_ابراهیم_هادی بود.
🌹روحمان با یادش شاد.🌹
#شهید_مدافع_حرم_میلاد_مصطفوی
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدو پانزدهم
می دانستم نقشه است. به همین خاطر زود گفتم: «چه خوب، خیلی وقته دلم می خواهد سری به حاج آقایم بزنم. دلم برای شینا یک ذره شده. مخصوصاً از وقتی سکته کرده، خیلی کم طاقت شده. می گویند بهانه ما را زیاد می گیرد. می آیم یکی دو روز می مانم و برمی گردم.»
بعد تندتند مشغول جمع کردن لباس های بچه ها شدم. ساکم را بستم. یک دست لباس مشکی هم برداشتم و گفتم: «من آماده ام.»
توی ماشین و بین راه همه اش به فکر صدیقه بودم. نمی دانستم چطور باید توی چشم هایش نگاه کنم. دلم برای بچه هایش می سوخت. از طرفی هم نمی توانستم پیش مادرشوهرم چیزی بگویم. این غصه ها را که توی خودم می ریختم، می خواستم خفه شوم.
به قایش که رسیدیم، دیدم اوضاع مثل همیشه نیست. انگار همه خبردار بودند، جز ما. به در و دیوار پارچه های سیاه زده بودند. مادرشوهرم بنده خدا با دیدن آن ها هول شده بود و پشت سر هم می پرسید: «چی شده. بچه ها طوری شده اند؟!»
جلوی خانه مادرشوهرم که رسیدیم، ته دلم خالی شد. در خانه باز بود و مردهای سیاه پوش می آمدند و می رفتند. بنده خدا مادرشوهرم دیگر دستگیرش شده بود اتفاقی افتاده. دلداری اش می دادم و می گفتم: «طوری نشده. شاید کسی از فامیل فوت کرده.» همین که توی حیاط رسیدیم، صدیقه که انگار خیلی وقت بود منتظرمان بود، به طرفمان دوید. خودش را توی بغلم انداخت و شروع کرد به گریه کردن. زار می زد و می گفت: «قدم جان! حالا من سمیه و لیلا را چطور بزرگ کنم؟»
سمیه دوساله بود؛ هم سن سمیه من. ایستاده بود کنار ما و بهت زده مادرش را نگاه می کرد. لیلا تازه شش ماهش تمام شده بود. مادرشوهرم، که دیگر ماجرا را فهمیده بود، همان جلوی در از حال رفت. کمی بعد انگار همه روستا خبردار شدند. توی حیاط جای سوزن انداختن نبود. زن ها به مادرشوهرم تسلیت می گفتند. پا به پایش گریه می کردند و سعی می کردند دلداری اش بدهند.
فردای آن روز نزدیک های ظهر بود که چند تا بچه از توی حیاط فریاد زدند: «آقا صمد آمد. آقا صمد آمد.»
خانه پر از مهمان بود. دویدیم توی حیاط. صمد آمده بود. با چه وضعیتی! لاغر و ضعیف با موهایی ژولیده و صورتی سیاه و رنجور. دلم نیامد جلوی صدیقه با صمد سلام و احوال پرسی کنم، یا جلو بروم و چیزی بگویم. خودم را پشت چند نفر قایم کردم. چادرم را روی صورتم کشیدم و گریه کردم.
صدیقه دوید طرف صمد. گریه می کرد و با التماس می گفت: «آقا صمد! ستار کجاست؟! آقا صمد داداشت کو؟!»
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
435.mp3
1.16M
🔸🔶 قرائت صفحه 435 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat