🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 جمعه
🔸 ۲۰ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۲ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱۲ اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
🗒 مناسبتها:
🔻شهادت حضرت "زید" فرزند امام زینالعابدین (ع) در قیام علیه دولت بنیامیه (122 ق)
🔻تولد شاعر نامدار ایرانی، حکیم "ابوالقاسم فردوسی" در طوس (313 ش)
🔻انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا پس از پیروزی انقلاب اسلامی (1358 ش)
🔻روز ملی کاهش آثار بلایای طبیعی (تصویب 1373 ش)
🔻درگذشت "محمود ریاضی" محقق و مترجم معاصر (1373 ش)
🔻روز بزرگداشت حافظ
🔻روز اسکان معلولین و سالمندان
🔻شهادت شهید علی ایزدی (1361 ش)
🔻ارتش اردن از طریق ارتفاعات جولان وارد نبرد با اسرائیل شد (1352 ش)
🔻سیل شدیدی در رشت جاری شد و پل سیاه رود بین شهر و رودبار را به کلی منهدم و راه عبور را مسدود نمود. خسارات وارده زیاد است. (1308 ش)
🔻هفتمین کنگره پزشکی ایران در رامسر تشکیل شد. (1337 ش)
🔻درگذشت "ابن دُرَیهِم" ریاضیدان و منجم مسلمان (762 ق)
🔻درگذشت فقیه و فیلسوف بزرگ "احمد امین" (1390 ق)
🔻کشف قاره امریکا توسط "کریستف کلُمْبْ" مکتشف و دریانورد ایتالیایی (1492 م)
🔻روز ملی و استقلال کشور آفریقایی "گینه استوایی" از استعمار اسپانیا (1968 م)
🔻کودتای "پرویز مشرّف" علیه "نواز شریف" نخستوزیر پاکستان (1999 م)
🔻روز ملی "اسپانیا"
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (69)
وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ (70)
📖 جزء 20 سوره نمل
✍ ترجمه
بگو: در زمین بگردید پس بنگرید كه فرجام گنه پیشگان چگونه بوده است.
و بر (انحراف و عواقب شوم) آنان اندوه مخور و از آنچه مكر (و توطئه) مىكنند، دلتنگ مباش.
🍃نکته ها🍃
قرآن بارها با جملهى «سیروا» یا «أفلم یَسیروا» مردم را براى سیر در زمین تشویق كرده و در اكثر موارد براى انذار وهشدار وعبرت گرفتن از زندگى مجرمان بوده است.
📡پيام ها 📡
1⃣ بازدید از آثاز بجا مانده از ستمگران تاریخ، یكى از ابزار رشد و تربیت است. «سیروا... فانظروا»
2⃣ تاریخ بشر، اصول، قانون و سنّتى دارد كه بر اساس آن اصول، عبرتهاى گذشته مىتواند براى امروز درس باشد. «سیروا ... فانظروا»
3⃣ سفرها باید هدفدار باشد. «سیروا... فانظروا»
4⃣ حفظ آثار گذشتگان، براى پندگیرى آیندگان لازم است. «فانظروا»
5⃣ مناطقى كه با قهر خدا قلع و قمع شده، مناطق ملى است و بازدید از آنها باید براى همگان بدون مانع باشد. «سیروا... فانظروا»
6⃣ مجرمان، بد عاقبت هستند. «عاقبة المجرمین» (جرم پى در پى، سبب كفر و تكذیب مىشود).
7⃣ گناه، كیفر دنیوى و اُخروى دارد. (مشت نمونه خروار است، قهر دنیوى را ببینید تا به قهر اخروى پى ببرید). «عاقبة المجرمین»
8⃣ وقتى كه عاقبت مجرمان، قلع و قمع شدن است، چرا براى لجاجت و عناد آنان محزون باشیم؟ «لاتحزن»
9⃣ پیامبر حتّى براى هدایت دشمنان مكّار دلسوز بود. «لاتحزنعلیهم... یمكرون»
🔟 پیامبران، تحت حمایت الهى هستند. «لا تحزن - لا تكن» خداوند پیامبرش را تسلى مىدهد.
غم مخور زان رو كه غمخوارت منم وز همه بدها نگهدارت منم
از تو گر اغیار برتابند روى این جهان و آن جهان یارت منم
👇👇👇
✅ @telaavat
شعری از مقام معظم رهبری خطاب به حضرت ولی عصر(عج)
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
🍃🌸 سید علی خامنه ای 🌸🍃
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_نود_و_چهارم
جالب این بود که بعضی وقت ها ماموران و نگهبان ها به داخل سلول می آمدند و تمام دیوار ها را بر انداز می کردند ولی چیزی نمی دیدند.اما برای ما همه چیز خوانا بود.حالا دیگر ما تنها نبودیم.خیال اینکه برادرهای دیگری هم اینجا هستند، به ما قوت و قدرت بیشتری می داد.هر روز همه ی درز و دیوار صندوقچه را وارسی می کردیم تا شاید اسم آشنای دیگری پیدا کنیم و خبری به ما برسد و ما هم بتوانیم نقشی و نامی بر دیوار بگذاریم.برای وارسی دریچه نور،به نوبت دولا میشدیم و حلیمه که از ما سبکتر بود بالا می رفت و آن بالا را جست و جو میکرد.بالاخره به فتحی بزرگ رسیدیم.حلیمه دست پر پایین آمد.او یک مداد آبی پیدا کرده بود.
خدا را خیلی شکر کردیم.احتمال میدادیم که آن مداد آبی جزو اموال پنهانی داخل صندوقچه باشد که زندانیان برای یکدیگر به ارث می گذارند.حالا ما صاحب یک قلم به بلندی یک بند انگشت شده بودیم.سلول ها مرتب تفتیش و زندانیان جا به جا میشدند.ما چقدر برای آنها،موجودات خطرناکی بودیم.چرا آنها اینطور ما را تفتیش میکردند.مگر روز اول همه چیزمان را از ما نگرفته بودند؟
در اینجا یعنی سلول شماره سیزده با آمدن زمستان، غول سرما چرت میزد و به ما فرصت نفس کشیدن می داد.آنجا متوجه شدیم سرما و حرارت در همه ی سلول ها یکسان نیست.تفاوت دیگراین صندوقچه با صندوقچه قبلی این بودکه زیر در،جایی که میله آهنی ،شکم در را میشکافت و به زمین فرو میرفت درزی به اندازه یک عدس پیدا بود که از آنجا می توانستیم چکمه ی سربازان را ببینیم.
در یکی از روز های پایانی زمستان سرد ،باد از راهی دور صدای مبهم مردی گمنام که از ته دل ترانه ای عاشقانه می خواندرا برایمان به ارمغان آورد.صدایی که می خواست عشق و ارادت قلبی خودش را در آخرین لحظات دیدار با همسرش نه تنها بگوید بلکه فریاد بزند.مثل ققنوسی که در قفس گرفتار شده و می خواند تا فراموش نشود.هم ترانه آشنا بود و هم آهنگ ترانه.هر چهار نفر از زیر در گوش می دادیم.بالاخره بعد از چند ماه صدایی که برای زنده ماندن تلاش میکرد به گوش ما رسید.باد تند تر می شد و صدای ققنوس واضحتر.تنها چیزی که مزاحم وضوح صدای او بود خس خس نفس هایمان بود.این سور و سات، نگهبان ها را هم مست کرده بود.آنروز نگهبان کسی بود که ما به او گوربان قراضه می گفتیم.مثل اینکه او هم مست صدای آن زندانی انفرادی شده بود.انعکاس صدایش حکایت از تنهایی او داشت و گویی خودش هم فهمیده بود که صدایش همه را به زیر در گشانده.این صدا مرا یاد رحمان انداخت.همیشه حمام برایش استودیوی پخش زنده بود.وقتی حمام می رفت،همه پشت در حمام می نشستیم و به کنسرت زنده حمومی گوش میدادیم.
یکباره حسی گم در درونم بیدار شد.آرام آرام آوایی که با بغض می خواندبه ناله تبدیل شد؛ ناله هایی جگرسوز که از اعماق وجودش برمی خاست.تحمل شنیدن ناله ی یک مرد را نداشتم.دیدن مردی که اشک می ریزد رقت بار ترین صحنه ی زندگی ام بود.همیشه فکر میکردم مردها غده ی اشکی ندارند و چشم هایشان هرگز خیس نمیشود.هیچ وقت صدای هق هق یک مرد را نشینده بودم.
هیچ وقت گریه ی پدرم را ندیده بودم . حتی وقتی برادرهایم با هم کشتی می گرفتند و من داور کشتی می شدم ؛ این من بودم که قبل از اینکه سوت پایان را بزنم برای کسی که شکست خورده بود هق هق زیذ گریه می زدم . گمان می کردم غرور و غیرت ، قدرتی عظیم تر از احساس است . اما واقعیت تلخ زندان و زنجیر ، مرد را هم به گریه وا می دارد .
او شب های دیگر هم گاه گاهی توی حال خودش می رفت .و با صدایش حال همه را سر جا می آورد . دیگر آن صدا نبود بلکه یک ندای ملکوتی بود که همه را به آرامش دعوت می کرد تا آن جا که بعضی از نگهبان ها مثل قیس و حسن برنامه ی درخواستی به او پیشنهاد می دادند . عراقی ها هم که عاشق ساز و آواز بودند به او می گفتند انت عبدالحلیم حافظ ، غنّی . ( تو عبدالحلیم حافظ هستی ، بخوان )
یک شب طبق معمول شب های دیگر فالگوش زیر در چمباتمه زده بودیم که دوباره صدایی آشنا به گوش رسید اما شعر با آهنگ هم ساز نبود . خوب که دقت کردیم متوجه شدیم او اسامی زندانیانی را می خواند که اسم بعضی از آنها را روی دیوار سلول خودمان هم دیده بودیم . او می خواند و ما تند و تند اسامی را به خاطر می سپردیم . حتی گاهی درجه و تاریخ اسارات بعضی ها را هم با شعر می خواند و برای اینکه رد گم کند ، همراه با ترانه چهچهه های آب دار میزد . نگهبان ِ همراه قیس که یونس نام داشت از همان پشت میز داد زد : حیوان ! لیش تنهگ ؟ غِنّی حلو . ( حیوان چرا عرعر می کنی ؟ قشنگ بخوان )..
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
548.mp3
817.7K
🔸🔶تلاوت صفحه 548 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 شنبه
🔸 ۲۱ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۳ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱۳ اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین»
🗒 مناسبتها:
🔻ولادت حضرت امام "محمدباقر علیهالسلام" (57 ق)
🔻درگذشت شاعر بزرگ دوره قاجار استاد "محمدتقی شوریده شیرازی" (1305 ش)
🔻تصویب لایحه کاپیتولاسیون توسط مجلس شورای ملی (1343 ش)
🔻درگذشت استاد "حسین بهزاد" مشهورترین نگارگر معاصر ایران (1347 ش)
🔻درگذشت استاد دکتر "رجبعلی مظلومی" محقق و نویسنده برجسته (1377 ش)
🔻رحلت عالم مجاهد آیتالله "هادی روحانی" نماینده ولیفقیه در استان مازندران (1378 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل و عالم بزرگوار آیتالله "ابوالفضل خوانساری نجفی" (1380 ش)
🔻درگذشت استاد محمدتقی مروت، از بنیانگذاران تلاوت نوین در کشور (1395 ش)
🔻تولد "شیخالرئیس ابوعلی سینا" فیلسوف و دانشمند شهیر ایرانی در بخارا (370 ق)
🔻درگذشت "محمد بن عبدالله" معروف به حاکم نیشابوری محدث و فقیه مسلمان (405 ق)
🔻وفات "سیده نفیسه" عالمهی اسلامی (208 ق)
🔻تصرف سرزمین تاریخی "بابِل" توسط کوروش هخامنشی (539 سال قبل از میلاد)
🔻اعلان جنگ ایتالیا به آلمان در اواخر جنگ جهانی دوم (1943 م)
🔻تصویب قانون اساسی جدید فرانسه (1946 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام على عليه السلام:
رياكار را سه نشانه است:
وقتى چشمش به مردم مى افتد كوشا مى شود،
وقتى تنهاست سستى و تنبلى مى ورزد،
و دوست دارد كه در هر كارى ستايش شود
📚 ميزان الحكمه ج4 ص336
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
ولَوْتَرَى إِذْ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآأَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ (12)
📖 جزء 21 سوره سجده
✍ ترجمه
و (چه صحنهى دلخراشى است) اگر ببینى مجرمان را هنگامى كه نزد پروردگارشان سرهاى خود را به زیر افكنده (مىگویند:) پروردگارا! دیدیم و شنیدیم (آنچه را وعده كرده بودى)، پس مارا (به دنیا) بازگردان تا كار نیكو انجام دهیم، همانا ما به یقین رسیدیم.
🍃نکته ها🍃
گرچه در این آیه، مجرمان تقاضاى بازگشت به دنیا و انجام عمل صالح دارند؛ امّا چنانكه در آیه 28 سورهى انعام مىخوانیم: آنها اگر به دنیا نیز برگردند باز تخلّف مىكنند. «ولو رُدّوا لعادوا لمانُهوا عنه و انّهم لكاذبون»
📡پيام ها 📡
1⃣ سركشى امروزِ مجرمان، سرافكندگى فرداى قیامت را در پیش دارد، و این مایهى تسلّى پیامبر و مؤمنان است. «ولو ترى»
2⃣ قیامت، روز سرافكندگى و شرمندگى مجرمان است. «المجرمون ناكسوا رؤسهم»
3⃣ روز قیامت، روز اقرار است. «ربّنا ابصرنا و سمعنا»
4⃣ روز قیامت، روز كشف حقایق و باز شدن چشمها و گوشهاست. (كسانى كه چشم و گوش خود را بر دیدن و شنیدن حقّ بسته بودند، در آن روز مىگویند: «ابصرنا و سمعنا»
5⃣ آنچه در قیامت سبب نجات است، تنها عمل صالح است كه جاى آن دنیاست. «فارجعنا نعمل صالحاً»
6⃣ دلیل جرم و گناه، باور نداشتن قیامت است. (آن جا میگویند: «انّا موقنون» ولى چه سود؟)
👇👇👇
✅ @telaavat
💠عالمی را پرسیدند:
خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود:
یک روز قبل از مرگ
دیگران حیران شدند و گفتند:
ولی زمان مرگ را هیچ کس نمی داند
عالم فرمود:
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب باش شاید فردایی نباشد...
📚 امثال و حکم
👇👇👇
✅ @telaavat
#یا_رقیه_بنت_الحسین_ع
♦️بسکه نامت برده بود و بسکه سیلی خورده بود
♦️سوی چشم دخترت کم بود بعد از کربلا
👇👇👇
✅ @telaavat
✅ امام سجاد (علیه السلام) فرمودند :
🌸 فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
1⃣ از همنشینی با دروغگو پرهیز کن؛ زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
2⃣ از همنشینی با گناهکار و لاابالی بپرهیز، زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد.
3⃣ از همنشینی با بخیل برحذر باش، که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند.
4⃣ از همنشینی با احمق ( کم عقل )دوری کن، زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد.
5⃣ از همنشینی با « قاطع رحم » ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز، که او در سه جای قران لعن و نفرین شده است. حتّی کسانی که دارای اراده قوی هم باشند به نصّ روایت ناخودآگاه از رفیق بد تأثیر می پذیرند، چه رسد به کودکان و نوجوانان که به طریق اولی باید آنان را از مصاحبت با افراد منحرف و فاسد منع کرد
📚مجموعه ورام، ج 2.ص 15
👇👇👇
✅ @telaavat
#شـاه_بانـو_یا_رقیــہ💔
سرمشقِ صـبر
صبرِ جمیل #رقیّہ است
همواره دست عشق
دخیلِ #رقـیـّـہ است
مثل #عمویـش
مَنسب #باب_الحوائجی
در باب قُرب ، اَجر
جزیل #رقیّہ است
#مدد_یـا_رقیہ🌸
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_نود_و_پنجم
از زیر در همه ی سلول ها صدای خنده های ریز شنیده شد . بعد از شش ماه ، اولین بار بود که هر چهارتایی به چشم های هم نگاه کردیم و از ته دل خندیدیم . به چهره های هر کدامشان ( فاطمه ، مریم ، حلیمه ) ، که نگاه می کردم ، چهره های متبسم هر کدام زیباتر از دیگری بود . در برابر آن همه فشار و رنج و محرومیت ، خنده زیباترین تصویری بود که می توانست بر چهره های ما نقش ببندد و ما را متوجه قدرت و توانایی هایمان کند . هر چند در کنار صدای خنده ها گاهی ناله ای هم سرک می کشید .تا بگوید اینجا زندان است .
گردش طبیعت خبر از به شکوفه نشستن نهال ها را می داد و من به دنبال بوی گل های باغ حیاط خانه مان بودم . زمستان تمام زور خودش را در روزهای آخر سال زده بود . صدای بادهای بهاری توانسته بود سکوت سلول ما را بشکند و ما را از در به دیواری که به فضای بیرون صندوقچه یعنی خیابان اصلی منتهی می شد ، ببرد . چند روزی می شد که دوباره راهرو شلوغ شده بود . دائم صدای چرخاندن کلیدها در قفل درها و صدای ضربه های پی در پی کابل ها بر تن و بدن زندانیان شنیده می شد . به دنبال آن ناله ها ، به هر سلولی که می رفتیم بی توجه به حضور عراقی ها و جابجایی ها دعای " ام من یجیب " و دعای توسل می خواندیم . همه ی واژه ها برای اولین بار در ما تجربه می شد . نه جنگ دیده بودیم نه صدای کاتیوشا شنیده بودیم نه صدای ضدهوایی را می شناختیم و نه اصلا معنی اسارت را می فهمیدیم و آن جا همه را با هم تجربه و مشق می کردیم . فقط انقلاب را تجربه کرده بودیم . گوشم را محکم به دیوار مشرف به
خیابان چسباندم و آن یکی انگشتم را در گوش دیگرم فشردم تا هیچ گونه صدایی را از داخل نشنوم . چشم هایم را بستم که بتوانم بهتر تمرکز کنم . هر آنچه در تظاهرات خیابانی انقلاب خودمان می شنیدم در گوشم صدا میداد : بچه ها گوش کنید ! صدای انقلاب و تظاهرات و شعار و الله اکبر ...
صداها نزدیک تر و نزدیک تر می شد . آنچه از پشت دیوار و آنچه از پشت در می شنیدیم به خیالاتمان رنگ واقعیت می داد . امیدوار به این که مجاهدین و مردم عراق در حال نزدیک شدن به زندان ها هستند و الان در زندان ها شکسته می شود و همه چیز تمام می شود و آن فردایی که منتظرش بودیم از راه خواهد رسید ، ماموریت استراق سمع را به مریم می سپردیم . حالا من و فاطمه از آن سوراخ دانه عدسی زیر در ، حوادث راهرو و زندان را رصد می کردیم و حلیمه و مریم فالگوش به دیوار بیرون خیابان چسبیده بودند . از زیر در همه نوع صدا و ناله ای شنیده می شد .
آنچه می دیدم گزارش می کردم . تعدادی زن و مرد و بچه و جوان را که همه عرب زبان بودند در قسمت راست راهرو پشت درهای ما به خط کرده بودند . مردها را جدا کرده بودند و زن ها و فرزندانشان را آن طرف تر نزیک میز نگهبانی برده بودند . بعثی ها پیراهن مجاهدان را در آوردند . آن ها با زیرپوش گوشه ای ایستادند و هر کدام از نگهبان ها که می آمد تکه لباس دیگری را از تن مجاهدان می کند . در حضور زن و بچه هایشان خجالت می کشیدند و حیا میکردند ، التماس می کردند ، امتناع می کردند ، اما پاسخ آنها جزشلاق چیز دیگری نبود .
زندانیان مرد را لخت مادرزاد دولا کرده بودند . آن بیچاره ها در حالی که دست هایشان را به زانو زده بودند ، به یک صف قطار شده بودند و نکبت ، گوربان قراضه ، و بقیه به جز قیس و حسن از آنها سواری می گرفتند و تعدادی دیگر با کابل آن ها را هُش می کردند و در مقابل چشم زن و بچه هایشان دور میچرخاندند . از کنار میز نگهبان صدای زن هایشان را می شنیدیم که می گفتند : والله هذاالعمل عیب ، عیب ، حرام . ( ولله این کار زشت است ، عیب است ، حرام است ) .
شرم داشتم که چشم هایم را باز بگذارم و بببینم . تا آنجا که زور داشتم پلک هایم را فشار می دادم که باز نشوند . نمی توانستم به چشم هایم اطمینان کنم . چیزی که می دیدم صحت داشت ؟ وحشتزده چشم های فاطمه را به شهادت گرفتم ، فاطمه بگذار فریاد بزنیم چه ابتذالی ! این ها چه بی حیا و بی شرف اند . چوب حراج بر حیا و انسانیت زده اند .
فاطمه گفت : به خودت مسلط باش ، اینجا زندان امنیتیه .
چون فاصله ی ما از زن ها زیاد بود درست متوجه موضوع نمی شدیم .
هیچ دلیلی در دنیا نمی توانست این همه وحشیگری و رذالت را توجیه کند . چه گناهی می توانست چنین مجازاتی در پی داشته باشد .
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
549.mp3
2.32M
🔸🔶تلاوت صفحه 549 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 شنبه
🔸 ۲۱ مهرماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۳ صفر سال ۱۴۴۰ هجری قمری
🔸 ۱۳ اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین»
🗒 مناسبتها:
🔻ولادت حضرت امام "محمدباقر علیهالسلام" (57 ق)
🔻درگذشت شاعر بزرگ دوره قاجار استاد "محمدتقی شوریده شیرازی" (1305 ش)
🔻تصویب لایحه کاپیتولاسیون توسط مجلس شورای ملی (1343 ش)
🔻درگذشت استاد "حسین بهزاد" مشهورترین نگارگر معاصر ایران (1347 ش)
🔻درگذشت استاد دکتر "رجبعلی مظلومی" محقق و نویسنده برجسته (1377 ش)
🔻رحلت عالم مجاهد آیتالله "هادی روحانی" نماینده ولیفقیه در استان مازندران (1378 ش)
🔻رحلت فقیه جلیل و عالم بزرگوار آیتالله "ابوالفضل خوانساری نجفی" (1380 ش)
🔻درگذشت استاد محمدتقی مروت، از بنیانگذاران تلاوت نوین در کشور (1395 ش)
🔻تولد "شیخالرئیس ابوعلی سینا" فیلسوف و دانشمند شهیر ایرانی در بخارا (370 ق)
🔻درگذشت "محمد بن عبدالله" معروف به حاکم نیشابوری محدث و فقیه مسلمان (405 ق)
🔻وفات "سیده نفیسه" عالمهی اسلامی (208 ق)
🔻تصرف سرزمین تاریخی "بابِل" توسط کوروش هخامنشی (539 سال قبل از میلاد)
🔻اعلان جنگ ایتالیا به آلمان در اواخر جنگ جهانی دوم (1943 م)
🔻تصویب قانون اساسی جدید فرانسه (1946 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
حضرت علی علیه السلام:
فكر تو گنجايش هر چيز را ندارد، پس آن را براى آنچه «مهم» است، فارغ گردان
اِنَّ رَأيَكَ لا يَتَّسِعُ لِكُلِّ شَئٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِمَّ
📚 غررالحكم حدیث 3638
👇👇👇
✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یوم الزیارة|جدیدترین مداحی «نزار قطری» درباره اربعین
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
واضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَآءَهَا الْمُرْسَلُونَ (13)
📖 جزء 22 سوره یس
✍ ترجمه
براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند.
🍃نکته ها🍃
از این آیه تا هفده آیهى دیگر سرگذشت تعدادى از انبیا نقل شده كه مأمور هدایت مردم منطقهى خود بودند.
در تفاسیر گفته اند كه مراد از قریه در این آیه، منطقه انطاكیه است كه از شهرهاى قدیم روم بوده و هم اكنون جزو خاك تركیه و از شهرهاى تجارى آن میباشد. از مجموع این هجده آیه بر مىآید كه مردم این شهر بتپرست بودند و پیامبران براى دعوت آنها به توحید و مبارزه با شرك آمده بودند.
📡پيام ها 📡
1⃣ تاریخ گذشتگان، بهترین درس براى آیندگان است. «واضرب لهم»
2⃣ مربى و مبلغ باید با تاریخ آشنا باشد. «واضرب لهم»
3⃣ بر جامعه، اصول و قوانین ثابتى حاكم است كه سرنوشتِ انسانها و جوامع را بر اساس آن میتوان تعیین نمود. آرى، سنّتهاى الهى ثابت است و با تفاوت اقوام، افراد، زمان و مكان، تفاوتى نمیكند. «واضرب لهم مثلاً»
4⃣ بهترین مثال، مثالهاى واقعى و عینى است نه تخیّلى. «واضرب لهم مثلاً»
5⃣ در بیان داستان، عبرتها مهم است، نام قریه، نژاد، زبان و تعداد افراد مهم نیست. «اصحاب القریة»
6⃣ انبیا به سراغ مردم مىرفتند و منتظر نبودند تا مردم به سراغ آنان بیایند. «جاءها المرسلون»
👇👇👇
✅ @telaavat
گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز
جای سیلی زروی گونه من پاک نشد!
رد شلاق بروی کمرم هست هنوز
👇👇👇
✅ @telaavat
شهادت جانســـوز حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها را به پیشگاه حضرت بقیةالله الاعظم روحی وارواح العالمین لمقدمه الفداء وهمه شیعیان ومحبین اهل البیت علیهم السلام تسلیت وتعزیت عرض میکنیم🏴
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_نود_و_ششم
پس انسانيت کجا رفته بود. زندان خود رنجي است که هيچ درماني جز آزادي ندارد پس چرا بايد با اين انسان هاي زنداني چ
نين رفتار ميشد. اي کاش هرگز اين سوراخ کوچک وجود نداشت تا من اين همه رذالت را به چشم ببينم. اي کاش ميتوانستم ذرهاي انسانيت در آنها پيدا کنم تا بگويم اشتباه شده است. در اين هياهوي بيرحم، اضطرابي وحشي در وجودم ريخته شد و در اين طوفان مثل قايق شکسته در امواج متلاطم اقيانوس رها شده بودم. سکوت و وحشتي عجيب بر فضاي سلول حاکم شده بود. هيچکدام حرفي نميزديم که هر حرف نشانهاي از جنون بود. صحنه آنقدر رقتآور بود که حتي از مرورش در ذهن شرم داشتيم. با اين همه دنائت و سبعيت دشمن، زنده و سالم بودن ما يک معجزه بود. اين صحنهها پرده از بسياري از سوالات ما که اصلا اينجا کجاست؟ اينها کي هستند؟ و ما چه ميشويم؟ برميداشت. شايد ما هم در نوبت مرگ ايستاده بوديم. چگونه روحم را از آن خشونت بيرحم خلاص کنم؟ اينجا هيچکس نميتواند از سرنوشت تلخ خود بگريزد. تکهتکههاي تصاويري را که ديده بودم مثل پازل به هم وصل کردم اما چه تصوير زشت و وقيحي از بعثيها درست شدهبود.
هر شب فکر ميکردم اين سختترين شبي بود که گذشت اما ديگر سختي از اندازه رد شده بود. دلم ميخواست چشمانم را همان جا بگذارم تا شايد آنچه ديدهام از من دور شود و فراموش کنم اما هرچه ميگذشت، اوضاع از شب پيش سختتر ميشد. از خدا طلب صبر ميکردم. صبري جميل؛ صبري که فقط خريدارش خداست؛
اين تنها نسخهي آرامبخش بود و در تمام لحظات آيه "واستعينوا بالصبر و الصلاه، انالله مع الصابرين" را ميخواندم و اميدوار به لطف خدا سختيها را از سر ميگذراندم.
دنيايي از سوالات بيجواب به مغزم هجوم آوردهبود. اصلا جنگ در چه وضعيتي است؟ فکر ميکردم قطعا جنگ تمام شده که صدام در حال تصفيه حساب داخلي با مجاهدين و مردم است. بعد از ديدن اين صحنه قصهي خودمان را تلختر از آنچه ميپنداشتم تصور کردم. با هم به بحثوگفتگو نشستيم:
اينها که به مردم خودشان رحم نميکنند با ما چه خواهند کرد؟
آنها نميتوانند به ما تعرض کنند، اينها زندانيان امنيتي هستند.
اينجا ما را پنهان کردهاند و از چشم همه دوريم. کسي ميداند ما کجا هستيم؟
کساني که از حريم انساني عبور ميکنند، به حيوانيت ميرسند و ديگر براي آنها اسير بيگانه و زنداني خودي چه فرقي مي کند.
تعداد زيادي از برادرها ميدانند ما چهار نفر اينجا هستيم، ما محفوظ خواهيم ماند.
ما امشب واقعيتي را که وحشت داشتيم از ذهن بگذرانيم به چشم ديديم.
پايان قصهي ما زنده به گور شدن است.
اينها اگر در مقابل ما مسئوليت قانوني نداشتند ما وضع ديگري داشتيم.
اصلا هیچ خبری نه از داخل به بیرون می رود و نه از بیرون به داخل می آید.هجوم سوال و جواب های ضد و نقیض ،افکارمان را مشوش کرده بود پلک چشمم می پرید.فاطمه شانه هایش را بی اختیار بالا و پایین می داد.مریم پشت لب هایش دچار لرزش مداوم شده بود و حلیمه ناخن ها و گوشت سر انگشتانش را می جوید.کاملا پیدا یود که اعصابمان به هم ریخته اما در عین حال هم دیگر را به صبر و استقامت سفارش می کردیم.حال و احوال درونی بقیه را نمی دانم اما من...
((الهی رضا برضاک و تسلیما لامرک و لا معبودا سواک یا غیاث المستغیثین))
با خود می گفتم با این شرایط سخت و این وحشیگری دشمن ،تا این جا ما در پناه خدا بوده ایم و باید از این به یعد را هم به خدا واگذار کنیم.
قدم به دنیای خواب برای زندانی ،کلید گنجی است که می تواند همه ی واقعیت ها را خرد و خمیر کند.پیش از آن واقعه خواب مرا با خود به روز های شیرینی می برد که در کنار مادرم با بوی عطرگل های یاس خشک که در سینه اش بود مست خواب می شدم.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat