eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
46 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز سه‌شنبه 21 آبان‌ماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:10 ☀️ طلوع آفتاب:06:37 🌝 اذان ظهر: 11:48 🌑 غروب آفتاب: 17:00 🌖 اذان مغرب: 17:19 🌓 نیمه شب شرعی23:05 @telaavat
💠 امام صادق علیه السلام 🔺 كسى كه در انتظار امام دوازدهم عليه السلام است، همانند كسى است كه در ركاب رسول خدا (ص) شمشيرش را برهنه كرده و از او دفاع می‌كند. 📙بحارالانوار،ج52،ص129 ✅ @telaavat
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅ ⏮سوره انعام آيه 26 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنَْوْنَ عَنْهُ وَ إِن يُهْلِكُونَ إلاَّ أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏ ترجمه 🔻 ⤵️و آنان، مردم را از آن (پیامبر و قرآن) باز مى ‏دارند و خود نیز از آن دور و محروم مى‏ شوند، (ولى بدانند كه) جز خودشان را هلاك نمى‏ سازند، و(لى) نمى‏ فهمند. ┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅ نکته ها 🔻تفسیرنور☀️ ⤵️«یَنئَون» از ریشه‏ى «نأى»، به معناى دور كردن است. برخى از اهل سنت، در تفسیر خود این آیه را درباره ابوطالب دانسته و گفته‏ اند كه وى مردم را از آزار پیامبر نهى مى‏ كرد ولى خودش ایمان نمى‏ آورد و از مسلمان شدن دورى مى‏ جست و برخى آیات دیگر را هم در این باره مى‏ دانند (مثل توبه 113، قصص 56)، 🍁ولى به نظر پیروان مكتب اهل‏بیت، ابوطالب از بهترین مسلمانان است و دلایل ایمان ابوطالب پدر عزیز حضرت على‏ علیه السلام بسیار است كه به بعضى از آنها اشاره مى‏ كنم: 1- جملاتى كه شخص پیامبراكرم صلى الله علیه وآله و اهل‏ بیت‏ علیهم السلام درباره ایمان او فرموده‏ اند، بهترین دلیل بر ایمان اوست. 2-🎍 حمایت‏هاى بى‏ دریغ وى از پیامبر در شرائط بسیار سخت. 3- اقرارهاى ابوطالب كه در اشعار خود نسبت به پیامبر و رابطه خود با خدا دارد. 4- سفارش‏هاى او به همسر و فرزند و برادرش حمزه كه از اسلام و نماز و پیامبر حمایت كنند. 5 - حزن و اندوه فراوانى كه براى پیامبرصلى الله علیه وآله به خاطر فوت ابوطالب پیدا شد. 6 ابوبكر و عباس گواهى دادند كه ابوطالب هنگام مرگ، كلمات «لااله الاّاللّه و محمّد رسول اللّه» مى‏ گفت. 7- رسول خدا صلى الله علیه وآله بالاى منبر براى ابوطالب دعا كرد و جنازه‏ى او را تشییع نمود و به حضرت على علیه السلام دستور كفن كردن او را داد. تنها بر او نماز گذاشته نشد زیرا تا آن روز نماز میّت واجب نشده بود، چنانكه بر خدیجه هم نماز گزارده نشد. 8 - حضرت على علیه السلام در نامه‏اى به معاویه نوشتند كه بسیار فرق است میان پدر من ابوطالب با پدر تو ابوسفیان. 9-رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: من در قیامت، شفیع پدر و مادر و عمویم ابوطالب هستم. 10-در حدیث مى‏ خوانیم كه خداوند به رسول خود وحى كرد كه آتش بر پدر و مادر و كفیل تو حرام است. 11- در مسلمان بودن فاطمه بنت‏ اسدعلیها السلام كه از زنان خوش سابقه و مهاجر است، شكّى نیست و اگر ابوطالب مسلمان نبود، هرگز رسول خداصلى الله علیه وآله اجازه نمى‏داد كه شوهر این زن، مردى بى‏ ایمان باشد. ┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅ پيام ها ⚡️📬 1- كفّار و مشركان، همواره در تلاش براى كارشكنى و بازداشتن مردم از گوش‏دادن به قرآن بودند. «و هم ینهون عنه...» 2- دورى از پذیرفتن حق، سبب به هلاكت انداختن خود انسان مى‏ شود. «و ما یهلكون الاّ انفسهم» 3- شعور واقعى، یافتن راه حقّ است و گم كردن راه حقّ و رهبر حقّ، از سوى هر كه باشد، بى‏ شعورى است. «و ما یشعرون» @telaavat 👈👈
1_35152542.mp3
18.69M
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨ یتیم مکه آقای جهان شد💫🌸 محمد سید پیغمبران شد ☺️💕 ای حسن خلقت بی بدیل... ای از تو عالم در عجب... 🎧حامد زمانی 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @telaavat
💝راه رسم زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در کلام امیر المومنین علیه السلام  🌸➼‌┅═🌸═┅┅───┄🌸کلام امیر ✨فَتَأَسَّ بِنَبِيِّکَ الاَْطْيَبِ الاَْطْهَرِ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى. وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ، وَالْمُقْتَصُّ لاَِثَرِهِ 🔶(تو اى مسلمان)، به پيامبر پاک و پاکيزه ات ـ که درود خدا بر او و خاندانش باد ـ تأسّى جوى; زيرا در او سرمشقى است براى آن کس که مى خواهد تأسّى جويد و نسبتى است عالى براى کسى که بخواهد به او منسوب شود، محبوب ترين بندگان نزد خدا کسى است که به پيامبرش تأسّى کند و به دنبال او گام بردارد» 📘نهج البلاغه.خطبه ۱۶۰  🌸➼‌┅═🌸═┅┅───┄🌸 @telaavat
✅ "روی قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند." 🌹٢١آبان سالروز شهادت پدر موشکی ایران سردار حاج حسن تهرانی مقدم گرامیباد 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🆔 @telaavat 👆👆👆
👈امشب از ساعت ۲بامداد تا اذان صبح هرکس حاجتی داره دعا کنه چون امشب بعداز۱۱۰۰سال ماه به دورخانه ی کعبه می چرخد ... 🔷دعای معراج یا سَیّدُ یا سَندُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَهُ الْمُسْتَنَدُ اِجْعَلْ لی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مَمّا اَنا فیهِ وَاکْفِنی فِیهِ وَ اَعُوذُ بِکَ بِسْمِ اللهِ التّامّاتِ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا رَحْمنُ یا رَحْمن یارحمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا واهِبُ یا وَهّابُ یا تَوّابُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ یا رَحیمُ یا غافِرُ یا شَکُورُ یا عالِمُ یا عادِلُ یا کَریمُ یا رَحیمُ یا وَدودُ یا غَفورُ یا رَؤفُ یا وِتْرُ یا مُغیثُ یا مُجیبُ یا حَبیبُ یا مُنیبُ یا رَقیبُ یا مَعیدُ یا حافِظُ یا قابِضُ یا حَیُّ یا مُعینُ یا مُبینُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا کَفیلُ یا وَکیلُ یا دَلیلُ یا حَیُّ یا قَیّومُ یا جَبّارُ یا غَفّارُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیّانُ یا غُفْرانُ یا بُرْهانُ یا سُبْحانُ یا مُسْتَعانُ یا سُلْطانُ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکَبّ‍‍ِرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا ‍وَفِیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکبِّرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا وَفیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا مُعْطی یا آخِرُ یا اَحْسَنَ الْخالِقینَ یا خَیْرَالرّازِقینَ یا خَیْرَ الْغافِرینَ یا خَیْرَ الْمُحْسِنینَ یا خَیْرَ النّاصِرینَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ یا نُورَ السَّمواتِ وَ الْأرْضِ یا هادِیَ الْمُض‍‍ِلّینَ یا دَلیلَ الْمُتَحَیّرینَ یا خالِقَ کُلَّ شَیءٍ یا فاطِرَ السَّمواتِ والْأرْضِ یا هادِیَ الْمُضِلینَ یا مُفَتَّحَ الْأبْوابِ یا مُسَبِّبَ الْأسْبابِ یا رَفیعَ الدَّرَجاتِ یا وَلِیَّ الْحَسَناتِ یا غافِرَ الْخَطیئاتِ یا مُحیِیَ الْأمْواتِ یا ضاعِفَ الْحَسَناتِ یا دافِعَ الْبَلِیّات، اَللّهُمَّ اَحْفَظْ صاحِبِ هذَالدُّعاءِ مِنَ الطّاعُونِ وَالزَّلْزَلَهِ وَ الْفُجْاَهِ وَالْوَباء‍‍ِ وَ م‍‍ِنْ شَرَّ السُّلْطانِ الْجابِرِ وَ شَرَّ الْعَیْنِ السُّوء‍‍ِ وَ مِنْ شَرَّالْجَنَّ وَالْإنْسِ بِحَقَّ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ بِحَقَّ حمعسق وَ بِحَقَّ مُحَمَّدِ الْمُصْطَفی وَ بِحَقَّ عَلِیَّ الْمُرْتِضی وَالْأئمَّهِ الْهُدی وَ بِحَقَّ اللُّوحِ وَالْقَلَمِ وَالْکُرْسِیَّ وَ الْعَرْشِ وَ بِحَقَّ فَسَیَکْفیکَهُمُ اللهُ وَ هُو السَّمیعُ الْعَلیمُ اللّهُمَّ اَحْفَظْ صاحِبِ هذَالدُّعاءِ مِنْ شَرَّ کُلَّ ذی شَرًّ وَ مِنْ شَرٌ طارِقٍ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرَّ والِدٍ وَ ما وَلَدَ وَ مِ‍نْ شَرَّ ما یَلِجُ فِی‌الأرْضِ وَ ما یَخْرِجُ مِنْها وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم اَللّهُمَّ احْفِظْ صاحِبِ هَذَاالدُّعا مِنْ شَرَّ الْأعْداءِ وَ مِنْ شَرَّ جَمیعَ الْمِحْنَهِ وَ الدّاءِ وَ مِنْ شَرَّ النَّفّاثاتِ فِی الْعُقَدِ وَ مِنْ شَرَّ حاسِدٍ اِذا حَسَدَ یا رَبَّ بِعِزَّ عِزَّتِکَ وَ الْقَهْرِ بِلُطْفِکَ وَ الرَّحْمَهِ رَحْمَتَکَ یا واهِبَ الْعَطایا یا دافِعَ الْبَلایا یا غافِرَ الْخطایا یا سَتّارَ الْعُیُوبِ یا نُورَ الْغُیُوبِ یا نُورَ الْقُلُوبِ یا حَبیبَ الْقُلُوبِ یا قاضِیَ الْحاجاتِ یا رَحْمنَ الدُّنْیا وَالْأخِرَهِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ بِحَقَّ اَلا اِلا اللهِ تُصیرُا الأمُورِ اَللّهُمَّ اَسْتَوْدِعُکَ نَفْسی وَ رُوحی وَ مالی وَ اَوْلادِی وَ جَمیعَ ما اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ اِنَّهُ لا یُضیعُ صانیکَ یَصُونَکَ وَ مَحْفُوظَکَ وَ مَامُولَکَ وَ لا یُجیرُنی اَحَدٌ مِنْکَ وَ لَنْ اَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً اَللّهُمَّ رَبَّنا اتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النّارِ وَ عَذابَ الْقَبرِ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ صلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اَجْمَعینَ الطّاهِرینَ وَ الأئِمَّهِ الْمَعْصُومینَ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً کَثیراً کَثیراً. اللهمَ ارزُقنی حَيثَ لا اَحتَسِب يا رَبَّ العالَمين 🌸حضرت محمد(ص) فرمودند: هر کسی این دعا را بین مردم پخش کند گرفتاریهایش حل شود... ان شاءالله فقط امشب 🌙 @telaavat 👆👆👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 555 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ فصل شانزدهم زهوار در رفته! رفته رفته زمزمه هایی شنیده میشد که مأموریت لشکر عاشورا از این به بعد در منطقه غرب خواهد بود. مرداد 1366 چند گردان از جمله گردان امام حسین به منطقه غرب رفتند و در منطقه سردشت در عملیات نصر 7 شرکت کردند. در این روزها ذهن من مدام مشغول بود. یاد حرفهای شهدا میافتادم. حرفهایی که در مورد جنگ بین بچه ها مطرح میشد، حالا واقعیت پیدا میکرد. جنگ داشت طولانی میشد و تا آن زمان نه عراق توانسته بود به طور جدی به ما صدمه بزند و نه ما توانسته بودیم با عملیاتهای بزرگ ضربه کاری به عراق بزنیم. علاوه بر این، تلفات عراق به کمک هم پیمانان خارجی و دشمنان جمهوری اسلامی ایران زود جبران میشد؛ هواپیماهای جدید، سلاحهای جدید و حتی نیروهای تازه نفس... در حالی که کمبود نیرو در بین ما محسوس بود. ما در جمع پایگاه این مسائل را مطرح کردیم که باید جای نیروهای از دست رفته را پر کرد اما جای خالی شهدا پر نمیشد. نیروهای پایگاه کسانی بودند که اکثراً سابقه جبهه و مجروحیت داشتند. بعضیها طوری زخمی شده بودند که نمیتوانستند کارایی زیادی داشته باشند. خود من واقعاً نمیتوانستم در جبهه یک شب خواب راحت داشته باشم. از یک طرف پشتم درد میکرد، از یک طرف شکمم! بعد از آن مجروحیتها، سالها بود با 70 درصد جانبازی و جنگ تمامعیار با زخمها و عفونتها زمان عزیمتم به وادی رحمت فرا رسیده بود نه خط مقدم جنگ و نه حتی زندگی خانوادگی! اما خدا چیز دیگری میخواست و من شاهد مظلومیت و غربت بچههای جنگ بودم، در حالی که نه میتوانستم شهر را تحمل کنم و نه تنم برای ماندن در جبهه یاری میکرد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 556 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در سال 1360 زمانی که در کردستان بودم و هفده سالم بود، بالای هشتاد کیلو وزن داشتم اما در زمستان 1365 شده بودم پنجاه وپنج کیلو. اغلب اوقات ترکشها و عفونتهای پایان ناپذیر زخمها کلافه ام میکرد. اما دم نمیزدم و می ساختم. گاهی آنچه در شهر میدیدم تحملش سخت تر از درد زخمها بود. هر چه میگذشت حال و روز شهر با جبهه بیشتر فاصله میگرفت. اواخر تابستان 1366 زمزمه رسیدن گردان حبیب به پادگان شهید قاضی آمد. آن روزها در دزفول بودم، وسایل را پشت دو دستگاه تریلر گذاشتیم. نیروها هم با اتوبوسها حرکت کردند. به راننده ها دستور داده بودند بعد از شهر میانه دیگر توقف نکنند. اما بچه ها اصرار میکردند که اتوبوسها از داخل شهر بروند. آن وقت، هم میتوانستند چیزهایی را که لازم داشتند بخرند و هم ممکن بود از کاروان جدا شوند و سری به خانه بزنند. در اتوبوس صحبت از این بود که در پادگان شهید قاضی نمازمان کامل است یا شکسته؟ هر کس چیزی میگفت و بحث داغ بود. پادگان شهید قاضی هنوز تکمیل نشده بود و بعضی از ساختمانها نیمه کاره بودند، بعضی آب نداشتند، بعضی برق. مجبور بودیم شبها فانوس روشن کنیم. به محض اینکه در پادگان جابه جا شدیم گشتی در اطراف زدیم. دور تا دور پادگان با سیم خاردار محصور شده بود اما پشت پادگان، باغی در کنار تپه ای بود که دورش حصار نکشیده بودند. معبر خوبی برای در رفتن در روز مبادا بود! ✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 557 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ورود و خروج نیروها از مسافت صد متری تا خود نگهبانی ممنوع بود و گفته بودند کسی نزدیک نشود. فاصله پادگان شهید قاضی تا تبریز نیم ساعت بود و همه دوست داشتند سری به تبریز بزنند اما چون قرار بود بعد از سه چهار روز به منطقه غرب برویم اجازه نمیدادند کسی از پادگان خارج شود. بعضی خانواده ها که فهمیده بودند لشکر به پادگان قاضی آمده برای دیدن بچه ها آمده بودند اما نگهبانی اجازه نمیداد نزدیکتر بیایند. آنها از دور به بچه ها دست تکان میدادند. همان شب بود که گفتند خانواده من هم آمده اند جلوی پادگان. خودم را به نگهبانی رساندم اما مانعم شدند و گفتند قدغن است جلو بروی! به همان مسیری که صبح شناسایی کرده بودم رفتم. نیم ساعت طول کشید تا پادگان را از طریق باغ دور زدم و از بیرون جلوی نگهبانی رسیدم. حالا نگهبان مرا دیده و کنجکاو شده بود. ـ تو از کجا رفتی بیرون؟! ـ این دیگه به تو مربوط نیست! نگهبان مراقبم بود که موقع برگشتن از کجا خواهم برگشت. مدتی کنار خانواده بودم و وقتی از هم خداحافظی کردیم از شانس من آقا سیدفاطمی رسید. به او گفتم که نگهبان نمیگذارد بروم داخل! به نگهبانی دستور داد کاری به من نداشته باشند و راحت برگشتم. آنجا به هر گردانی یک سالن داده بودند که بعدها آن سالنها را به صورت چند اتاق درآوردند. با اینکه سالنها فاقد آب و برق بودند اما در هر حال بهتر از چادرها بودند مخصوصاً که هوا رو به سردی گذاشته بود. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 558 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بعد از پنج شش روز حرکت کردیم به سمت «رحمانلو» در نزدیکی دریاچه ارومیه. مجبور بودیم چادر بزنیم چون قراربود زمستان را همانجا سر کنیم. رحمانلو اوایل جاده خوبی نداشت. اطرافش را کوهها و تخته سنگ های بزرگ احاطه کرده بودند و بچه ها گاهی به کوههای اطراف میرفتند. بعدها به کمک لودرها جادهای در منطقه احداث شد. هوا سردتر شده و در اطراف تبریز برف هم باریده بود. یک روز عصر در چادر فرماندهی با جلال زاهدی، حسن حسین زاده، فرج قلیزاده و چند نفر دیگر نشسته و مشغول صحبت بودیم. وسط چادر روی اجاق خوراکپزی بساط چایمان آماده بود. دور چادر را پتو بسته بودیم تا مانع ورود بیجواز هوای سرد توی چادر شویم. دو طرف چادر هم دو جعبه خالی مهمات بود که وسایلمان را در آنها گذاشته بودیم، همیشه کفشهامان را آنطرف جعبه ها در می آوردیم. در یک لحظه، صدای عجیبی آمد؛ صدای سقوط سنگ بزرگی که از بالای کوه غلتیده و پایین می آمد. کسی نمیتوانست جلویش را بگیرد، فقط داد میزدند: «برید کنار!» از قضا همه ما در دو سوی چادر نشسته بودیم و وسط تقریباً خالی بود. ناگهان این سنگ بزرگ چادر را پاره کرد و رفت... انگار چادر را با چاقو به دو نیم کردند! چادر به هم ریخت و همه مضطرب بیرون دویدیم. این سنگ از کجا آمد؟ اگر به بچه ها میخورد چه میشد؟... معلوم شد دو نفر از نیروهای مشمول مثلاً شوخی کرده اند و سنگ را هل داده اند پایین... به لطف خدا به خیر گذشت. .✅ @telaavat