#کلما_مال_الحسين_يمينا_مال_الفرس_یمینا
یک روی سکه این است که مصیبت های عاشورا را نمی شود توی یک روز خواند. باید یک دهه بیاییم هر روز گلچین کنیم روضه ها را و با هر کدامشان جدا جدا بسوزیم.
این سکه اما روی دیگری هم دارد. ما هرچقدر هم که غافل باشیم و آلوده و گنهکار بالاخره از باقیمانده ی آن طینت آسمانی خلق شده ایم… توی این دهه هر روز یکی از اصحاب و اهل بیت و بنی هاشم می آیند و حواس ما را از روضه ی اصلی پرت می کنند. نمی گذارند با تنهایی و غربت امام تنها بمانیم… نمی گذارند چشم تو چشم شویم با امام. یک دهه قلبمان را آماده می کنند که کم کم آن هم فقط چند لحظه و برای چند صحنه ی کوتاه با امام خلوت کنیم…
کاری که امام توی مسیر سفر و توی این دهه با خواهر و اهل بیتش کرد… نه شب خیمه زد توی کربلا تا اهل بیتش اماده شوند برای لحظه ی خداحافظی… تازه وقتی شب آخر توی خیمه داشت شمشیر تیز می کرد و زیر چشمی نگاهش به خواهر بود و شعر از بی وفایی دنیا می خواند، چیزی نمانده بود که خواهرش قالب تهی کند…
این همه اذن میدان گرفتن، این همه تصویرهای ناب، این همه شیرین زبانی ها، این همه… مدام ما را به خودشان مشغول می کنند… اما عاشورا به جایی می رسد که روضه فقط روضه ی امام است… چشم باز می کنی می بینی همه ی آن روضه هایی که یک دهه با آن ها سوخته ای و آرزو کرده بودی با هر کدامشان قالب تهی کنی در برابر این روضه هیچ است… .تنهایی یک امام مهربان مظلوم تشنه… صحنه ای نیست که بشود…
تا لحظه ی آخر روضه ها می آیند و سپر می شوند.. آن لحظه های آخر ،طفل شیرخواره حتی آنقدر توی گهواره بیقراری می کند که حواس تو را پرت کند… توی گودال قتلگاه حتی نوجوان امام مجتبی علیه السلام خودش را باشتاب می رساند و دستش را می گیرد جلوی صورت امام که تو در آن حالت نگاهت به چشم های امام نیفتد…
حتی آن لحظه که امام از اسب به زمین می افتد آن لحظه ی تطؤک الخیول بحوافرها… آن لحظه های قد رشح للموت جبینک… حتی توی آن لحظه های جانسوز هم امام چشمش را برمی گرداند به سمت خیمه ها (تدیر طرفا خفیا الی رحلک و بیتک)… که باز حواس تو را پرت کند…
حتی آن لحظه های و الشمر جالس… کربلا پر است از صدای شیون و ناله ی زن ها و کودکان ناشرات الشعور و لاطمات الوجوه…
الهی هیچ وقت تنهایی امامت را نبینی… آن هم امامی که زیباست…امامی که مهربان است… تشنه است.. بدنش پر از زخم است… چشم های نافذی دارد… از نفوذ چشم هایش همین را بگویم که فرستاده ی عمر سعد آمده بود که پیامی به امام برساند… سلاحش را تحویل داده بود و وارده خیمه ی امام شده بود… نوشته اند که دیگر به سپاه عمرسعد برنگشت و همان جا ماند…
الهی هیچ وقت امامت را تنها نبینی….
چند تا صحنه ی کوتاه است در عاشورا که انگار اجازه می دهند برای چند لحظه آن هم از دور تنهایی امام را ببینیم...
قلم من تاب ندارد از وقف لیستریح ساعتا بگوید…
اما یک تصویر هست که دوست دارم اگر قرار بود برای غربت امامم جان بدهم برای این صحنه باشد…
صحنه ای که تنهایی و زیبایی و ایستادگی و شکوه و غربت و …همه را با هم دارد…
عاشورا به لحظه ای رسیده بود که امام از فرط زخم و خستگی و عطش روی اسب به سمت راست متمایل می شد و اسب هم به سمت راست متمایل می شد تا امام بر خاک نیفتد …. امام به سمت چپ متمایل می شد و اسب هم به سمت چپ متمایل می شد تا….
این روضه از زبان باد شنیدنی تر است…
حالا قرن هاست که باد وقتی توی پرچم بالای گنبدش می پیچد روضه ی همین لحظه را می خواند:
کلما مال الحسین یمینا مال الفرس یمینا و کلما مال الحسین یسارا مال الفرس یسارا….
قرن هاست که امام تنهاست….
و زیر این گنبد دعا مستجاب است…
#لبیک_داعی_الله
#روضه_های_سپید
@telkalayyam