⭕️خانم #آریانـا هافینگتون را می شناسید؟؟؟
#افول_آمریکـــــا
تحلیل سیاسی رو اینجا بخون👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
ترور رسانه
💥 💥💥💥💥 💥 با ما همراه باشید🌸 لینک قسمت اول رمان قدیـــــس https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول رمان ســراب و رمان قدیـــس🌸
ترور رسانه
🔹 🔹🔹 🔹🍁🔹 🔹🍁🍁🔹 🔹🍁🍁🍁🔹 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_ششم
#ریپلای به قسمت قبلی☝️
🔹
🔹🔹
🔹🍁🔹
🔹🍁🍁🔹
🔹🍁🍁🍁🔹
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
برای مدتی بصره آرام می شود.
نه جنگ حاکم است و نه صلح بن صبیعه، نماینده ی امام وارد بصره می شود.
به جای حضور قبيله اش، به نزد زیاد می رود تا هم حکم نمایندگی خود را به او عرضه کند و هم به مردم بصره بفهماند که از نظر حاکمیت هنوز زیاد حاکم است.
سپس به نزد قبیله ی خود می رود، بزرگان قبیله را جمع می کند و می گوید:
به چه علت به کشتار یکدیگر مجهز شده اید و فریب افراد #فریب کاری چون ابن الحضرمی را می خورید؟
شرم آور نیست که شما از بین خاندان پیامبر و ابوسفیان، به سوی معاویه تمایل یافته اید در حالی که پیش از این با علی بیعت کرده اید؟!
پس بیعت خود را نشکنید و به طغیان گری چون معاویه دل نبندید که اگر بر شما غالب شود هرگز از شرش در امان نخواهید بود و از دین و ایمانتان چیزی باقی نخواهد ماند.
خبر حضور نماینده ی امام و تأثیر سخنان او، به گوش مخالفان می رسد و آن ها از ترس تأثیر ماندگاری این سخنان و حضور مستمر او در بصره، تصمیم می گیرند که اجازه ندهند «اعین» به اهدافش نزدیک شود و دسیسه و فتنه ای که تدارک دیده اند، شکست بخورد.
لذا هجمه ای #تبلیغاتی علیه او آغاز می کنند و وقتی می بینند عده ای از ترس و عده ای می روند و او را به #قتل می رسانند.
با #وعده های داده شده اطراف او را خالی می کنند، شبانه به سراغش می روند و او را به قتل می رسانند.
بصره دوباره به بحرانی که بوی #جنگ می دهد، نزدیک می شود.
با کمک قبیله ی ازد و سایر هواداران امام، سپاهی فراهم می آورد آماده ی نبرد می شود.
جارية بن قدامه، دیگر نماینده ی امام وارد به می شود.
پیام مکتوبی از امام با خود دارد.
🌸@chaharrah_majazi
🔹
🔹🔹
🔹🍁🔹
🔹🍁🍁🔹
🔹🍁🍁🍁🔹
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
بر قبیله ی ازد فرود می آید، به نزد زیاد می رود و نامه ی امام را برای آنان می خواند:
شما ای مردم بصره!
ازپیمان شکنی و دشمنی آشکار با من آگاهید.
با این همه جرم، شما را #عفو کردم و شمشیر از فراری هایتان برداشتم و استقبال کنندگان را
پذیرفتم و از گناه شما چشم پوشیدم.
اگر بار دیگر کارهای ناپسند و اندیشه های نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمنی با من بکشاند، سپاه من آماده و پا در رکابند و اگر مرا به حرکت دوباره به سوی بصره مجبور کنید، حمله ای بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسیار کوچک باشد.
قبیله ی ازد بر بیعت خود استوار است و قول همکاری با جاریه را می دهد.
جاريه راه می افتد تا نزد قبیله اش بنی تمیم برود، لیكن از او به سردی استقبال می کنند.
آنان هنوز بر حمایتشان از نماینده ی معاویه اصرار دارند و به بیعت خود با علی پشت کرده اند.
آن ها جاريه را از خود طرد می کنند.
او به ناچار به نزد قبیله ی ازد باز می گردد و می گوید که چاره ای جز #جنگ با آنان ندارند.
هر دو گروه، سواره و پیاده، مسلح می شوند.
بصره در وضعیت یک شهر جنگی قرار می گیرد.
الحضرمی با قبیله ی بنی تمیم و زیاد با قبیله ی ازد، مقابل هم صف آرایی می کنند.
جنگ آغاز می شود.
الحضرمی بر خلاف تصورش، سپاه زیاد را مقاوم و یاران خود را پراکنده می بیند.
مردان قبیله ی بنی تمیم اطراف او را خالی می کنند.
الحضرمی با صلابت می جنگد، اما مقاومت با نیرویی اندک در برابر نیروهای با انگیزه ی قبیله ازد، امکان پذیر نیست.
لذا او مجبور به عقب نشینی می شود.
باعده ی کمی از یاران وفادارش به منزلش پناه می برد که دژ نسبتا محکمی است.
مقاومت را از پشت دیوارها ادامه می دهد.
به او پیغام می دهد که خود را تسلیم کند تا از خونش درگذرند.
اما او راه مقاومت را در پیش می گیرد.
🌸@chaharrah_majazi
🔹
🔹🔹
🔹🍁🔹
🔹🍁🍁🔹
🔹🍁🍁🍁🔹
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
مردم، خانه ى الحضرمی را به آتش می کشند و نماینده ی معاویه در شعله های آتش می سوزد و غائلهدی بصره با مرگ او به پایان می رسد.
معاویه طعم شکست را در بصره می چشد، اما او جنگ دیگری با على در پیش می گیرد؛ راهزنی در مناطق مختلف عراق، #ترور دوستداران على، ایجاد رعب و وحشت در میان قبایل مختلف عرب، سیاست جدید معاویه در #ستیز با على است.
***
کشیش مشغول نوشتن بود.
کتاب نهج البلاغه روی میزش باز بود و نیم تنه اش را جلو داده بود و از روی کتاب می نوشت.
سرش را بلند کی نوه اش آنوشا رو به رویش ایستاده بود و صدایش می زد.
از بالای عینک که تا نوک دماغش پایین آمده بود، نگاهی به او انداخت و به چشم ها زل زد.
آنوشا لبخند زد و دست تکان داد و گردنش را کج کرد تا بلکه پدر بزرگ که مثل عروسکی بزرگ جلویش نشسته بود و تکان نمی خورد، حرفی بزند و یا این طور خیره نگاهش نکند.
آنوشا با کف دست روی لبه میز زد و گفت:
بابابزرگ!
بابابزرگ!
کشیش به خود آمد.
نخست دردی در گردن و کتف هایش احساس کرد.
عینکش را برداشت و کمر راست کرد و انگشتان دست ها و كتفهایش را فشرد. آنوشا پرسید:
گردنتان درد می کند بابابزرگ؟
کشیش که انگار تازه متوجه حضور او شده باشد، لبخندی زد و گفت:
تو کی آمدی آنوشا جان؟
آنوشا گفت:
شما داشتید می نوشتید که من آمدم، هر چه صدایتان زدم نشنیدید.
کشیش گردنش را به راست و چپ گرداند و گفت:
حواسم به نوشتن بود.
ببخشید که تو را ندیدم.
✨ #ادامـــہ_دارد ...
💥 💥💥💥💥 💥
با ما همراه باشید🌸
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
🌸@chaharrah_majazi
کپی بدون ذکر منبع اشکال دارد⛔️📛
🔸خاطرات اوکتــا
🔹متولد مکزیـک
#افول_آمریکا
⛔️کپی مطالب و هشتک بدون لینک جایز نیست⛔️
🌿تنها کانال ارایه دهنده نکات تخصصی سیاست آمریکا👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
•~•~•🍂•~•~•🍂•~•~•
و پاییـــ🍂ـــز را
اگرچـه آغــاز گسستــن بـرگ از وابستگـــے است...
❣صمیمــــانه دوســــــت دارم❣
نخستین بار رهـا شدن در آغــوش باد را از بــرگ هاے زرد پاییــزے آموختم...
هنوز بخشــے از نفــس هایــم را مدیــون برگ هایـے هستم ڪه زیر پاے عابــران قرار گرفتــه...
آهاے غریبــــه تنہــا ڪه پرشتاب مےگذرے!
🍁آرام تــــر
🍁آرام تــــر
نفــــــــس هایــم زیــر پایــــت
جامانـــــــده...👣
✍ #فروغ_ربیعـــے
•~•~•🍂•~•~•🍂•~•~•
🍁@chaharrah_majazi
ترور رسانه
🔹 🔹🔹 🔹🍁🔹 🔹🍁🍁🔹 🔹🍁🍁🍁🔹 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_نهم
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
🍁
🍁🍁
🍁🍂🍁
🍁🍂🍂🍁
🍁🍂🍂🍂🍁
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_دهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
آنوشــا روے پاهاے او نشست و پرسید:
شمــا هم مشـق مے نویسید بـابـا بزرگ؟
ڪشیـش موهاے بور و بلنــد او را نوازش ڪرد، فـــرق سرش را بوسیــد و گفت:
بلـــه، من هم داشتم مشــق هایم را مےنوشتم.
تو چــے؟
تو مشــق هایــت را نوشتــه اے؟
و آنوشــا سرش را بلنــد ڪرد و ناباورانــه پرسید:
یعنــے شما هم به مدرســه مےرویــد؟
ڪشیش گفت:
ما بزرگتـرها هم توے یڪ مدرسه ے خیلـے خیلــے بزرگ درس مےخوانیم و تڪالیفمان را مے نویسیم.
اگر ما درس نخوانیــم و مشــق هایم را ننویسیم، مثل آدم هاے ڪور هیچ جا را نمےبینیم.
آنوشـــا با تعجــب نگاهــش ڪرد.
ڪشیش لبخند زد و گونه هایــش را بوسید او گفت:
مےدانم ڪه چیزے از حرف هایــم را نفهمیـدے عزیـزم.
بزرگ ڪه شدے همــه چیــز را خواهــے فهمیـد.
سرگئــے وارد اتاق شد و رو به آنوشــا گفت:
تو اینجــا چه ڪار مےڪنــے آنوشــا؟
مگر نگفتــه بـودم مزاحـم ڪارهاے پدربزرگ نشوے؟
آنوشــا از روے پاهاے ڪشیش پاییــن آمـد.
ڪشیــش گفت:
نه سرگئــے، آنوشـــا همین الان آمده بود پیـش مـن.
تازه من توے زنگ تفریــح بـودم.
بعد به آنوشــا نگاه ڪرد و پرسید:
مگر نه آنوشــا؟
مدرسه ے بزرگتـرها هم زنگ تفریح دارد.
سرگئــے گفت:
برو پیــش مادرت آنوشــا، شام ڪه آماده شد بگو تا ما هم بیاییم.
آنوشــا ڪه از اتــاق بیــرون رفـت، ڪشیش پرسید:
مگــر الان ساعــت است؟
سرگئــے به ساعـت مچــے اش نگاه ڪرد و گفت:
ساع ت دقیقـــأ ۹ شـب است.
لابد آنقــدر سرت به این ڪتاب ها گرم شده ڪه
متوجــه ساعــت نشـده اے.
🍃@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپـے فقط و فقط با ذڪـر منبـع بلامانع است.
🍁
🍁🍁
🍁🍂🍁
🍁🍂🍂🍁
🍁🍂🍂🍂🍁
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_یازدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
سپس به ڪتـاب و اوراق روے میز اشاره ڪرد و پرسید:
این ڪتاب چیسـت ڪه از رویـش مےنویسـے؟
ڪشیش ڪتاب را به دست گرفت، جلدش را به سرگئــے نشان داد و گفت:
نهـج البلاغــه اسـت، سخنـان و نامه هاے علــے است.
ڪتاب بسیــار عجیبــے است، پر از مضامیـن بڪر و راه گشــا.
سرگئــے گفت:
لابـد به مـن توصیـه مےڪنـے ڪه آن را بخوانـم.
ڪشیش گفت:
حتمـا؛ ڪارے ڪه پـدرت بایـد در جوانــے مےڪرد.
مثــل جــرج جــرداق ڪه مےگفت از ۱۲ سالگــے مطالعه ے نهــج البلاغــه را شروع ڪرده و هنوز هم ادامــه مےدهد.
علــے شخصیتــے است مثل اقیانــوس؛ هرچه در عمق آن شنا ڪنــے، شگفتے هایش آشڪارتر مےشود.
سرگئــے روے ڪاناپه نشسـت و پرسیـد:
اگر چنیـــن است ڪه شما مےگویید، پس چرا ڪشورهاے مسلمــان ڪه علـــے امـام آن هاست، جزء ڪشورهاے جهــان سوم و عقب مانده اند؟
ڪشیش گفت:
ملــت ها و دولــت هاے اسلامــے مانند ڪسانــے هستند ڪه گنـج گرانبهایشان را دفــن ڪرده اند یا اساسـا از آن خبــر ندارند.
گمـان مےڪم آن ها هم علــے را نمےشناسند.
من هنگـام مطالعه ے این ڪتاب و چند ڪتاب دیگر، به همین مسأله فکر مےڪردم.
در آن دوران، علــے خلیفه ے مسلمانـان بـود و مردے هم به نام معاویــه خود را خلیفـه ے مسلمانـان نامیـده بـود.
هر دوے این ها، داعیـه ے حڪومـت اسلامــے داشتند، اما علــے ڪجــا و معاویــه ڪجـــا!
فڪر ڪنم اڪثر رهبــران ڪشورهاے اسلامــے، حڪومتشان از جنـس حڪومت معاویــه باشد نه علــے.
اگر حاڪمــے از حاڪمان مسلمان، یڪ بار نهــج البلاغــه را با دقــت مےخواند و به آن عمــل مےڪرد روزگارشان این نبود ڪه هست.
✨ #ادامـــہ_دارد ...
🍃@chaharrah_majazi
با ما همراه باشید🌸
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
🌸@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپـے فقط و فقط با ذڪـر منبــع بلامانع است.
ترور رسانه
⭕️ترامپ آخرین رئیس جمهور آمریکا ⭕️ 📣 #افول_آمریکا 📢کمپین بزرگ #افول_آمریکا تحلیل های سیاسی آمریکای
شما هم دوست و آشناهاتون رو به این کمپین #دعوت کنید😊
#افول_آمریکا
این مطالب رو به مخاطبینتون فروارد کنید و ما رو در این کمپین بزرگ همراهی کنید🌹
از همراهیتون بسیار متشکریم❤️
ترور رسانه
🍁 🍁🍁 🍁🍂🍁 🍁🍂🍂🍁 🍁🍂🍂🍂🍁 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_یاز
#ریپلای به قسمت قبلی☝️
🍁
🍁🍁
🍁🍂🍁
🍁🍂🍂🍁
🍁🍂🍂🍂🍁
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_دوازدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
سرگئی لبخند زد و گفت:
ما باید کم کم مراسم #مسلمان شدن شما را فراهم کنیم پدر...!
و گفت:
ادیان الهی، شکل، قالب و پوسته ی #روح الهی است و مهم #مغز و درون آن است که یکی است و فرق چندانی با هم ندارند.
کسی که مسلمان است یا مسیحی، اگر به ذات و جوهره الهی دین خود دست نیابد، می خواهد #روحانی_مسلمان باشد با #کشیش_مسیحی، به یک اندازه از مسیر خدا جدا شده است.
در زمان على دشمنانش و آن هایی که با او می جنگیدند، از حافظان و مبلغان قرآن و اسلام بودند و در عبادت و زهد و تقوی چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود.
آن ها به نام همان الله ی با علی جنگیدند که علی به نام همان الله می خواست هدایتشان کند.
سرگئی به کاغذهای روی میز اشاره کرد و پرسید:
ظاهرا مشغول یاد داشت برداشتن از نهج البلاغه بودید...
کشیش پاسخ داد:
پدر «کار پیانس» را که میشناسی؛ همان کشیشی که موقع ترک بیروت کلیسایم را سپردم به او، دیروز رفته بودم دیدنش، از من قول گرفت برای تجدید دیدار و ملاقات با مؤمنين، فردا عصر به
کلیسا بروم و موعظه ای کنم.
من هم پذیرفتم.
سرگئی پرسید:
و حالا دارید برای موعظه تان از #نهج_البلاغه یادداشت بر می دارید؟
گفت:
بله!
علی پیرامون دنیا و آخرت و آیین زندگی مطالبی دارد که بیان آن ها مرا از سخنرانی های #کلیشه ای و #تکراری نجات می دهد.
می خواهم این بار از #زبان علی با مردم صحبت کنم.
سرگئی با تعجب پرسید:
و به آنها می گویی که این سخنان، سخنان على است؟
☘@chaharrah_majazi
🍁
🍁🍁
🍁🍂🍁
🍁🍂🍂🍁
🍁🍂🍂🍂🍁
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_سیزدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
کشیش پاسخ داد:
با خودم فکر می کنم چه عیبی دارد اگر مردم بدانند آنچه شنیده اند سخنان على است؟!
سرگئی گفت:
ولی پدر این کار به نوعی تبلیغ دین اسلام است!
کشیش تبسمی کرد و گفت:
نه سرگئی، این کار تبلیغ هیچ دینی نیست؛ در واقع آرام کردن دل هاست، کلامی است که به مردم ارامش خواهد داد.
سرگئی گفت:
برای من خیلی عجیب است پدر!
شما با خواندن این کتاب ها از گذشته هایتان فاصله گرفته اید.
تا آنجا که یادم هست، هیچ وقت با هیچ مسلمانی دوستی و مراوده نداشته اید.
حالا می خواهید سخنان امام مسلمانان را مثل سخنان عیسی مسیح در کلیسا بخوانید!
کشیش گفت:
آنچه من فهمیده ام این است که علی شخصیتی است که در یک #دین نمی گنجد.
او به یک دین تعلق #ندارد.
سپس کتاب نهج البلاغه را به دست گرفت و گفت:
فرازی از این کتاب را در نظر گرفته بودم که بخوانی، اما می دانم سرت شلوغ است و فرصت نخواهی کرد.
پس تا وقت شام، می خواهم این قسمت را برایت بخوانم.
بعد لبخند زد و به سرگئی نگاه کرد و ادامه داد:
درست مثل آن شب هایی که موقع خواب برایت کتاب می خواندم؛ البته این بار نه برای خواب، که برای بیداریت می خوانم.
کتاب را باز کرد، عینکش را به چشم زد و گفت:
این نامه ای است که علی برای پسرش حسن می نویسد.
نامه ای که 14 قرن پیش نوشته شده است؛ زمانی که اغلب انسان ها در بربریت زندگی می کردند.
ببین این مرد با فرزندش چگونه و از چه سخن می گوید»
✨ #ادامـــہ_دارد ...
با ما همراه باشید🌸
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
☘@chaharrah_majazi
🍃
🍃🍃
🍃🌸🍃
🍃🌸🌸🍃
🍃🌸🌸🌸🍃
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_چهاردهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
پســرم!
همانا تو را بـه #تــرس از خــدا سفــارش مےڪنم ڪه پیوستــه در #فرمـان او باشـے و دلت را با یـــاد خـــدا زنــده ڪنــے و به ریسمان او چنگ زنــے.
براے مطمئـن تر از رابطه ے تو با خداست، اگر سررشتــه ے آن را درگیــرے؟!
دلــت را با اندرز نیڪو زنده ڪن.
هواے نفــس را با بےاعتنایــے حـرام بمیــران.
جــان را به یقیــن نیرومنــد ڪن و با نـور حڪمت روشنایــے بخش و با یاد مـرگ آرام گردان.
پس جایگــاه آینــده را آباد ڪن.
آخرت را به دنیــا مفروش و آنچه نمےدانے مگو.
آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور و در جاده اے ڪه از گمراهــے آن مےترسے، قدم مگذار.
زیرا خوددارے به هنگام سرگردانے و گمراهے، بهتر از سقوط در تباهے هاست...
به نیڪے ها امر ڪن و خود، نیڪو ڪار باش و با دست و زبان، بدیدها را انڪار نما و بڪوش تا از بدڪاران دور باشــے.
در راه خــدا آن گونه ڪه شایسته است تلاش ڪن و هرگز سرزنش ملامت گران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد...
شناخت خود را در دین به ڪمال برسان.
خود را براے استقامت در برابر مشڪلات عادت ده ڪه شڪیبایـے در راه حــق، عادتــے پسندیده است و در تمام ڪارها خود را به خدا واگذار ڪه به پناهگاه مطمئن و نیرومندے رسیده اے...
در دعــا، با اخـلاص پروردگارت را بخوان ڪه بخشیـدن و محروم ڪردن، در دست اوست و فراوان از خدا، درخواست خیر و نیڪے داشته باش.
وصیــت مرا به درستــے دریاب و به سادگــے از آن نگذر، زیرا بهترین #سخــن آن است ڪه #سودمند باشد.
بدان ڪه در اختیار دارنده ی مرگ، همان است که زندگــے در دست اوست، و هم اوست ڪه پدید آورنده ے موجودات است.
مے میراند و دوباره زنده آن ڪه بیمار مےڪند، شفا نیز می دهد.
بدان ڪه دنیا جاودانه نیست و روزے به پایان می رسد...
☘@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپـے فقط و فقط با ذڪـر منبــع بلامانع است.
🍃
🍃🍃
🍃🌸🍃
🍃🌸🌸🍃
🍃🌸🌸🌸🍃
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_پانزدهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
اگر درباره ے جهان و تحولات روزگار، مشڪلے برایت پیش آمده، آن را به عـدم آگاهے ارتباط ده، زیرا ابتدا بـا نا آگاهے متولد شدے و سپس علـوم را فراگرفتے و چه بسیار آن چه را ڪه نمیدانــے و خـدا مےداند و بینش تو در آنچـه او مےداند، راه ندارد به قدرتـے پناه ببر ڪه تو را آفرید و روزے داد.
بدان پســرم ڪه من از هیـچ اندرزے براے تـو ڪوتاهــے نڪردم و تو هر قدر براے خودت ڪوشش کنـے به اصـلاح خویش بیندیشے، همانند پدرت نمےتوانے باشـے...
پسـرم!
نفس خود را میــزان میان خود و دیگران قرار ده.
پس آنچــه را براے خودت دوست دارے براے دیگران نیز دوست بدار و آنچه را براے خود نمےپسندے براے دیگران نیز مپسند.
ستمے روا مڪن؛ آن گونه ڪه دوست ندارے بر تو ستم شود.
نیڪوڪار باش؛ آن گونه ڪه دوست دارے به تو نیڪے ڪنند.
آنچه را ڪه براے دیگران زشت مےپندارے براے خود نیز زشت بشمار و چیزے را براے مردم بخواه ڪه براے خود مےپسندے...
آنچه نمیدانے نگو.
آن چه را دوست ندارے به تو نسبت دهند، درباره ے دیگران مگو.
بدان ڪه خودبزرگ بینـے و غرور، مخالف راستــے، و آفت عقــل است.
در زندگــے نهایـت تلاش و ڪوشش را داشته باش، اما در فڪر ذخیره سازے براے خود و دیگران نباش...
پســرم!
بدان تو براے آخرت آفریده شده اے، نه دنیا و پایدار شدن در آن.
مرگ، هر ڪس را ڪه بخواهد به آن مےرسد و سرانجام او را مےگیرد.
پس از مرگ نتــرس.
نڪند زمانــے سراغ تو را بگیرد ڪه در حال گناه یا در انتظار توبه ڪردن باشــے و مرگ مهلتت ندهد و بین تو و توبه، فاصله اندازد ڪه در آن حال خود را تباه ساخته اے؟
پســرم!
فراوان به یاد مرگ باش و به یاد آن چه ڪه به سوے آن مےروے و پس از مرگ در آن قرار مےگیرے.
مبــادا دلبستگــے فراوان به دنیات را مغرور ڪند؛ چرا ڪه خداونــد تو را از حالات دنيا آگاه ڪرد و دنیــا نیــز از وضــع خود تو را خبــر داده و از زشتــے هاے روزگار پرده برداشته است همانا دنیاپرستان چونان سگ هاے درنده، عوعو ڪنان براے دریدن صدر شتابند.
✨ #ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
☘@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپـے فقط و فقط با ذڪـر منبــع بلامانع است.
💢تأثیر مثبت دانش آموزان نسبت به #سیاست_مداران☝️
#افول_آمریکا 🇺🇸
🔺کپی بدون ذکر منبع جایز نیست.
تحلیل خانه #آمریکا👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
•~•~•💠•~•~•
#دیوارهایی سراغ دارم...
از جنس پارچــــــــه...
بلـه از جنس لباس های شب #عروسی
از جنس #آهن های خودرو های آن چنانی
از جنس کاغذهایی به شکل #مدرک تحصیلی
و...
مطالب ناب 👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8