نماز شب آیت اللَّه العظمى بهجت (ره)
آیت اللَّه شیخ جواد کربلایى می گوید:
جناب آیت اللَّه بهجت در جدیت در نماز شب و گریه کردن در نیمه هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه کوشا بودند. یکى از علما و مشاهیر به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سید در نجف اشرف درنیمه شب بنده شنیدم با صداى حزین و ناله و گریه در حالى که سر به سجده گذاشته بود مکرراً به حق تعالى عرضه میداشت: »الهى من لى غیرک، أسئله کَشفَ ضُرّى وَ النَّظَرَ فى أمْرى
برگی از دفتر آفتاب ص ۵۰
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام جواد علیه السلام
مرحوم کافی
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#باب_مکاشفات
مرحوم #حاج_مولی_محمد_صالح_برغانی_قزوینی، برادر شهید ثالث و یکی از علمای بزرگ، پیامبر اکرم(ص) را در خواب دید و از آن حضرت پرسید: علت اینکه علمای سابق صاحب کرامات و مکاشفات بودند و در این زمان باب مکاشفات مسدود شده چیست؟ آن حضرت فرمود: سبب آن است که علمای گذشته احکام را دو قسمت کردند: واجب و حرام. حرام را ترک می کردند و واجبات را انجام میدادند و هرچه مکروه و مباح بود از محرمات می شمردند؛ ولی شما متاخرین احکام را در عمل پنج قسم کرده اید و مستحبات را ترک می کنید و مکروهات ومباهات را مرتکب می شوید. از این رو ابواب کرامات و مکاشفات بر شما مسدود است.
منبع: #سیمای_فرزانگان
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
📜 به مناسبت آغاز ماه ذیحجه
مراقبات دهه پایانی اربعین موسوی، باید هم ردیف مراقبات ماه مبارک رمضان باشد. طبق بیانات اولیای الهی(ع)، اگر فضیلت این ایام بالاتر از ماه رمضان نباشد، کمتر نیست؛ چنانکه از روایت نبوی(ص) برمی آید که فرمود:
«مَا مِنْ أَيَّامٍ أَزْكَی عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَا أَعْظَمَ أَجْراً مِنْ خَيْرٍ فِي عَشْرِ الْأَضْحَی.»
یعنی در میان ایام سال، هیچ زمانی برتر از دهه اول ذی الحجه نیست؛ تا به آنجا که از حضرتش سؤال می شود: حتی از جهاد فی سبیل الله هم بالاتر است؟ و حضرت می فرمایند: بله، مگر برای کسی که در راه خدا شهید شود و از جبهه نزد خانواده اش باز نگردد. از این بیان معلوم میشود که اصل در این ایام، تشدید «مراقبه» است که جهاد اکبر محسوب می شود و از جهاد اصغر بالاتر است. و هر مقدار که دقت در مراقبه بیشتر باشد، مقام مجاهد در جهاد اکبر بالاتر است و به تناسبی که مراقبه سخت تر می شود، حملات شیطان نیز سخت تر و مکارانه تر می گردد. به همین دلیل است که در ایام اربعین موسوی، باید مراقبه را دقیق کرد، چون حملات شیطان دقیق تر و سخت تر می شود.
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#نماز
#حضور_قلب
شهید آیت الله دستغیب رضوان الله علیه:
از مرحوم جناب حاج سيد هاشم نقل شده كه: روزی در مسجدی پدرم می خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم. ناگاه مردی در هيأت اهلِ دهات وارد شد و از صفوف جماعت عبور كرد تا صف اول پشت سرِ پدرم قرار گرفت.
مؤمنين از اين كه يك نفر دهاتی در محلی كه بايد جای اهلِ فضل باشد، آمده سخت ناراحت شدند. او اعتنايی نكرد.
در ركعتِ دوم در حالِ قنوت، قصدِ فرادا نمود. نمازش را تمام كرد. همان جا نشست و سفره ای كه همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان كرد.
چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به او حمله كردند و اعتراض نمودند و او هيچ نمی گفت. پدرم متوجه مردم شد. گفت: چه خبر است؟ گفتند: امروز اين مرد دهاتی جاهل به مسأله آمده صف اول پشتِ سر شما اقتدا كرده، آن گاه وسط نماز قصد فرادا كرده و بعد نشسته چيز می خورد.
پدرم به آن شخص گفت: چرا چنين كردی؟ در جواب گفت: سببِ آن را آهسته به خودت بگويم يا در جمع بگويم؟ پدرم گفت: در حضور همه بگو.
گفت: من وارد اين مسجد شدم به اميد اين كه از فيض نماز جماعت با شما بهره ای ببرم.
چون اقتدا كردم، اواسطِ حمد ديدم شما از نماز بيرون رفتيد و در این عالم خيال واقع شديد كه من پير شده ام و از آمدن به مسجد عاجزم. الاغی لازم دارم كه سواره حركت كنم. پس به ميدان الاغ فروش ها رفتيد و خری را انتخاب كرديد و در ركعتِ دوم در خيالِ تداركِ خوراک الاغ و تعيين جای او بوديد كه من عاجز شدم و ديدم بيش از اين سزاوار نيست و نمی توانم با شما باشم. پس نماز خود را تمام كردم.
اين را گفت و سفره را پيچيد و حركت كرد. پدرم بر سرِ خود زد و ناله نمود و گفت: اين مرد بزرگی است. او را بياوريد كه مرا به او حاجتی است. مردم رفتند كه او را برگردانند، ناپديد گرديد و تا اين ساعت ديگر ديده نشد.
منبع: داستانهای شگفت
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#رعایت_حقوق_اهل_خانه
آیت الله شهید آقای مطهری نقل فرموده اند: « بزرگانی از علما را سراغ داریم که مقید بودند هیچ وقت کوچک ترین تجاوزی به حق کسی نکنند، این ها در داخل خانه حاضر نبودند حتی یکبار به صورت یک امر، از همسر یا فرزندشان چیزی بخواهند. درباره مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی – رضوان الله علیه- که از مراجع تقلید بسیار بزرگ و استاد مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری – اعلی الله مقامه- بودند نقل کرده اند که هیچ وقت به اهل خانه فرمان نمی داد.»
بی جهت نیست که از عارف بزرگوار مرحوم آقا سید هاشم حداد – قدس سره- که از شاگردان سلوکی حضرت جمال العارفین مرحوم آیت الله آقا سید علی قاضی – قدس الله نفسه- بوده نقل شده است که می فرموده: «انسان اگر بخواهد واصل شود، شروع آن از خانه و زن و بچه می باشد.»
منبع: #سلوک_با_همسر ، ص 20
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#یاد_شهید
#شهید_برونسی
صفِ غذا
من از قم اعزام میشدم، او از مشهد مقدس، فقط دو، سه بار قسمت شد که در خط مقدم و پشت خط ببینمش. یک بارش تو یکی از پادگانها بود. سر ظهر، نماز را خواندیم، از مسجد آمدم بیرون. راه افتادم طرف آسایشگاه، بین راه چشمم افتاد به یک تویوتا، داشتند غذا میدادند. چند تا بسیجی هم توی صف ایستاده بودند. ما بین آنها یکدفعه چشمم افتاد به او! یک آن خیال کردم اشتباه دیدم. دقیق تر نگاه کردم. با خودم گفتم: شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده گردان شده!
🇮🇷
رفتم جلو. احوالش را که پرسیدم، گفتم: شما چرا وایستادی تو صف غذا، آقای برونسی؟! مگه فرمانده گردان....
بقیه حرفم را نتونستم بگم. خنده از لبهایش رفت. گفت: مگه فرمانده گردان با بسیجی های دیگه هم فرق می کنه که باید غذا بدون صف بگیره؟
🇮🇷
یاد حدیثی افتادم؛ مَنْ تواضَعَ لِلّٰهِ رَفَعَه الله. پیش خود گفتم: بیخود نیست آقای برونسی این قدر توی جبههها پرآوازه شده.
🇮🇷
بعدا فهمیدم بسیجیها خیلی مانع این کارش شده بودند، ولی از پس او برنیامده بودند.
منبع: #خاکهای_نرم_کوشک.
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاریگر بقیة الله باشیم
#حجت_الاسلام_عابدینی
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
#یاد_مرگ_قیامت
مخلص در ولايت اهل بيت، جناب آقا ميرزا ابوالقاسم عطار تهرانی سَلَّمَهُ الله نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شيخ عبد النبی نوری که از جمله ی تلاميذ حکيم الهی مرحوم حاج ملا هادی سبزواری بوده است:
🔹
«در سال آخر عمر مرحوم حاجی، روزی شخصی در مجلس درس ايشان آمد و خبر داد که در قبرستان شخصی پيدا شده و نصف بدنش در قبر و نصف ديگر بيرون و دائماً نظرش به آسمان است و هر چه بچه ها مزاحمش می شوند، به آنها اعتنايی نمی کند. مرحوم حاجی گفتند: خودم بايد او را ملاقات کنم.
چون مرحوم حاجی او را ديد، بسيار تعجب کرد. نزديکش رفت. ديد به ايشان هم اعتنايی نمی کند. مرحوم حاجی گفتند: تو کيستی و چکاره ای؟ من تو را ديوانه نمی بينم. از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نيست.
در جواب ايشان گفت: من شخص نادان بیخبری هستم. تنها دو چيز را يقين کرده و باور دارم. يکی آن که دانسته ام که مرا و اين عالم را خالقی است عظيم الشأن که بايد در شناختن و بندگی او کوتاهی نکنم. دوم آنکه دانسته ام در اين عالم نمی مانم و به عالم ديگر خواهم رفت و نمی دانم وضع من در آن عالم، چگونه خواهد بود. جناب حاجی؛ من از اين دو علم، بيچاره و پريشان حال شده ام، به طوری که مردم مرا ديوانه می پندارند. شما که خود را عالم مسلمانان می دانيد و اين همه علم داريد، چرا ذرّه ای درد نداريد و بی باک هستید و در فکر نيستيد؟!
اين اندرز، مانند تيری بود که بر دل مرحوم حاجی نشست. برگشت درحالی که دگرگون شده بود. و کمی از عمرش که مانده بود، دائماً در فکر سفر آخرت و تحصيل توشه ی اين راه پر خطر بود تا از دنيا رفت.»
🔹
منبع: داستانهای شگفت؛ آیت الله شهید دستغیب ره.
🔹
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#یاد_شهید
#شهید_برونسی
#نماز_شب
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین.
فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهاش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند #نماز_شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که.
رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهام باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
منبع: #خاکهای_نرم_کوشک، ص۹۸.
کانال تذکرة الاولیاء @tezkar
آیت الله مهدی الهی قمشه ای
معنی #زهد
معنی «زهد» نه آنست که انسان از هر لذت در دنیا دوری جوید؛ زیرا چه بسا کسی که تارکُ الِدنيا الدنياست [«ترک کننده دنیا، برای دنیا» ] پس او نه زاهد است؛ بلکه زاهد آنکس که غنی و فقر بر وی یکسان و این جهان چند روزه را به چیزی نشمرد و بدار و ندارش شاد و غمگین نشود.
پند های آسمانی ص 127
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش
https://Sapp.ir/tezkar
شهید رسولی
تابستان ۷۵ بود. به واحد تفحص غرب کشور منتقل شدیم. مسئول این گروه بسیجی کم سن و سال اما بسیار پردل و جرأتی بود از اهالی کرج. او را برادر رسولی صدا می زدند. مهمترین شاخصه او صلابت و شهامت در کار بود. به طوری که بسیاری از فرماندهان عالی رتبه نظامی مطيع دستورات او بودند. پس از ساعتها جستجو در منطقه سومار شهیدی پیدا شد. اما تلاش ما برای یافتن پلاک او نتیجه نداد. برادر رسولی پیکر شهید را در کفن سفید پیچید و بی مقدمه گفت: حاجی دو بیت شعر بگو!
من هم یک بیت شعر در همانجا سرودم. رسولی شعر را بر روی کفن شهید نوشت. پیکر شهید به مقر ایلام منتقل شد. برادر رسولی هم برای سرکشی و پیگیری کار راهی مهران شد.
در آن ایام، سخت ترین خبر بود. اینکه برادر رسولی در منطقه مهران و در حال جستجوی شهدا به روی مین رفته! حالا گلزار شهدای ملارد کرج مهمان دیگری دارد. شهید محمدرضا رسولی مسئول تفحص غرب کشور.
برای مراسم ختم به ملارد رفتیم و برگشتیم. مدتی بعد اعلام شد که
خانواده شهید رسولی به منطقه آمده اند. آنها پس از بازدید از محاد پسرشان به مقر ایلام آمدند. شب را مهمان ما بودند. قرار شد بعد ان مجلس دعای توسل برپا کنیم. من بعد از نماز پیکر شهید گمنام را آورده گفتم: این آخرین شهیدی بود که فرزند شما پیدا کرد.
این هم دستخط اوست. بعد هم پیکر شهید را در مقابل بچه ها رو به قبله - قرار دادیم و دعا شروع شد. خواهر شهید که در گوشه ای در کنار خانواده اش نشسته بود خیلی گریه می کرد. در اواخر دعا هم نالهای زد و غش کرد
یکی از مسئولین تفحص گفت: در آن جلسه دعا اتفاقات عجیبی افتاد. خانواده شهید رسولی از این شهید گمنام چیزهای عجیبی دیدند! .
خواهر شهید از مسئول تفحص درخواست نمود که پیکر این شهید گمنام در کنار شهید رسولی دفن شود. گفته بود: من می خواهم برای این شهید غریب و گمنام خواهری کنم. با تقاضای او موافقت شد. بعد از تشییع باشکوه کاروان شهدا، این شهید در کنار شهید رسولی در گلزار شهدای ملارد دفن شد.
چند روزی نگذشته بود که خواهر شهیدرسولی دوباره تماس گرفت. ایشان پرسید: آیا در شهر شیراز شهید مفقودی با این مشخصات داریم. و بعد نام شهیدی را گفت. ایشان ادامه داد: دیشب در عالم خواب شهیدی را دیدم که گفت: من همان شهید گمنامی هستم که در کنار برادر تان دفن نمودید. بعد مشخصات خود را گفت. و اینکه اهل شیراز است. بعد ادامه داد: راضی نیستم مرا جابه جا کنید. سنگ مزار مرا هم تغییر ندهید من می خواهم شهید گمنام بمانم. بچه های ستاد مفقودین پیگیری کردند. با شیراز تماس گرفتند و... پس از پیگیری معلوم شد که مشخصات اعلام شده صحیح است. این اسم مریم به یکی از شهدای بی مزار شهر شیراز است.
#کتاب_شهید_گمنام ص167 و 168
🔺کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
#تشخیص
💠 مشکل ما در درک درد
درد و درمان مشخص است. «اي خواجه درد نيست وليکن طبيب هست» درد نيست، يعني درک درد نيست! ما گاهي آنقدر دوريم که بيماريمان را درک نميکنيم.
🔸 مشکل ما اين است که درک درد را از ما گرفته اند. دور خود ميچرخيم و نميدانيم چه کار ميکنيم. راه خروجي پيدا نميکنيم. چرا؟ به خاطر اينکه گاهي آنقدر غافل هستيم که تشخيص درد نداريم و فکر ميکنيم همه اش، همين است.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺کانال رسمی نشر آثار حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری:
👉 @nasery_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلاح راهی که می رفتیم ! گفتاری از آیت الله بهاء الدینی (ره)
#حجت_الاسلام_فرحزاد
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
🔶راز عظیم خلقت، گنجینه بزرگ آفرینش، منظور خدا از آفرینش بشر و انبیاء و آنچه را که عرفا و زهاد و اهل علم دارند به دنبال آن میگردند، آن سرِ مگوست؛
چیزی نیست به جز #خدمت_به_خلق، آن هم بدون داشتن چشم داشتی.
آزاده ای سؤال کرد: چقدر؟
فرمود: آنقدر که خاک بشوی و مردم در رسیدن به خواسته های مشروعشان #پا_روی_تو_بگذارند.
📌#سید_آزادگان،#سید_علی_اکبر_ابوترابی
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
در ایتا🔻
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
🔶همین جا میماندم تا بمیرم🔶
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله به یک نفر وعده فرمودند که در مکان معینی نزد سنگی بمانند تا او بیاید؛ آن حضرت همان جا توقف فرمود ولی آن شخص نیامد تا وقتی که آفتاب سوزان بر بدن آن حضرت افتاد.
بعضی از اصحاب که حضرت را در آن حال دیدند عرض کردند: از این جا حرکت بفرمایید.
فرمود: نمیتوانم به جای دیگری بروم. تا وقتی که آن شخص آمد.
حضرت فرمود: اگر نیامده بود از این جا حرکت نمیکردم #تا_مرگم_برسد.
📌#بحار_الانوار، #گناهان_کبیره،#شهید_دستغیب
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
در ایتا🔻
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
#آیت_الله_مجتهدی
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش
https://Sapp.ir/tezkar
🔶علیکم #بالقصد...🔶
امیرالمومنین علیه السلام : «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّهِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَه؛
انحراف به راست و چپ گمراهی است و راه مستقیم و #میانه جاده وسیع حق است . کتاب خدا و آیین رسول(صلی الله علیه و آله وسلم) همین راه را توصیه میکند و سنت پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلم) نیز به همین راه اشاره میکند و سرانجام همین جاده ترازوی کردار همگان است و راه هم بدان منتهی میشود.»
📌#نهج_البلاغه، خطبه 16
🔻کانال تذکره الاولیاء @tezkar
در ایتا🔻
eitaa.com/tezkar
در سروش🔻
https://Sapp.ir/tezkar
#یاد_شهید
#شهید_برونسی
آخرین آرزو
عشق او به خانم #صدیقه_طاهره (سلام الله علیها) بیشتر از این حرفها بود که به زبان بیاید، یا قابل وصف باشد، یکبار بین بچهها گفت: دوست دارم با #خون_گلوم، اسم مقدس مادرم (#حضرت_زهرا سلام الله علیها) رو بنویسم.
به هم نگاه کردیم. نگاه بعضیها تعجب زده بود؛ اینکه میخواست با #خون_گلویش بنویسد، جای سؤال داشت.
🇮🇷
همين را هم ازش پرسیدم؛ قیافهاش محزون شد، گفت: یک صحنهٔ #عاشوراء همیشه قلب منو آتیش میزنه!
با شنیدن اسم #عاشوراء، حال بچهها از این رو به آن رو شد. خودش هم منقلب شد و با صدای لرزان ادامه داد: اون هم وقتی بود که #آقا_اباعبدالله (علیه السلام) خون #حضرت_علی_اصغر (علیه السلام) رو به طرف آسمان پاشیدند و عرض کردند: خدایا قبول کن؛ من هم دوست دارم با همین خون گلوم، اسم مقدس #بی_بی رو بنویسم تا عشق و ارادت خودم رو ثابت کنم.
🇮🇷
بعدها هم چند بار دیگر هم این را گفت. ولی توی چند تا عملیات که همراهش بودم خواستهاش عملی نشد.
توی عملیات #والفجر_یک باهاش نبودم، اما وقتی شنیدم مجروح شده، تشویش و نگرانی همهٔ وجودم را گرفت، بچهها میگفتند؛ تیر خورده به گلوش.
🇮🇷
احتمال دادم #شهید شده باشد، همین را به شان گفتم، گفتند؛ نه، الحمدلله زخمش کاری نبوده.
پرسیدم چطور؟
گفتند؛ ظاهرا گلوله از فاصلهٔ دوری شلیک شده وقتی به گلوی حاجی خورده، آخرین حدود بردش بوده.
🇮🇷
یکی از بچهها پی حرف او را گرفت و گفت: بالاخره آرزوی حاجی برآورده شد؛ من خودم دیدم که روی یک تخته سنگ با همون خونی که از گلویش می اومد، اسم مقدس #بی_بی رو نوشت.
اتفاقا آن روز قسمت شد وقت تخلیه مجروحها، #عبدالحسین رو ببینم. روی برانکارد داشتند میبردنش. نیمه بیهوش بود و نمیشد باهاش حرف بزنی، ولی زخم روی گلو رو خیلی واضح دیدم، و اثر خون روی انگشت سبابه دست راستش را.
🇮🇷
به بیمارستان که رسیده بود، امان نداده بود زخمش خوب شود، بلافاصله برگشت منطقه، چهرهاش شور و نشاط خاصی داشت. با خوشحالی میگفت: خدا لطف کرد و دعای من مستجاب شد، دیگر غیر از #شهادت هیچ آرزویی ندارم.
منبع: #خاکهای_نرم_کوشک.
کانال تذکرة الاولیاء
@tezkar
در ایتا
eitaa.com/tezkar
در سروش
https://Sapp.ir/tezkar