دخترا به همراه همون خانمی که در را براشون باز کرده بود از پله ها بالا رفتند
الی و سحر اولین درب سمت راست را انتخاب کردند و اتاق بغلش هم برای سارینا و نازگل شد.
سحر بدون تعارف خودش را داخل اتاق انداخت و الی هم پشت سرش وارد شد
در را آهسته بست ، سحر می خواست مشتش را به طرف الی بدهد و باز کند
که الی خیلی زیرکانه د
ست سحر را گرفت و می خواست نشون بده که هیجان زده است و سحر را به طرف پنجره کشاند و آرام زمزمه کرد: حرکت مشکوکی نکن...احتمالا اینجا دوربین کار گذاشته باشن...
سحر با شنیدن این حرف یکه ای خورد اما الی زرنگتراز این حرفها بود و او را به طرف پنجره کشانید ..
سحر با خودش فکر میکرد: چقدر الی باهوش و چقدر خودش ساده انگار هست...
و ترسی مبهم به جانش افتادن بود که واقعا با چه کسانی طرف هست؟
چرا روی او حساسیت بیشتری داشتند؟!
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
.
♻️ روحانی گفته: حداقل پنج یادگار برای دولت رییسی به یادگار گذاشتم.
شما موارد را تکمیل کنید:
بورس قرمز
خزانه خالی
گلابی برجام
تلفات کرونایی
بدهی به بانک مرکزی
این موارد غیر از تپههای دیگری است که ایشان به یادگار گذاشته...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وزیر دفاع اسراییل ومعاونینش در اسارت حماس،
الله اکبر الله اکبر
╭━━⊰❀🔻🔸🔻❀⊱━━╮
ما ملت امام حسینیم
╰━━⊰❀🔸🔸🔸❀⊱━━╯
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کف زدن در بیت رهبری وسط سخنرانی آقا بیسابقه بود. دم دانشآموزان گرم! 😂👌
آقا هم مشخصه کارهای طنز دنبال میکنن، بسیج لندن و پاریس😂✌️
𝓐.𝓜:
زن ،زندگی ، آزدای
بالاخره بعد از روزی پر از ماجرا، سحر روی تختی که برای خودش انتخاب کرده بود ، تختی که نزدیک پنجره اتاق قرار داشت و با رو تختی آبی کم رنگ پوشیده شده بود ،دراز کشید.
الی که از زمان ورود به اتاق اجازه حرف زدن به سحر را نداده بود.
با دراز کشیدن سحر ، انگار طلسم هم شکسته شده بود، حالا که چمدان وسایلشان را آورده بودند، دفتری را از داخل وسائلش برداشت و به طرف تخت سحر رفت .
سحر خودش را گوشهٔ دیوار کشید تا جایی برای الی باز شود
الی دفتر را باز و همانطور که با خودکار به صفحات دفتر اشاره می کرد گفت:
من به نوشتن خاطرات هر روز عادت دارم و از دیروز توی کشتی نتونستم بنویسم.
و روی کاغذ نوشت: اینجا هیچ حرف خاصی نزن
دوربین کار گذاشته اند.
هر چی خواستی داخل دفتر بنویس
سحر نگاهی به دفتر و نگاهی با ترس به دور و برش کرد..
الی خیلی عادی ادامه نوشتنش را از سر گرفت: عادی باش دختر چرا اینقدر تابلو بازی درمیاری؟
سحر لبخند ساختگی زد و رو به الی گفت: منم میتونم یه یادگاری برات بنویسم.
الی دفتر را به سمتش داد و گفت: خیلی هم خوشحال میشم...
سحر دفتر و خودکار را قاپید و نوشت: تو واقعا کی هستی؟ این کارا برای چیست؟
ما با چه کسی طرفیم؟ تو منو داری میتروسنی....اون گردنبد چی بود؟
الی لبخندی زد و گفت: به به ،دست به قلمت هم خوبه...
در همین حین درب اتاق را زدند...
📝به قلم : ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی، آزادی
الی اوفی کرد و همانطور که دفتر را میگرفت و آن را می بست از جا بلند شد و گفت: دقیقا سر لحظهٔ حساس میزنن تو حالت..
بار دیگه در زده شد ، الی در را باز کرد، یکی از خدمتکاران خانم بودکه با فارسی شکسته ای ، سعی میکرد بفهماند که غذا حاضر است.
الی لبخندی زد و گفت : ما یه ربع دیگه میایم و سریع در را بست
بعد دوباره به طرف سحر رفت
کنارش نشست
در دفتر را باز کرد و نوشت: فعلا من هم نمی دونم چی به چیه...منم مثل تو...اما از لحظهٔ حرکت احساس کردم ،کار خطرناکی کردم ، داستان زندگیم را میدونی، من مجبور بودم مجبورررر
اما تو از سر خوش و هوس راهی این سفر شدی و با برخوردهایی شد، مطمئنم تو را برای یه کار مهم لازم دارن و وجود تو براشون بیش از دیگران مهم هست، برای همین بهت میگم خیلی مراقب خودت باش...
هر اتفاقی برات افتاد به من بگو...
به من اعتماد کن عزیزم....
سحر که کلمات را تند تند میخوند، بدون اینکه حرکت مشکوکی کند ،رو به الی گفت: الی بریم غذا بخوریم، خاطره نویسی را بزار بعدش، از اون زنجیر خاطره انگیزت هم داستان داری..
الی خنده بلندی کرد و گفت: همون که مال مادرم بود و خیلی برام عزیز بود؟!
اونو که بهت گفتم دیگه...
و با این حرف ، سحر متوجه شد که اون پلاک و زنجیر چرا برای الی ارزشمند بود و نمی خواست از خودش جداش کنه و الانم دست خود الی بود.
المیرا در دفتر را بست اما قبل از بستن سحر حس کرد تمام نوشته ها پاک شده...
نفسش را آهسته بیرون داد و با خودش گفت: من خیلی خیالاتی میشم...خییلی
هر دو نفر از جا بلند شدند تا برای خوردن شام به طبقه پایین بروند
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
24.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
التماس دعا
🌹اسم پنجشنبه كه می آيد
ناخودآگاه ياد مسافران بهشتی می افتيم
با هدیه ای به زیبایی فاتحه وصلوات
یادی کنیم از آنها،روحشون شاد و یادشون گرامی
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌹بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،
مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين
اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ
أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
🌹بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد
💥طیب حاج رضایی یکی از شخصیت های عجیب تاریخ معاصر است.
روزگاری سلطان موز ایران و بزرگ بازار میوه و از دوستان خاندان پهلوی بود و برای تولد ولیعهد، خیابان ها را آزین می بست!
روزگاری هم با خاندان پهلوی درافتاد، تصویر حضرت امام را به علامت دسته خود نصب کرد و در ۱۵ خرداد بازار را تعطیل نمود و...
طیب به جرم عشق به امام خوبی ها محکوم به اعدام شد. پیام داد که اگر (امام) خمینی را دیدید به او بگوئید همه شما را دیدند و خریدار شما شدند، من ندیده خریدار شما شدم.
حضرت امام و مقام معظم رهبری به زیارت مزار این حر نهضت، در حرم حضرت عبدالعظیم آمدند.
📖کتاب طیب، توسط گروه شهید هادی در سال ۹۳ منتشر شده
📙در این کتاب خاطراتی زیبا و زندگی و زمانه شهید طیب حاج رضایی به زیبایی ترسیم شده.
✅روحمان با یادش شاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مرد سنندجی در استقبال از رئیسی: پارسال یکی از هموطنانم به آقای رئیسی شکلات تعارف کردند و ضدانقلاب او را تهدید کردند؛ امروز سالگرد همان روز است
مردم کردستان امروز همگی آمدند به رئیسجمهور شکلات تقدیم کنند.
💥طیب حاج رضایی یکی از شخصیت های عجیب تاریخ معاصر است.
روزگاری سلطان موز ایران و بزرگ بازار میوه و از دوستان خاندان پهلوی بود و برای تولد ولیعهد، خیابان ها را آزین می بست!
روزگاری هم با خاندان پهلوی درافتاد، تصویر حضرت امام را به علامت دسته خود نصب کرد و در ۱۵ خرداد بازار را تعطیل نمود و...
طیب به جرم عشق به امام خوبی ها محکوم به اعدام شد. پیام داد که اگر (امام) خمینی را دیدید به او بگوئید همه شما را دیدند و خریدار شما شدند، من ندیده خریدار شما شدم.
حضرت امام و مقام معظم رهبری به زیارت مزار این حر نهضت، در حرم حضرت عبدالعظیم آمدند.
📖کتاب طیب، توسط گروه شهید هادی در سال ۹۳ منتشر شده
📙در این کتاب خاطراتی زیبا و زندگی و زمانه شهید طیب حاج رضایی به زیبایی ترسیم شده.
✅روحمان با یادش شاد
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارباب
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم....