۹۲
🔸خود را برای خدا عزیز کن
✍️در بغداد نابینایی عاشق شبلی (صوفی قرن سوم هجری) بود، ولی او را هرگز ندیده بود.
روزی شبلی به مغازه او رفت و نانی برداشت. (شبلی درویش بود و دراویش چیزی ندارند.) به نابینا گفت: نانی برداشتم، گرسنه هستم.
نابینا که صاحب نانوایی بود، نزدیک شد و نان را از او گرفت و دشنام داد.
مردم چون این صحنه را دیدند، به نابینا خرده گرفتند و گفتند: او را میشناسی!؟ او شبلی بود!
نابینا پشیمان به دنبال شبلی راه افتاد. هنگامی که به شبلی رسید، از او عذر خواست و به دست و پای او افتاد و طلب بخشش کرد.
نانوا گفت: من برای جبران خطایم میخواهم یک میهمانی بدهم. تشریف بیاورید تا مسرور شوم
نابینا یک میهمانی داد و بزرگان شهر را دعوت نمود. شبلی را در صدر مجلس نشاند، تا خطای خود جبران کند و دل شبلی را به دست آورد.
مجلس تمام شد و نابینا از شبلی موعظهای خواست.
شبلی گریست و گفت: برای خدا لقمهای نان به درویش ندادی، ولی برای حفظ نام خود صد سکه خرج کردی! (که مبادا نام تو در شهر به خاطر توهین به شبلی آسیب ببیند.)
بدان که تا خود را برای خدا عزیز نکنی و تحت امر او نباشی با این میهمانیهای مجلل هرگز عزیزِ شبلی و دیگران نمیتوانی بشوی.
♨️توصیه های شش گانه، عملی و عبادی آیت الله وحید خراسانی
🔸سعادت دنیا و آخرت در توجه و توکل به خداوند متعال و توسل به ولی او #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و برای رسیدن به این مهم به نکات ذیل توجه کنید:
1⃣در همه حال خداوند تبارک و تعالی را در نظر داشته باشید که او این همه نعمت های بی پایان را به شما داده است و سعی کنید نماز را اول وقت بجا آورید که اول وقت رضوان الله تبارک و تعالی است.
2⃣هر روز بعد از نماز صبح #دعای_عهد (اللهم رب النور العظیم...) را بخوانید که وسیله ارتباط با حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
3⃣هر روز صبح بعد از نماز و شب قبل از خواب یازده مرتبه سوره توحید را قرائت کنید و در شبانه روز هر مقدار توانستید این سوره را بخوانید.
4⃣سعی کنید هر روز حداقل پنجاه آیه قرآن و اگر میسّر است یک جزء قرآن برای حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تلاوت کنید.
5⃣بعد از هر نماز تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام فراموش نشود و بعد از آن سه مرتبه بگویید: «صلی الله علیک یا ابا عبد الله و علی المستشهدین بین یدیک و رحمه الله برکاته» و دعای «اللهم کن لولیک...» را بخوانید.
6⃣هر روز صبح یا شب «سوره یس» برای حضرت زهرا علیهاالسلام قرائت نمایید.
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🌷بررسی یک ادعای عجیب#حتما_بخونید
۱_تصویر سمت راست بخشی از بیانیه روحانی بعد از ثبت نام در انتخابات خبرگان رهبری
۲_تصویر سمت چپ جوابیه حمید رسایی نماینده دو دوره مجلس و مدیر مسئول نشریه ۹ دی به اظهارات حسن روحانی
اما محتوای ۴ گانه این توییت باعث شد روحانی سال ۹۸ از رسایی شکایت کنه که در نهایت رسایی تبرئه شد!
رسایی با استناد به خاطرات هاشمی رفسنجانی دفاعیه ای عجیب ارائه کرد که بخشی از اون به شرح ذیل هست:
یکی از فرزندان حسن روحانی در سال 75 در منزل پدرش واقع در محیط پادگان نظامی با اسلحهای که به صورت سازمانی در اختیار روحانی بوده به قتل رسیده است.
حسن روحانی هرگز بابت پیگیری پرونده از هیچ کس شاکی نبوده است!
با توجه به جایگاه امنیتی وی (دبیر شورای عالی امنیت ملی و نایب رییس وقت مجلس) و نفوذی که داشته است، مطابق پیگیری بنده حتی یک برگه درباره این قتل و ابعاد مختلف آن در قوه قضاییه، وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی و اداره جنایی آگاهی و... وجود ندارد!
در نهایت مقتول بدون کالبد شکافی و با استفاده از همان نفوذ سیاسی، در صحن حرم مطهر امام خمینی(ره) به خاک سپرده میشود!
سئوال این است که در چنین حالتی، اولین مظنون به قتل چه کسی است؟
وقتی اسلحه متعلق به روحانی است، قتل هم در منزل شخصی وی رخ داده و او حاضر به شکایت و پیگیری موضوع از مراجع قانونی نمیشود، اولین مظنون چه کسی است؟
خصوصا که منزل مسکونی حسن روحانی در محیط حفاظت شده پادگان قرار داشته و احتمال اینکه قاتلین از بیرون وارده شده باشند، تقریبا صفر است.
📱چند خبر کوتاه 📱
0️⃣ گوترش: سازمان ملل ۱۰۱ نفر را در جنگ غزه از دست داده است!
1️⃣ دستور وزیر کشور به اجرای طرحهای آبخیزداری در مناطق سیلخیز استان مازندران
2️⃣ برخی منابع خبر دادند: عربستان موشک شلیکشده از یمن به سمت فلسطین اشغالی را سرنگون کرد
3️⃣ وزیر گردشگری رژیم صهیونیستی: کاهش ۹۸ درصدی تعداد توریست اسرائیل
4️⃣ نتانیاهو: تنها در صورت آزادی اسرای اسرائیلی به آتشبس فکر خواهیم کرد
5️⃣ رسانههای عبری اعلامکردند که ۲۳ صهیونیست امروز در شمال اراضی اشغالی در نتیجه حملات از لبنان زخمی شدند
6️⃣ شهادت یکی دیگر از رزمندگان حزب الله لبنان
7️⃣ رئیس انجمن صنفی صنعت تایر ایران:
در روزهای اخیر قیمت تایر در کشورمان حدود ۱۰ درصد کاهش داشته است
8️⃣ رئیس سازمان پدافند غیرعامل:
در هفت هشت ماه گذشته، حدود ۳۵ درصد حملات سایبری مبتنی بر هوش مصنوعی بوده است
9️⃣ شمار شهدای غزه به ۱۱۱۸۰ نفر رسید
🔟 فایز الدویری تحلیلگر نظامی:
۳۵ درصد مبارزان قسام اکنون در حال مبارزه مستقیم با ارتش اسرائیل هستند و ۳۵ درصد دیگر به طور جزئی در رویاروییها شرکت دارند و ۳۰ درصد هم نیروی ذخیره هستند كه كاملا آماده هستند و هنوز وارد جنگ نشدند
#غزه
#فلسطین
#خبر_کوتاه
#طوفان_الاقصی
🔷@Basijnewsir
جانم فدای رهبر:
اما هیچ کدامشان از جاشون تکون نخوردند.
به ناچار همانطور که زیر لب تکرار می کردم ، چقد شبیه اتاق بیمارستان است، به سمت تختی رفتم که کنار پنجرهٔ کوچک اتاق بود.
چمدان دستم را به زور بین دیوار و تخت جای دا
دم ،همانطور که کت تنم را در می آوردم نگاهی به بچه ها که مثل عروسک های گچی ،با چشم های معصومشون به من نگاه میکردند کردم و اشاره کردم که هر کدام تختی انتخاب کنند.
زهرا سریع به سمت من آمد و روی تختی که بغل تخت من بود نشیت و با احتیاط و خیلی آهسته گفت: من می خوام اینجا باشم..
با تعجب به سمتش برگشتم کنار تخت زانو زدم و با دست هام صورتش را قاب گرفتم وگفتم: تو مگه فلسطینی نیستی؟!
سرش را به نشانه بله تکون داد..
پس گفتم: از کجا انگلیسی یاد گرفتی؟
زهرا چشمهاش برقی زدند و گفت:...
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
زن، زندگی، آزادی
زهرا لب های سرخ و کوچکش را تکان داد و با صدایی نازک و دلنشین گفت: من مادرم فلسطینی بود و از او عربی یاد گرفتم و پدرم انگلیسی بود و از او هم انگلیسی یاد گرفتم.
بوسه ای از گونهٔ زهرا گرفتم و گفتم: خدا را شکر که میتونیم با هم حرف بزنیم و بعد نگاهی به دو دختر بچه دیگه که انگار رنگ به رو نداشتند کردم و از جا بلند شدم، به طرفشان رفتم با هر دست یکیشون را توی بغلم گرفتم و رو به زهرا گفتم: پس تو میتونی حرفهای این دخترها هم برای من ترجمه کنی..
زهرا لبخندی زد و گفت : اوهوم...و نجاهی به دختر کوچولویی که قدش کوتاه تر بود انداخت و گفت: این..این دختر اسمش هانیل و اون یکی هانا است ، دو تا شون خواهرن..اینا هم همراه من بودند که اسرائیلیا ما را گرفتند.
هانیل و هانا که بغلم بودند ،انگار دو تا بخاری دو طرفم روشن بود. دستون را گرفتم و هر کدام را روی تختی خواباندم و گفتم: انگار این دوتا خوشگله حالشون خوب نیست ، بزار اینا بخوابن بعد تعریف کن برای چی اسرائیلیا گرفتنتون، مگه پدر و مادرتون همراتون نبودن؟
هانیل از شدت تب چشمهاش سرخ بود، نگرانشون شدم.
هانا هم که اصلا حال تکون خوردن نداشت.
هر دوشون را خوابوندم و به زهرا گفتم: ببین زهرا جان ، همین جا روی تخت بخواب ،من برم یه ظرف آب بیارم این دخترا را ....نمی دونستم معنی پاشویه به انگلیسی چی میشه پس با من و من گفتم: تبشون را پایین بیارم
زهرا سرش را تکون داد و زیر لب به عربی گفت: نعم امی...
و فهمیدم که این دختر منو به جای مادرش میبینه نرسیده به در اتاق ناگهان یک مطلبی یادم اومد..
سریع برگشتم طرف زهرا ، دو طرف بازوش را گرفتم و گفتم: زهرا ، عزیزم، اینها نمی دونن تو انگلیسی بلد هستی ،فکر می کنن فقط عربی بلدی، پس به جز جلوی من، جلوی هیچ کس انگلیسی صحبت نکنه تا متوجه نشن، باشه؟!
زهرا سرش را دوباره تکون داد...چشمم به چشم های این بچه پاک و معصوم می افتاد دلم غنج میرفت، انگار خدا این را خلق کرده بود که در شرایط بحرانی آرامشی باشه روی دل من..
از اتاق بیرون رفتم، کریستا توی آشپزخونه بود، چشمش به من افتاد ،سوالی نگاهم کرد و گفت: چی شده؟!
سرم را پایین انداختم و گفتم: دو تا از اون دختر بچه ها تب شدید دارن، باید تبشون پایین بیارم..
کریستا ظرف پلاستیکی را آب کرد و به دست من داد و همانطور که به طرف یخچال کوچک میرفت گفت: صبر کن ببینم اینجا داروی تب بر هست..
ظرف آب را به دست گرفتم و بالاخره بعد از چند لحظه، کریستا دو تا قرص را به طرفم داد و گفت : به هر کدومشون یکی بده...به زودی تبشون میاد پایین و با یه استراحت حالشون خوب میشه احتمالا این تب ازعوارض سفر هست...
قرص ها را گرفتم و همونطور که روشون را میخوندم گفتم: اینا برای این بچه های نحیف ،زیادی قوی نیستند؟
کریستا سرش را به دو طرف تکون داد و گفت: بده بخورن ، من برا بچه ها خودم همیشه از اینا میدم، طوریشون هم نمیشه..
و اینجا بود که فهمیدم کریستا هم فرزند داره و چون یک مادر هست، میتونم روی مهر و محبتش حساب کنم.
سریع به اتاق برگشتم، ظرف و قوطی آب را روی میز کوچکی که روبروی ردیف تخت ها گذاشته بودند، قرار دادم.
قرص ها را از پوششون بیرون آوردم و به سمت هانیل و هانا رفتم و زهرا با نگاهی نگران حرکاتم را دنبال می کرد.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
قرص ها را یکی یکی در دهان دو طفل معصوم گذاشتم ، هُرمی که از دهانشان بیرون میزد هم داغ بود و جانسوز...
از داخل چمدان لباس ها ، دو تا شال نخی را برداشتم،شال هایی که توی این سفر بلا استفاده مانده بود، چشمم به شال ها افتاد ،آهی کشیدم و یاد آن روز افتادم که چه جور جوگیر شده بودم، آنها را به سینه چسپاندم و آرام گفتم: براستی که تو یک تکه پارچه بی ارزش نیستی، تو مقدسی و من شاید به خاطر بی حرمتی ام به شما اینچنین گرفتار شدم، به راستی که من در ایران آزاد بودم و قدر نمی دانستم و گول حرفهای پر از رنگ و لعاب جولیا را..
تا اسم جولیا در ذهنم نقش بست، فکری در خاطرم جرقه خورد
سریع به سمت ظرف آب رفتم ، شال ها را خیس کرد و چلاندمشان و به طرف دو دخترک تبدار رفتم تا اندکی تبشان را با خنکی آب پایین آورم.
زهرا از جا برخاست و به طرفم آمد، بهش امر کردم که از هانیل و هانا فاصله بگیرد،چون هنوز نمی دانستم بیماریشان چی هست، شاید ویروس بود و بدن زهرا هم چون کودکی بیش نبود، ضعیف هست، گرچه اینهمه مدت دخترها با هم بودند اما باز هم احتیاط می کردم.
دقایق به کندی می گذشت، بالاخره حس کردم که تب بچه ها پایین آمده و انگار در خواب عمیق فرو رفته بودند، آرام ملحفه را رویشان کشیدم، به سمت تخت خودم رفتم.
مسئول اصلاحطلب، هیچ وقت بمباران نمیشه
چون به گفته نتانیاهو، اصلاحطلبان بزرگترین سرمایه اسر۱ئیل در ایران هستند!
مگه کسی سرمایه خودشو بمباران میکنه؟!
#طوفان_الأقصى #فلسطین
🚨#فوری|شبکه بهایی منوتو تعطیل شد
🔹شبکه منوتو با انتشار اطلاعیهای، تعطیلی رسمیاش را اعلام کرد.
🔹براساس اطلاعیه صادر شده، این شبکه از اول ژانویه سال جدید میلادی به دلیل مشکل در تامین نیازهای مالی فعالیتش را متوقف خواهد کرد
📍پ.ن: خبر خوبیست اما احتمال دارد بخواهند با انتشار این خبر و تکذیب یا لغو آن پس از مدتی خود را در مرکز توجهات قرار دهند!