علیاکبر در این سالها و در فراز و فرود حادثههای دهه تبعید و تعقیب و گریز مبارزان در کوچه پس کوچههای محلهای غیرتمند به نام دروازه ری واقع در خیابان آذر قم، در کنار همکلاسیها و دوستان خود در خانوادهای مستضعف و بسیار زحمتکش بزرگ شد.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
وی دوره ابتدایی را در مدرسه میرزای قمی و دوره راهنمایی را در مدرسه سلامت گذراند و سال اول دبیرستان را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کرد. در همه سالها شاگردی ممتاز، با استعداد و نمونه بود.
کار و تلاش و غیرت، جوهره ذاتی او بود و آموخته بود که با عزت نفسی بالا، در هیچ موقعیتی فرصتها را از دست ندهد. تابستانها، علیرغم مخالفت پدر، کار میکرد تا از درآمد به دست آمده در بنایی و برقکشی و ساندویچ فروشی، مخارج تحصیل خود را فراهم کند.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
نوجوان بود که در راه مبارزه با رژیم طاغوت قرار گرفت. درگیری با مأموران رژیم، تعقیب و گریز با ساواک، سوزاندن لاستیک، شعارنویسی روی دیوار، تکثیر و توزیع اعلامیه و نوارهای امام و هر کاری که از عهدهاش برمیآمد، دنیایی پرشور و حرارت، در عرصه مبارزه را پیش روی علیاکبر نهاد؛ دنیایی که شخصیت به ظاهر کوچک و کودک او را، در کوره حوادث انقلاب آبدیده و بزرگ ساخت.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
پس از پیروزی انقلاب، نگهبانی و بازرسی از جادههای مهم شهر قم و همچنین نگهداری و حفاظت از برخی مراکز اداری شهر را در کنار دیگر بسیجیان و نیروهای مردمی و خودجوش شهر بر عهده گرفت.
شروع جنگ و سقوط خرمشهر، چیزی نبود که خون غیرت را در رگهایش به جوش نیاورد. در اولین فرصت، پدر را قانع ساخت و با گروهی مردمی به خرمشهر در جبهه کوت شیخ اعزام شد. پس از پایان مأموریت به قم بازگشت و در اولین فرصت در پرسنلی سپاه قم مشغول خدمت شد و مدت زمانی اندک نگذشته به پادگان ۱۹ دی اعزام شد.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
پس از گذراندن دورههای آموزشی برای نخستین بار به صورت رسمی، در عملیات فتح المبین شرکت جست و در مراحل نخست عملیات از ناحیه پا مجروح شد. پس از بهبودی کامل، جامه سبز و مقدس پاسداری از انقلاب را بر تن کرد و با اشتیاق فراوان به جبهه اعزام شد.
در نخستین اعزام رسمی با عنوان نیروهای سپاه، جذب واحد اطلاعات –عملیات تیپ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) شد. نخستین عملیاتهای شناسایی او پس از طی مراحل آموزش، منطقه عملیاتی محرم بود که در آن خوش درخشید و شگفتی فرماندهان را با استعداد و دقت خود برانگیخت.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
با سرعت تمام، مراحل پیشرفت را طی کرد و در عملیات خیبر با انتخاب و اصرار شهید مهدی زین الدین و در حالیکه تنها ۱۹ سال داشت به عنوان جانشین واحد اطلاعات – عملیات لشکر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) مشغول به کار گردید. همه این امتیازات و افتخارات با توجه به سن اندک او، محصول زیرکی و دقت و بیشتر از آن، معنویت و خودساختگی بالای او بود که همه نزدیکان او به آن اعتراف داشتند.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
مجموعه لیاقتها و استعدادهای کم نظیر و شخصیت استوار و قویاش در کنار معنویت و پارسایی عجیب او، باعث شده بود علی اکبرِ بیست و دو ساله، یکی از فرماندهان برجسته، زیرک، سریع الفکر و برنامهریز لشکر ۱۷ به شمار آید؛ تا آنجا که در بیشتر تصمیمگیریها و مراحلِ اجرا و اقدام، به عنوان بازویی پرتوان و عنصری مطمئن شناخته میشد.
شخصیت جذاب و معنوی و روحیه خاکی و بسیجیاش در کنار همه آن امتیازات اخلاقی و نظامی، از او شخصیتی جامع و کامل ساخته بود؛ به نحوی که مورد توجه بیشتر فرماندهان و بسیجیان لشکر ۱۷ قرار گرفت. این امتیازات بالا، مانع از آن نبود تا او، اخلاص و روحیه ایثار و صمیمیت خود را فراموش کند. سختترین کارها را شخصاً بر عهده میگرفت و بدون هیچ توقع و غروری آن را به بهترین شکل به انجام میرساند.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
سرانجام این روح ناآرام و پرتلاطم، در بیست و دو سالگی و در شب شانزدهم اسفند ۱۳۶۴ در منطقه عمومی فاو و در حین اجرای عملیات والفجر هشت، از کالبد مطهر و پاکش پرواز کرد و بریده از دنیا، رو به دیار باقی، بال گشود و در تجارت عظیمی که با خدای خود کرده بود، به بهای جان، متاع جاودانه و ردای افلاکی شهادت را ستاند.
جسم ناآرام و پاکش در گلزار علیبن جعفر(ع) قم، درست همان جایی که چند روز قبل از شهادت خود، آن را به مادر و همسرش نشان داده بود، گمنام و بینشان، آرمید.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
🌷🌷🌷
💠خاطرات
انقلاب که پیروز شد، یکسره در مسجد، پایگاه و سپاه بود. مو توی صورتش سبز نشده بود که لباس نظامی پوشید و اسلحه به دست گرفت. پاتوقش با چند نفر از دوستانش، مقر سپاه در خیابان ایستگاه راه آهن قم بود. می گفت: «کارم پست دادن و نگهبانی است.»
به حفظ بیت المال حساس بود؛ خیلی زیاد. بارها شد که می گفت: «این اداره ها و اماکن دولتی و عمومی، بیت المال مسلمین است و در این شرایط، حفظ و نگهداری از آنها با خود جوان های انقلابی شهر است.»
با سن و سال کمی که داشت این حساسیت برایمان خیلی جالب بود. می خواست امکانات موجود، صحیح و سالم دست نیروهای انقلاب بماند و بشود بیشتر از آنها استفاده کرد تا هزینه زیادی روی شانه دولت و ملت، سنگینی نکند.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷
🌷🌷🌷
💠قسمتی از وصیتنامه
برادران عزیز، خواهران عزیز! اسلام امروز در ایران است. خدا به ما لطف کرده اسلام را سر بلند کرده به دست مردم ایران، به دست شما عزیزان، به دست شهدای ما. حالا که اسلام سر بلند شده، خدای نکرده به خاطر کوتاهی ما، این سربلندی راکد حتی بماند؛ نمی گوییم حالا شکست خدای نکرده بخورد. همین طور در همین حد که هست، بماند. ما مسئولیم پیش خون شهدا. ما مسئولیم پیش خانواده های شهدا، ما مسئولیم پیش جانبازان، ما مسئولیم پیش اون بچه هایی که دارند شکنجه می شوند در زندانهای بغداد. ما مسئولیم پیش اینها، اگر کارهای مان باعث کندی این راه بشود.
باید با اعمال و رفتار خود، با کار خود، باعث پیش برد اهداف این انقلاب بشویم؛ اما خوب، یک سری مسائل هست و مسئولین مملکت هم می فهمند. ما نمی گوییم حکومت اسلامی صد در صد در ایران پیاده شده، اما خیلی واقعاً چشمگیر بود. شما امام را ببینید. هر وقت برای مردم صحبت می کنند، مقایسه می کنند. بیائید مقایسه کنیم حالا را با زمان طاغوت. نه اینکه حالا هر چی می بینید که به نظرتان بد می آید، بگوئید این چه است. به قول معروف آدم نباید مثل مگس باشد که فقط روی زخم می نشیند. چرا مثل آیینه نباشیم؟ مثل آیینه باشیم. شما وقتی توی آیینه نگاه می کنید به شما نشان می دهد که همۀ جای شما تمیز است، این جای شما لک دارد. اول خوبی های شما را نشان می دهد، شما اول خوبی هایتان را میبینید. این قدر خوبی نشان می دهد که آن مقدار بدی کم پیداست؛ ولی مگس بر عکس، فقط روی زخم و جایی که خوبی نیست، می نشیند.
🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷