🌷🌷🌷 💠وصیت نامه شهید با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد(صل الله علیه وآله) ... اینجانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله ، لازم دیدم تا چند جمله ای را از باب درد و دل در چند سطر مکتوب نمایم ... ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله عیها) را بر خود واجب می‌دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند میخواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد . آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمی‌ها و بی بصیرتی‌های برخی از انسانها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا درکنارشان بوده اند ولی در صحنه‌های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر . وای از آن روزی که آنان ولایت دارند ولی قدر آن را ندانسته و به بی راهه رفته اند زیرا مادامی که پشت سر ولی فقیه باشیم و مطیع ولایت باشیم و در راه و مسیر همیشه سرافراز حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) قرار بگیریم پیروز خواهیم بود چرا که نقطه قوت ما ولایت است ... اما من می‌نویسم تا هر آن کس که میخواند یا می‌شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر(عجل الله تهالی فرجه شریف) و نایب برحقش امام خامنه‌ای (مدظله العالی) فدا کنم ... اگر در حال حاضر تعدادی از برادران در جبهه های سخت در حال جهادند دلخوش هستند که جبهه فرهنگی تداوم جبهه سخت است که توسط شما جوانان رعایت می شود و امید است که خواهران در این زمینه با حفظ حجابشان پیشگام این جبهه باشند ... به نظر این جانب در عموم جامعه خصوصا بین نظامیان و پاسداران حریم ولایت هیچ چیز بالاتر از حسن خلق در رفتار نیست و در خاتمه از همه التماس دعا دارم .... (والسلا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌م) gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷

🌷🌷🌷 💠کرامات شهید پدرم از دنیا رفته بودند و من برای ایشان خیلی ناراحت بودم روزی به مزار سهید حمید سیاهکالی مرادی رفتم و گفتم لطفا به دیدار پدرم بروید شب در خواب پدرم را دیدم که گفتن که آقایی اومد و منو ملاقات کرد و من رو برد در غرفه ی پدران شهدا من جایم خوب است gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷

🌷🌷🌷 ✍ به روایت همسر شهید یک روز حمید به من گفت بیا باهم عکس های مناسب برای شهادت را انتخاب کنیم و انتخاب کردیم. بعد از اعلام خبر شهادت من به سراغ فایل عکس های انتخابی رفته و عکس ها را به خانواده دادم. هیچ کس باور نمی کرد که ما تا این اندازه برای شهادت خود را آماده کرده بودیم.حمید عاشق شهادت بود و همیشه از خدا شهادت درراهش را آرزو می کرد. یکی از تفریح های ما این بود که پنجشنبه ها به مزار دوست و هم رزم شهیدش شهید حسین پور برویم، شهیدی که چندی پیش در سردشت به شهادت رسید. حمید هرگاه به مزار شهید می رسید با حسرت می گفت تو رفتی و من ماندم. دعا کن من هم شهید شوم... gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷

🌷🌷🌷 ✍ به روایت همسر شهید من دختردایی حمید بودم اما هیچ گاه فکر نمی کردم که روزی پسرعمه ام همه وجودم شود. بعد از خواستگاری، ازآنجاکه مقید به رعایت حریم و حفظ حرم و نامحرم بودیم شناخت من از پسرعمه ام بسیار کم بود و به کلیات زندگی او بسنده می شد ازاین رو به خواستگاری جواب منفی دادم اما حمید که بعدها برای من تعریف کرد که 8 سال عشق من را در دل داشت، کنار نکشید و بالاخره هم جواب بله را از من گرفت. بعد از مراسم صیغه محرمیت، باهم همگام شدیم و وقتی نگاه کردم دیدم در امام زاده باراجین هستم. کمی بعد دست من را گرفت و باهم به مزار اطراف امام زاده رفتیم. از انتخاب این مکان آن هم تنها ساعتی بعد از محرمیت تعجب کردم اما حمید حرفی زد که برای همیشه در ذهنم جا گرفت. حمید وسط قبرستان ایستاد و گفت: «فرزانه جان، می دانم متعجب هستی، اما امروز خوش ترین لحظات زندگی ما است، اما تو را به این مکان آورده ام تا یادمان نرود که منزل آخر همه ما اینجاست!» بعد خندید و گفت: «البته من را که به گلزار شهدا خواهند برد». و پیش بینی او در 5 آذر 1394 به واقعیت رسید. gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷

🌷🌷🌷 ✍ به روایت همسر شهید شب قبل از اعزام به سوریه دست وپا و سرش را به مانند شب های عملیات حنا گذاشتم و برایش قلم و کاغذ آوردم و از او خواستم تا وصیت نامه اش را بنویسد. یکی برای من و خانواده اش و دیگری برای عموم. بعد از نوشتن، آن را به من داد و سخت ترین کار ممکن را از من خواست. گفت بخوان... با گریه خواندم. گفت نه بار دیگر بخوان، باید قوی و باشهامت و پر از صلابت به مانند همسران شهدا آن را بخوانی...تمرین کن تا هنگام شهادت بتوانی آن را راحت برای همه بخوانی... و من خواندم: «با سلام وصلوات بر محمد و آل محمد (ص) این جانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله، لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب درد و دل در چند سطر مکتوب کنیم. ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب (س) را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند می خواهم تا مرا در این راه ثابت قدم بدارد. آنچه این حقیر تاکنون در زندگی خویش از کج فهمی ها و بی بصیرتی های برخی از انسان ها فهمیده ام این است که یا این خانواده اهل بیت (ع) را درک نکرده اند و در هیچ برهه ای در کنارشان قرار نگرفته اند و یا در کنارشان بوده اند ولی درصحنه های حساس میدان را خالی کرده اند و یا مانعی بوده اند در این مسیر. gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷

http://gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq

#شهیدحمیدسیاهکالی_مرادی 🌷 وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد. بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می‌کرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد، وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است. gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq

#عاشقانه💕 شب آخر بہ همسرم گفتم: گرچہ نمیدونم زمان عملیات چہ شبی است، اما بشین تا برایت حنـا ببندم❤️ روے مبل،ڪنار بوفه نشست و موها،محاسن و پاهایش را حنـا بستم ...😊 مسواڪش را ڪہ دیگر لازم نداشت بیرون انداخت و مسواڪ دیگرے برداشت! اما من مسواڪ قبلی اش را برداشتم و گفتم مے خواهم یادگارے بماند..😌 گاهے انگار برخے احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدهد😢 تا صبح خوابم نمے برد😥 و به همسرم ڪہ خوابیده بود نگاه مےڪردم تا ببینم نفس مے ڪشد😢 ساعٺ چهار بامداد صبحانه آماده ڪردم و وقٺ رفتن سہ بار در ڪوچہ به پشت سرش نگاه ڪرد چہره خندانش🙂☺️را هیچ وقت فراموش نمےڪنم😔 💟گر بیاید به میدان حرفی زِ اولاد علے(ع) 💟خود تو را آماده و راهی میدان مے ڪنم... 📚 #کتاب_یادت_باشد #شهید_مدافع_حرم #سالروزشهادت_شهید_حمید_سیاهکلی_مرادی gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq

✨﷽✨ #ســیـــره_شــهـــدا❤️ خواندن دعای عهد کار همیشگی او بود هرروز صبح پیش از رفتن به محل کار قرآن تلاوت می‌کرد و همیشه تا ساعتی پس از پایان ساعت کار در محل کارش می‌ماند تا تمام حقوقی که دریافت می‌کند حلال باشد. وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست.... حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور‌ به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد #راوے:همسرشهید 🌷 #شهیدحمیـدسیاهـکـالے gap.im/cg15DevYvHHFJlQG5zgxECXYwFf7dKwNHJwWYTB8QBq