eitaa logo
جامعه تودرواریها مقیم مشهد
348 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎆 ☄آخرالزمان پایان دنیا.... پیشگوی پیامبر در مورد آخرالزمان و نشانه های آن (بیش از ۹۰ درصد پیشگوی ها به حقیقت پیوسته!!)
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 ✅کیسه کشی، ماساژ سنتی برای دفع فضولات بدن ✍کیسه کشیدن در حمام ، روی مزاج بدن تاثیر دارد و بدن را گرم و تر می‌ کند. کیسه کشیدن پوست نوعی ماساژ درمانی است و تمام سلول های مرده و تجمع یافته روی پوست را از بین میبرد و باعث جوان سازی پوست و تنفس بهتر بدن می شود. به دلیل کاهش بلغم، گردش خون بهتر و دریافت اکسیژن بیشتر، بدن سرحال تر است. حتی آسمی ها بعد آن کمتر به اسپری نیاز دارند... همین طور کار کرد مغز بهتر شده و کسالت و رخوت و سنگینی بدن کمتر میشود کیسه کشیدن در افراد دیابتی باعث باز شدن منافذ پوست و خروج سموم و کاهش امتلاء شده و قند خون را کاهش میدهد. این کار باید با یک کیسه الیاف طبیعی مثل کیسه پشمی انجام شود.
📚نجس‌ترین چیزها گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟! برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند. پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد. وزیر هم عازم سفر می‌شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است. عازم دیار خود می‌شود، در نزدیکی‌های شهر چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت. بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید: «من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد. چوپان هم می گوید: «تو باید مدفوع خودت را بخوری.» وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:«تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش.» خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد.سپس چوپان به او می گوید: کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می‌کردی نجس‌ترین است بخوری! 📚مجموعه شهر حکایات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ از این قشنگتر نمیتونست لو بده ! یک تبعه ی امریکایی، آبروی کل دولت آمریکا رو برد صدای زوزه ی گرگ ها و پرواز کرکس ها را از بیرون از مرزهای این سرزمین بشنوید! بشکند دست هرآنکس که سر سوزنی از قلم اش، بوی امید و دلبستن به وعده های واهی این کفتار صفتان استشمام شود.
📚 آورده‌اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟! پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد. با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم. این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.
✍دلیل نخوابیدن مقدس اردبیلی در کربلا 🎙 استاد عالی فوق العاده
اسب سواری، مرد افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک میخواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت، از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند! مرد افلیج که اکنون خود را سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را کشید و گفت: اسب را بردم و با اسب گریخت! پیش از آنکه دور شود صاحب اسب داد زد: "تو تنها اسب را نبردی، جوانمردی را هم بردی! اسب مال تو؛ اما گوش کن ببین چه می گویم". مرد افلیج اسب را نگه داشت. مرد سوار گفت: "هرگز به هیچ کس نگو چگونه اسب را به دست آوردی!" میترسم که دیگر "هیچ سواری" به "پیاده ای" رحم نکند! حکایت، حکایت روزگار ماست! به قدرتمندان و ثروت اندوزان بگویید: شما که با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان، اسب قدرت بدستتان افتاده! شما نه فقط اسب... که ایمان اعتماد اعتقاد را بردید. فقط به کسی نگویید چگونه سوار اسب قدرت شدید! افسوس که دیگر نه بر اعتمادها اعتقادیست و نه بر اعتقادها اعتمادی!
📚یک داستان یک پند دوستی نقل می‌کرد، پدر بسیار بهانه‌گیر و بدخلق و بددهن و بداخلاقی داشتم. روزی در خانۀ من میهمان بود که خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چایی کم رنگی آورده است؟ ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدر زنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهن چگونه می‌سازی؟! اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد. گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!!! شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. آری، ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادران‌مان رخنه و شکاف ایجاد کنند؛ و باید هوشیار باشیم هرگز در بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نوع بعنوان لباس زیر 🔴 اهمیت پوشش کدام یک از اعضا بیشتر است؟ 🎙حکیم خیراندیش
🟣بهترین عکس العمل در برابر رفتارهای ناپسند دیگران! آیت الله حائری شیرازی نقل می‌کنند: برای خرید نان در نانوایی سنگکی ایستاده بودم. نوبتم که شد، یکی دیگر آمد و نانوا هم به او زودتر داد. من به او اعتراض کردم، اعتراض محترمانه‌ای هم کردم، اما یک جواب سربالا و تندی به من داد. دلم از او رنجید. نان نگرفتم و از مغازه بیرون آمدم. در راه که می‌آمدم، دلم از دست او آتش گرفته بود. در همین آشفتگی می‌خواستم نفرینی به او کنم. یک دفعه سرم را بلند کردم و چشمم افتاد به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها. گفتم نانوا از شیعیان حضرت است. من اگر نفرین کنم، از چشم این‌ها می‌افتد. اهل بیت خوششان می‌آید که من دعایش کنم. دعایش کردم و گفتم: «خدایا این آدم را صالح کن». وقتی دعا کردم، آتشی که در دلم بود خنک شد. خدا را شکر کردم. بعد دیدم هر وقت کسی اذیتم می‌کند، اگر دعایش کنم دلم خنک می‌شود. به شما هم توصیه می‌کنم هر وقت کسی اذیتتان کرد، به او دعا کنید اینها شیعه هستند. چقدر «یا حسین» «یا علی» می‌گویند. به تمام کسانی که به شما ظلم کردند دعا کنید؛ فقط به خاطر اینکه شیعه هستند. مثل مادری که به بچه‌اش دعا می‌کند و از حقش می‌گذرد. وقتی شما از این طرف بخشیدی و سختگیری نکردی، دل دیگران به شما نرم می‌شود و آنها هم برای شما طلب مغفرت می‌کنند؛ دل به دل راه دارد. حق دارانِ شما هم از شما صرف نظر می‌کنند. وقتی حق داران صرف نظر کردند راهت باز می‌شود...