فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم عزیز،بااشک هایت خودت رابیمه کردی
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
سوره جاثیه چهل و پنجمین سوره و از سورههای مکی قرآن که در جزء ۲۵ قرآن جای گرفته است. جاثیه به معنای «به زانو درآمدن» است و این سوره را جاثیه مینامند، زیرا در آیه ۲۸ آن، از به زانو درآمدن هر امتی در قیامت برای گرفتن نامه اعمالش سخن گفته شده است. بحث حقانیت قرآن، وحدانیت خداوند و تهدید گمراهانی که اصرار بر عقاید انحرافی خود دارند و همچنین دعوت مؤمنان به عفو کافران و توصیف صحنههایی از قیامت از موضوعات مطرحشده در این سوره است. در فضیلت تلاوت این سوره از جمله از پیامبر(ص) روایت شده است هر کس سوره جاثیه را قرائت کند خداوند عیبهای او را میپوشاند و حالت ترس و نگرانی او را هنگام حسابرسی آرام میکند.
کتاب صوتی فوق👆 را درایران صدا پیگیری نمایید.
👇👇👇
ایران صدا، یک دنیای بزرگ شنیدنی
مجموعه ای ارزشمند از پخش زنده و آرشیو رادیو، موسیقی، کتاب گویا، کودک، قرآن، سخنرانی و مداحی
اپلیکیشن ایران صدا را از
http://iranseda.ir/
رایگان دریافت کنید
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست و چه، نه، ایمان یک مسئلهای بالاتر از این است. این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدات به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را. خیلی چیزهاست که انسان به برهان میداند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طور نیست. لکن چون ایمان نیامده است، تأثیر نمیکند. مثلاً نوع مردم اینطور هستند که در یک شب تاریکی، اگر یک مردهای در محلی باشد پیش او میترسند بخوابند، و همه هم عقیده شان این است که مرده هیچ اثری ندارد. هیچ کاری از او نمیآید. عقلشان میگوید که مرده است. این مرده حس و حرکت ندارد تا بتواند به من ضرر بزند. عقل این را میگوید. لکن این مطلب به قلب نرسیده. مرده شورها به قلبشان رسیده. مرده شورها به واسطه تکراری که کردهاند، عمل تکرار شده، به واسطه تکرار، آنها پیش مرده میخوابند. هیچ برایشان چیزی نیست. این فرق مابین ادراک عقلی و ایمان است. ادراک عقلی که آدم میکند تأثیر در آدم ندارد. تا ایمان نباشد، مسئله عقلی را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد، آن مسئله عقلی تأثیرش کم است. (11)
بخشی ازکتاب امام خمینی(ره)وخودسازی👆👆
99-06-16(hosseinighomi).mp3
12.6M
فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_حسینی_قمی
📚 موضوع: سیری در نهجالبلاغه شرح خطبه ۲۱۷
🗂 حجم : ۱۴ مگابایت
🗓 یکشنبه: شانزدهم شهریور ماه 1399
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
گزيده اي از زندگاني شهید ردانی پور فرمانده قرارگاه فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
در سال ۱۳۳۷ ه ش در یکی از خانههای قدیمی منطقهی مستضعفنشین (پشت مسجد امام) درشهر« اصفهان» متولد شد.
تحصیل در هنرستان را به دلیل جو فاسد آن زمان تحمل نکرد و از محیط آن کناره گرفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت.
پس از پیروزی انقلاب وتشکیل سپاه، با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیتهای همه جانبهی خود را آغاز کرد.
در جلسهای که به اتفاق نمایندهی حضرت امام (ره) و امام جمعهی اصفهان، خدمت حضرت امام (ره) مشرف شده بودند، ایشان از معظمله در مورد رفتن به کردستان کسب تکلیف کردند. حضرت امام (ره) به شهید ردانیپور امر فرمودند:"شما باید به کردستان بروید وکار کنید"
با شروع جنگ تحمیلی، به همراه عدهای از همرزمان خود از« کردستان» وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقهی ۲) که در نزدیکی آبادان «جبههی دارخوین» مستقر بودند، شروع به فعالیت کرد.
خاطرهی جانفشانی او در کنار همرزمش، فرماندهی دلاور جبهههای نبرد، شهید حسن باقری در «چزابه» در اذهان رزمندگان اسلام فراموش نشدنی است و لحظه لحظهی ایثار و فداکاری او زبانزد خاص و عام است.
سردار رشید اسلام شهید ردانیپور همواره در عملیاتها حضوری فعال داشت. صحنههای فداکارانه نبرد «عینخوش» یادآور دلاوریهای این سرباز گمنام اسلام و همرزمانش در عملیات فتحالمبین است، که در کنار شهید خرازی ـ فرماندهی تیپ امام حسین (ع) ـ رزمندگان اسلام را هدایت و فرماندهی میکردند.
در همین عملیات برادر کوچکترش به درجهی رفیع شهادت نایل آمد و خود او نیز بشدت مجروح و در اثر همین جراحت نیز یک دستش معلول شد. پس از آن در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت، که چند یگان رزمی سپاه را اداره میکرد، به طوری که شگفتی فرماندهان نظامی ـ اعم از ارتش و سپاهی ـ را از اینکه یک روحانی فرماندهی سه لشکر را عهدهدار است و با لباس روحانی وارد جلسات نظامی میشود و به طرح و توجیه نقشهها میپردازد را برمیانگیخت.
ایشان در کمتر از ۳ سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد، که این مهم، ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل این شهید عزیز بود.
او که تا این مدت همسری اختیار نکرده بود، پیمان زندگی مشترک خود را با همسر یکی از شهدای بزرگوار، پس از تشرف به محضر امام امت (ره) منعقد کرد و سه روز پس از ازدواج، به جبهه بازگشت.
دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش این روحانی عارف و فرماندهی شجاع در عملیات والفجر ۲ به نقطهی اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد. و جسم پاکش در منطقهی حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح باعظمتش به معراج پرکشید؛ گرچه تا این تاریخ نیز ایشان در زمرهی شهدای مفقودالجسد است. این جمله از اولین وصیت نامهاش برای شاگردان و رهروانش به یادگار ماند:"عمامهی من کفن من است."
*************
آخوند واقعی
خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است.
صبح اول وقت راه افتادیم. مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر قوت قلب همه بود.
پیش مرگ های کرد که در کنار ما با دشمن می جنگیدند، چپ چپ به مصطفی نگاه می کردند، باور نمی کردند او اهل رزم و درگیری باشد همان صبح زود، ضد انقلاب دکتر را به شهادت رسانده بود، امادرگیری تاعصر ادامه داشت، وقت برگشتن، پیش مرگ ها تحت تاثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند.
یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت :
- اینو می گن آخوند، اینو می گن آخوند!
مصطفی می خندید. دستی کشید به سبیل های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت :
- اینو میگن سبیل. اینو می گن سبیل.
*************
نفوذ معنوی
بحران کردستان ادامه داشت و اعزام نیروهای داوطلب، به طور معمول 30، 40 نفره بود.
یکی از شب ها که در ستاد مشترک پادگان سنندج جمع بودیم سرهنگ صیاد شیرازی ضن صحبت فهمید که آقا مصطفی در یاسوج و روستاهای آن دارای نفوذ معنوی است، به او گفت:
-خوبه به یاسوج برید، شاید با آوردن نیروهای آن منطقه بتونیم از توان اونها در نبردهای کوهستانی استفاده کنیم.
فردا صبح راه افتاد. با شکل و شمایل طلبگی. همان عمامه ی جمع و جور. قبا و عبای ساده و تر و تمیز.
***
سه روز بعد برگشت. با یک گردان رزمنده های لر. همه مسلح، همه عاشق انقلاب
*************
آب
بچه ها یکی یکی شهید می شدند کار مصطفی شده بود سینه خیز رفتن میان مجروحان. آب می خواستند، آب نبود.
با یک کلمن آب برگشت میان بچه ها، به شوق آب رساندن.
صدای یاران بلند بود.
یا اباصالح المهدی ادرکنی
آب مانده بود دست مصطفی. همه شهید، همه چاک چاک.
علی نوری، منصور موحدی، محمود پهلوان نژاد، همه تک تیرانداز، هر کدام برای خود یک گردان، یک لشکر.
ساعت 2 بعد از ظهر، اخ
ه طرف چم هندی حرکت می کردند، ایستاده بود کنار جاده و نگاه می کرد و هر چند لحظه ، قطره ی اشکی در محاسن پرپشت مردانه ی او محو می شد.
*************
مردان بزرگ
عالمان بزرگ هم حساب ویژه ای برای مصطفی باز کرده و احترام خاصی برای او قایل بودند.
در اوایل سال 61، پس از دیدار علمای قم مانند آیت ا... بهاء الدینی و آیت ا... بهجت به دیدار آیت ا... مصباح یزدی رفتیم.
آیت ا... مصباح به خاطر جایگاه ویژه ی علمی و مبارزاتی وحضور در چند مناظره ی ایدئولوژیک کمونیست ها، جایگاه بسیار محترم و ویژه ای در ذهن ما داشتند.
وقتی به محضر ایشان رسیدیم، خیلی غافلگیرانه، خم شده و دست آقا مصطفی را بوسیدند .
با دیدن آن صحنه، ضمن اینکه ما به عظمت روحی و افتادگی آیت الله مصباح یزدی پی بردیم، فهمیدیم، در وجود مصطفی چیزی است که مردان بزرگ آن را بهتر درک می کنند.
*************
خبر شهادت
عراقی ها نباید می فهمیدند که مصطفی شهید شده است. می گفتند، اگر اسیر شده باشد، برای او بد می شود، اما مصطفی کسی نبود که تن به اسارت دهد.
برای مصطفی هیچ کس اطلاعیه نداد. خبر شهادت او را از صدا و سیما که نگفتند هیچ، مراسمی هم برای او گرفته نشد.
اگر کسی هم برای مصطفی گریه کرد، در تنهایی بود.
در سکوت و خلوت بود.
*************
او روزي خواهد آمد ...
ده سال بعد برای یافتن او به پیرانشهر و از آنجا به ارتفاعات 1924 در منطقه ی حاج عمران عراق رفتیم.
این اولین گام بود تا بیش از چهارصد شهید از آن منطقه و اطراف آن به ایران اسلامی بازگردند، اما از مصطفی خبری نشد که نشد.
یک شب در عالم رویا او را در آغوش گرفتم، سرحال و رزمنده، مثل روزهای دارخوین. با هیجان از او پرسیدم:
-تو رجعت کرده ای؟ تو رجعت کرده ای؟
مصطفی همانطور می خندید :
-آری من رجعت کرده ام!
و ما در انتظار رویت او در وعده ی رجعتیم.
و او روزي خواهد آمد
*************
مسئولیت
دو روز قبل از شهادتش يعني 13/5/62 گفت :
کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام، عنوانی پیدا کردهاند، مواظب خود باشند، اخلاق اسلامی را رعایت کنند و بدانند که هر که بامش بیش برفش بیشتر
*************
بندگی خدا
تنها راه سعادت و رسیدن به کمال بندگی خداست.
و بندگی او، در اطاعت از اوامرش و ترک نواهی اش .
همه ی دستورات اسلام در این دو جمله خلاصه شده:
-فرمانبرداری از خدا و نافرمانی شیطان برای انسان شدن.
این برنامه ی اسلام است. با غیر اسلام کاری ندارم.
«فرازی از وصیت نامه»
برگرفته از كتاب « بوي باران» نوشته ي سيد علي بني لوحي
بار به مردم گفت که عملیات فرمانده ی کل قوا با انهدام نیروهای عراقی در شمال آبادن، موفق بوده است.
مردم خوشحال بودند از این پیروزی.
ما گریه می کردیم .
شصت نفر از یاران ما مانده بودند زیر آفتاب داغ داغ.
همه شهید. همه چاک چاک.
*************
جبهه ی عجیب و غریب
خبرنگاران خارجی را آورده بودند تا پیروزی ما در شکستن محاصره ی آبادان را ببینند.
صدام گفته بود اگر بخواهند به آبادان بروند باید از او اجازه بگیرند. اما حالا ما سربلند بودیم. درخواست خبرنگاران مصاحبه با فرمانده ی منطقه بود. قبول کردیم و راه افتادیم.
عراقی ها هنوز مقاومت می کردند و صدای بلند و پیوسته ی انفجارها و رگبار مسلسل ها حکایت از جنگی سخت داشت. مصطفی میان بچه ها در حال آرپیجی زدن بود. از پشت خاکریزی که موضع قبلی دشمن بود او را به خبرنگاران نشان دادم. بنده ی خدایی هم ترجمه می کرد.
- همون که لباس سبز پوشیده، فرمانده عملیاته! با اون مصاحبه کنید. بریم جلو، کنار تانکی که داره می سوزه؟
خارجی ها با تعجب نگاه می کردند. مترجم گفت:
-خبرنگار انگلیسی میگه مردم شما غیر عادی اند. فرماندهان و رزمندگان شما هم غیر عادی اند. همه چیز اینجا عجیب و غریبه!
*************
قوت قلب
صبح تا شب در منطقه رملی شمال دشت آزادگان راه رفتیم. هجده کیلومتر.
در تنگه ی صعده، آقا مصطفی دعای کمیل با حالی خواند. ده دوازده نفری می شدیم، بجه ها صفا کردند:
-خدایا ، تو دیدی که راه رفتن تو رمل ها مشکله. ما چطور هفت گردان رو بیاریم پشت سر عراقی ها. تازه خسته و کوفته بزنند به دشمن. تو ارحم الراحمینی. برای تو سفت کردن رمل ها زیر پای بچه ها کار ساده یی ست.
***
دو هفته بعد، یک ساعت قبل از شروع عملیات فتح بستان، باران شدیدی آمدو رمل ها سفت شد. گردان های خط شکن انگار توی هوا راه می رفتند.
مصطفی کنار معبر ایستاده بود و گریه می گرد :
-خدایا، گفتن که تو هر کاری که بخواهی می تونی بکنی...
بچه های گردان امام حسین (علیه السلام) که با کماندوهای عراقی درگیر شدند و شروع به پاکسازی سنگرهای آنها کردند، در آن تاریکی مطلق که دهها شهید و مجروح داده بودیم، صدای مصطفی از بی سیم قوت قلب بود:
-السلام علیک یا ابا عبدا... (علیه السلام)، السلام علیک و رحمه ا... و برکاته.
*************
سوال شرعی
در حساس ترین مرحله ی عملیات بیت المقدس که پیشروی برای تصرف خرمشهر ادامه داشت، آمد در عمق جبهه ی شلمچه و در زیر آتش بسیار سنگینی که نفس همه را بریده بود، دوربین کشید و شبکه ی برق منطقه ی عمومی بصره را نشان داد و گفت:
-اگه هدف عملیات، خرمشهر نبود، می تونستیم بصره رو تصرف کنیم.
همان وقت یک بسیجی آمده بود و می پرسید که با لباس خون آلود می شود نماز خواند یا نه؟ با حوصله جواب او را داد و مقداری هم چرب تر و نرم تر از حد معمول، به او گفتم:
-این بنده ی خدا هم فرصت گیر آورده، عاشق عمامه ی تو شده ، گفت :
-وقتی او سوال شرعی می پرسه، مخصوصا از نماز، من دیگه فرمانده نیستم. این همون چیزیه که من می خوام.
*************
اخلاص
بعد از نماز صبح راهی خط دفاعی زید در شمال شلمچه شدیم.
هوا گرگ و میش بود و بیشتر بچه ها که شبِ گرم و پُر پشه یی را گذرانده بودند در پناه نسیم خنک صبح، خواب بودند و فرصت خوبی بود برای کنترل نقاط ضعف خط دفاعی خودی و دشمن.
کارمان که تمام شد مصطفی یک گونی برداشت و شروع به جمع کردن آشغال های پشت خاکریز کرد. به قرارگاه که برمی گشتیم عقب وانت پر بود از قوطی کنسرو و خرت و پرت.
*************
تک تیر انداز
پس از عملیات رمضان، از مسئولیت کنار کشید. هر چه اصرار کردند فایده ای نداشت. تصمیم گرفته بود تک تیر اندازي را ادامه دهد.
-برادر عزیز، تو از فرماندهان رده ی اول جنگ هستی. نمی شه تک تیرانداز باشی. همه تو رو می شناسند.
مصطفی تصمیم خود را گرفته بود. می خواست بار دیگر برود وسط بسیجی ها، برود انسان سازی کند. شور و هوای توسل در او تقویت شده بود. ایام محرم هم نزدیک بود و دیگر حال خودش را نمی فهمید. می گفت:
-اگه بگید از خوزستان برو، می رم. ولی از جبهه که نمی تونید منو اخراج کنید. اگه مزاحمم می رم غرب. می رم کردستان.
*************
یک بسیجی ساده
حالا برای خودش شده بود یک بسیجی ساده و تک تیرانداز.
حضور در گردان پیاده و آماده شدن برای شرکت در عملیات محرم، آرزویی بود که به آن رسیده بود. شاید این یکی از عجیب و غریب ترین نمادهای دوران دفاع مقدس باشد.
در شهریور ماه، فرمانده ی سپاه سوم و هدایت پنج لشکر در عملیات رمضان و دو ماه بعد، تک تیر انداز در گران پیاده.
این چیزی بود که مصطفی از خدا می خواست اما شرایط برای او به گونه ای دیگر رقم خورد، زیرا چند ساعت قبل از شروع عملیات، تکه کاغذی به دست او رسید که در آن نوشته شده بود:
-آقای ردانی پور، شما شرعا مسئولید، اگر با گردان به عملیات بروید
وقتی گردانها در زیر باران ب
شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازی به اینکه تمام ابعادی که انسان دارد، و انبیا آمدند برای تربیت آن تمام ابعاد را ترقی دهید؛ جنبه علمی، همه ابعاد علایم؛ جنبه اخلاقی، همه ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختی هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها باز میدارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادی و توجه به خدای تبارک و تعالی انسان را به مقام انسانیت میرساند. انبیا هم برای همین دو جهت آمده بودند: بیرون کردن مردم از تعلقات، و تشبث به مقام ربوبیت. (1)
✅ «اپلیکیشن جامع استاد مطهری»
💢 مسابقات کتابخوانی همراه با جوایز ارزنده/ دسترسی به همه کتابهای شهید مطهری/ جستجو در متن و فهرست کتابها/ سخنرانیها/ کتابهای صوتی/ دورههای آموزش الکترونیکی
⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر:
👉 www.motahari.ir/app
❗️نصب اپلیکیشن و شرکت در مسابقات رایگان است.
✳️✳️✳️✳️
سلسله سخنرانیهای شهید مطهری درخصوص حقوق زن ومرد👆👆
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
سلسله سخنرانیهای شهید مطهری درخصوص تحریفات درواقعه تاریخی کربلا👇👇
✅ «اپلیکیشن جامع استاد مطهری»
💢 مسابقات کتابخوانی همراه با جوایز ارزنده/ دسترسی به همه کتابهای شهید مطهری/ جستجو در متن و فهرست کتابها/ سخنرانیها/ کتابهای صوتی/ دورههای آموزش الکترونیکی
⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر:
👉 www.motahari.ir/app
❗️نصب اپلیکیشن و شرکت در مسابقات رایگان است.
✳️✳️✳️✳️
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
سخنرانی شهید مطهری درخصوص اثبات وجود خدا👇👇
✅ «اپلیکیشن جامع استاد مطهری»
💢 مسابقات کتابخوانی همراه با جوایز ارزنده/ دسترسی به همه کتابهای شهید مطهری/ جستجو در متن و فهرست کتابها/ سخنرانیها/ کتابهای صوتی/ دورههای آموزش الکترونیکی
⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر:
👉 www.motahari.ir/app
❗️نصب اپلیکیشن و شرکت در مسابقات رایگان است.
✳️✳️✳️✳️
╭─💕─═✨💜✨═─💕─
کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹)
╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯