eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.5هزار عکس
84.2هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی باران میبارد همه پرندگان به سوی پناهگاه پرواز میکنند به جز عقاب که برای دور شدن از باران در بالای ابرها به پرواز در میآید ...🌻🌻🌻
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم، مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم، بی هیچ ملاحظه ای روزها را میگذرانیم اما دلمان عمر نوح میخواهد! کم میخندیم و زود عصبانی میشویم، کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم، زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه! ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است، بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم! فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه، بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم، عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را...! مگر بیشتر از یکبار فرصت زندگی کردن داریم...؟! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
اویس قرنی و اطاعت مادر 👈 گویند اویس شتربانی می کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را می داد. یک روز از مادر اجازه خواست که برای زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه رود. مادرش گفت اجازه می دهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنی. اویس حرکت کرد وقتی به خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید اتفاقا ایشان هم تشریف نداشتند. ناچار اویس بعد از یکی دو ساعت توقف پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را ندیده، به یمن مراجعت کرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده؟ گفتند شتربانی که اویس نام داشت به اینجا رسید و بازگشت. فرمود آری اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت. نسیم بهشت از جانب یمن و قرن » یفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه الیک یا اویس القرن « : سپس فرمود می وزد چه بسیار مشتاقم به دیدارت ای اویس قرنی. منتهی_الامال، ج 1، ص 142 # 📗 حاج شیخ عباس قمى🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
نابینا و کور دل 👈 نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی خرد است، تا به من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. حال نادان را به از دانا نمی داند کسی 🍂 گرچه دردانش فزون از بوعلی سینا بوَد 🍂 طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده 🍂 زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود🌼🌼🌼🌼🌼🌼
امام علی)ع(: حالِ مردم نیكو نگردد، جز آنگاه كه حاکمان نیكورفتار باشند.🌼🌼🌼🌼🌼
برای صدقه دادن در جیبمان به دنبال کمترین مبلغ میگردیم، و از خداوند بالاترین درجه ی نعمت ها را میخواهیم! چه ناچیز می بخشیم، و چه بزرگ تمنا می کنیم...🌼🌼🌼🌼
خوش باش که هرکه راز داند، داند که خوشی، خوشی کشاند...🌻🌻🌻
اون روزی که همه چیزت رو از دست میدی، روزیه که میفهمی دوست واقعی تو کیه...🌻🌻🌻🌻
چرا زندگی ما اینگونه شده؟! )) گنج (( )) جنگ(( مى شود ، )) درمان(( )) نامرد(( و )) قهقهه(( )) هق هق (( !!! ولى )) دزد(( همان )) دزد(( است )) درد (( همان )) درد (( است و )) گرگ(( همان )) گرگ(( ... چرا )) من (( )) نم(( زده است و )) يار (( )) راى(( عوض كرده است؟! )) راه(( گويى )) هار (( شده، و )) روز (( به )) زور (( میگذرد، و چه )) سرد(( است اين ))درس(( زندگى ، اينجاست که )) مرگ(( برايم )) گرم (( میشود چرا كه )) درد (( همان )) درد (( است...! 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
میگن دنیا عادله آفتابش یه جور میتابه نمیدونم چرا کارگرو میسوزونه پولدارو بُرُنزه میکنه ...🌻🌻🌻🌻🌻
جایی که غیر از من و تو کسی نباشد 👈 آهنگری آهن تفتیده و داغ را با دست از کوره بیرون می آورد و دستش نمی سوخت، علت را به اصرار از او پرسیدند، گفت: در همسایگی من زنی خوش صورت و زیبا بود که شوهری فقیر و پریشان و بی نام و نشان داشت. دلم به طرف او میل پیدا کرد و گرفتار او شدم، اما نمی دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز کنم. تا آن که سالی قحطی شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چیزی برای خوردن نداشتند ولی وضع من خوب بود، آن زن روزی نزد من آمد و گفت: ای مرد! بر من و بچه هایم رحم کن که خدا رحم کنندگان را دوست می دارد. گفتم: ممکن نیست مگر آن که کامی از تو حاصل کنم. زن گفت: حاضرم ولی بشرط آنکه مرا جایی ببری که غیر از من و تو احدی در آنجا نباشد و از این کار باخبر نشود، من قبول کردم و او را بجای خلوتی بردم، دیدم زن مثل بید در معرض باد بهار می لرزد، پرسیدم: چرا می لرزی؟ گفت: چون تو بشرطی که با من کردی وفا ننمودی و اینجا غیر از من و تو پنج نفر دیگر حاضرند؛ دو ملک موکل بر من و دو ملک موکل بر تو و خدای شاهد و آگاه بر همه چیز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم، از خدا ترسیدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بی نیاز کردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمی کند. ریاحین_الشریعه، ج 2، ص 131 # 📗 ذبیح الله محلاتی ✍ 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻