🌸🍃🌸🍃
#انفاق_و_بخشش
دوستی تعریف میکرد روزی در مسیری روستایی ماشینم دم غروب خراب شد. ایراد از باتری بود، پیکان فرسودهای بود که عمر خودش را کرده بود.
در کنار جاده نشستم تا خدا رهگذری را بفرستد و کمکم کند. پیرمردی از میان باغها رسید و گفت: «بنشین تا ماشین را هل بدهم.» اصرار میکرد که بنشینم و بهتنهایی میتواند هُل بدهد. قدرت عجیبی داشت هل داد و ماشین روشن شد.
او را به خانهاش بردم. در بین راه حرف خیلی زیبایی زد،
گفت: «چند باغ بزرگ دارد که در آن انواع میوهها را پرورش میدهد.»
گفت: «من هر بار باران میآید یک کنتوری برای خدا حساب میکنم و مبلغش را جدا پرداخت میکنم. هر بار که باران میآید یک حق کارگر برای تقسیم آب و یک پول آب برای خدا کنار میگذارم و تمام محصولات باغ را جمع نمیکنم. یک پنجم محصولات را در روی درختان باقی میگذارم و فقیرانی خودشان میدانند و سالهاست، برای جمعکردن سهم خود باغ میآیند.
لطف خدا وقتی تگرگ میآید، باغ مرا نمیزند.
روزی ملخها به باغهای روستای ما حمله کردند، به باغ من کوچکترین آسیبی نزدند، طوریکه مردم روستا در باغ من گوسفند قربانی کردند، تا ملخها روستا را رها کنند.»
و ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقينَ
و آنچه که انفاق کنید او به شما عوض میدهد و او بهترین روزیدهندگان است.
سوره سبا آیه 39