✅ مقدمه استفاده واقعی از قرآن چیست؟
🌷امام خامنه ای:
قرآن در معرض استفادهی ما است، امّا اینکه آیا ما استفاده میکنیم یا نه، آیا ما میتوانیم استفاده کنیم یا نه، خودش مسئلهی مهمّی است.
بله، قرآن درس را در اختیار ما گذاشته، هدایت را به ما عرضه کرده، امّا ما کِی میتوانیم از این هدایت قرآنی استفاده کنیم؟ هُدًی لِلمُتَّقین؛ وقتی#تقوا وجود داشته باشد.
وقتی#تقوا وجود داشت، این هدایت به معنای واقعی کلمه و به تمام معنیالکلمه در اختیار ما خواهد بود.
البتّه تعبیرات در قرآن مختلف است لکن مرجع همهی آنها یکی است. (1400/1/25)
✍️ شرح: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #محرمات در زندگی فردی و اجتماعی
پند 264
📱
✅ درس اخلاق آیت الله خوشوقت
📖 تنها روش اصلاح جامعه
به نظر پروردگار متعال، اصلاح فرد و جامعه، منحصراً در#اطاعت از فرمان خود خداست. اسم مخالفت فرمان خدا، معصیت و نافرمانی است. خدای متعال باورش این است؛ نظرش این است که فرد و جامعه بدون پیاده کردن #تقوا به صلاح و تهذیب و تزکیه نخواهد رسید.
علم، صنعت، تکنیک، اکتشاف، اختراع و ثروت مادی هیچ کدام عامل اصلاح فرد و جامعه نیستند؛ بلکه برعکس، همهی اینها وقتی در اختیار نفس امّاره به سوء قرار می گیرند، مساحت فساد گسترده تر می شود. ظلم و بی عدالتی وسیع تر می شود. خونریزی، غارت و قتل بیشتر می شود.
عامل مهمی که نه هزینه می خواهد و نه مکانهای فیزیکی لازم دارد و تنها خود انسان از نظر ایمان کافی است که بتواند آن را پیاده کند، مسألهی #تقواست. این کار نه پلیس می خواهد، نه پاسبان می خواهد و نه زندان.
اگر هر کس در سایهی ایمان شخصی خودش به اندازهی باورش #مطیع فرمان خدا شود، مشکلاتش در زندگی حل می شود و به تدریج، صلاح و رستگاری در جامعهی بشری گسترش پیدا می کند. این نظر پروردگار متعال در قرآن کریم است.
📚 آثار بندگی، آیت الله عزیز خوشوقت
📱
✅ راه دریافت مهربانی خاص خدا چیست؟
🌺 پیامبر اکرم (ص):
با #اطاعت از دستوراتی که خدا به شما داده است، خود را در معرض مهربانی خاص خدا قرار دهید!
✍️ شرح: #اطاعت از دستورات خدا یعنی انجام #واجبات و ترک #حرامها.
📖 تعَرَّضُوا لِرَحْمَةِ اَللَّهِ بِمَا أَمَرَكُمْ بِهِ مِنْ طَاعَتِهِ.
📚 مجموعة ورّام , جلد۲ , صفحه۱۱۹
📱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ با طلاق گرفتن هیچ مشکلی حل نمیشه
دکتر انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🔴 متنى قابل تامل در باب ديدن نعمت ها
«قارون» هرگز نمی دانست که روزی،
کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند.
و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند، کولرها و اسپیلتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...!
كمى متفاوت بنگريم...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 غیبت سری از اسرار الهی است
استاد حامد کاشانی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬
حکایت ✏️
در ولایتی دیوانه ای بود که با حرکات خویش موجب آزار و اذیت مردم می شد، به خصوص، زمانی که دیوانه به حمام می رفت، رفتارهای غیر معقول خود را، بیش از پیش از خود نشان می داد و مردم از ترس او، مادامی که او در صحن حمام بود، وارد حمام نمی شدند.
روزی بر طبق عادت، دیوانه حمام را قرق کرده بود، مرد تازه واردی که چیزی در مورد دیوانه نمی دانست، خواست وارد حمام شود، استاد حمامی رو به تازه وارد می کند و می گوید :"برادر اکنون به حمام نرو، دیوانه ای در صحن حمام است."
تازه وارد به حرف حمامی گوش نمی کند و وارد حمام می شود و در همان بدو ورود لنگی را با آب حمام خیس می کند و آنرا به در و دیوار حمام و پشت دیوانه می زند و آنچنان رفتارهای دیوانه واری از خود نشان می دهد که، باعث وحشت دیوانه اصلی می شود و دیوانه از حمام فرار می کند و در حین فرار به استاد حمامی می گوید :"مبادا به حمام بروی، دیوانه ی داخل حمام هست! "
استاد حمامی که شگفت زده شده است، رو به تازه وارد می کند و می گوید:" چه کار کردی؟ "تازه وارد می گوید :"دیوانه ی شما، تا به حال دیوانه تر از خودش ندیده بود! "
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ غربت امام زمان (عج)
سخنران استاد شجاعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ
🌹داستان آموزنده🌹
مردی پس از یک روز پرتلاشِ کاری، خسته و کوفته به خانه برگشت.
هنگام اذان شب با اینکه بسيار خسته و هوا سرد و بارانی بود حاضر شد تا به مسجد برود.
او در یکی از کوچه ها که هیچ نوری نبود سُر خورد و زمين افتاد؛ به خانه برگشت لباسهای کثیفش را عوض کرد و دوباره به سمت مسجد به راه افتاد.
دو مرتبه در یکی از کوچه ها زمین خورد؛ باز به خانه بازگشت، ظاهرش را آراسته کرد و به سمت مسجد حرکت کرد.
این بار از همان نزدیک خانه اش مَردی که چراغی در دست داشت به سمت او آمد و گفت اگر به مسجد ميروی با هم تا آنجا برویم؛ او نیز قبول کرد و در حالی که تمام مسیر با نورِ چراغ روشن بود به مسجد رسیدند.
.
به مسجد که رسیدند مرد چراغ به دست داخل نشد!
مرد اول چندبار به او گفت چرا داخل نمیایی؟!
تا اینکه مردِ چراغ به دست سرانجام گفت: من شيطان هستم! و ادامه داد:
هنگامی که مرتبه اول زمین خوردی، من خندیدم؛ اما هنگامی که لباسهایت را عوض کردی و به سمت مسجد بازگشتی خدا تمام گناهانت را بخشید!
مرتبه دوم که زمین خوردی و باز همان کار را کردی، خدا گناهان اهل خانه ات را هم بخشید!
من ترسیدم دفعه سوم زمین بخوری و خدا تمام مردم شهر را ببخشد به همین خاطر چراغی آوردم كه مسیر را برایت روشن کنم تا زمین نخوری!!!
.
🌹در زندگی و برای انسانها گاهی زمین خوردنهایی است که اگر انسان بعد از آن بايستد، خداوند او را به اندازه آسمانها بالا میبرد🌹.
.
امام علی علیهالسلام: خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است: «… رضایت خود را در طاعت مخفی نموده است پس هیچ عبادتی را کم نشمارید، شاید همان مورد رضایت خدا باشد…»
(وسائلالشیعه،ج۱ص۱۱۶).
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❤️ منتظر فرج باشید و ناامید نشوید
حضرت امیرالمؤمنین علیبنابی طالب علیهماالسلام میفرمایند:
منتظر فرج آلمحمد صلیاللهعلیهوآله باشید و از رحمت خداوند نا امید نشوید
زیرا که بهترین اعمال در نزد خداوند، انتظار فرج است و فرمودند:
طاقت کندن کوهها آسانتر از انتظار دولتی است که ظهورش به تأخیر افتاده است!
از خداوند مدد بخواهید و صبر پیشه سازید که خداوند زمین خود را به بنده شایسته خود میسپارد و عاقبت نیک از آنِ پرهیزکاران است
پیش از رسیدن دولت حق، شتاب نکنید که پشیمان میشوید و مدت آن را دراز مشمارید که باعث قساوت دل پهاتان میگردد.
📚 خصال، ص۶۱۶ - ۶۲۵.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
18.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ ای کشورهای خوابیده، بیدار شوید
انتشار این فیلم بر ذمه من و شماست
#طوفان_الاقصی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ
#داستانک 📚
یکی از دوستانم به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: «این ماشین مال شماست، آقا؟»
پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: «برادرم به عنوان عیدی به من داده است.»
پسر متعجب شد و گفت: «منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که پولی بابت آن پرداخت کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش...»
البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند که ای کاش او هم یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد: «ای کاش من هم یک همچو برادری بودم.»
پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: «دوست داری با هم تو ماشین یه گشتی بزنیم؟»
پسر گفت: «اوه بله، دوست دارم.»
تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل برگشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: «آقا، می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟»
پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود. پسر گفت: «بی زحمت اونجایی که دو تا پله داره نگهدارید.»
پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند و به طرف ماشین اشاره کرد: «اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش داده و او هیچ پولی بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه ماشینی مثل این به تو هدیه خواهم داد. اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که همیشه برات شرح می دم، ببینی.»
پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسر بچه را در صندلی جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار گردشی فراموش نشدنی شدند.
═