eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.3هزار عکس
84هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم. عزیزان کانال بسیار زیبا با مطالبی ناب براتون پیدا کردیم کانالی تک در کل ایتا کانالی برای خدمت به امام زمان(عج) اگر دوست دارید که مطالبی ناب و زیبا از اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) داشته باشید و بخوانید حتمیً عضو شوید. هر روز یک حدیث بسیار زیبا. به ما بپیوندید. @sokhani_az_tala
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌ ༺‌‌‌ ┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید : 🔴 به مردم بگویید امام زمان پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔸 بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه‌ی کردستان عراق بودیم که به‌طرز غیرعادی جنازه‌ی شهیدی را پیدا کردیم. 🔹از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. 🔻در وصیت‌نامه نوشته بود : 🔸من سیدحسن بچه‌ی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... 🔹پدر و مادر عزیزم ! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند... 🔸پدر و مادر عزیزم ! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم. جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه می‌ماند. بعد از این مدت، جنازه‌ی من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه‌ی من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست. 🔹این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم. 🔸به مردم دلداری بدهید، به آن‌ها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانه‌ی این انقلاب است. 🔹بگویید که ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم. 🔸بگویید که ما را فراموش نکنند. 🔺 بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره‌ی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است. 👤 راوی: سردارحسین کاجی 📚 برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از سردار حاجی زاده پرسیدند:« تا حالا پارتی بازی کردی؟» گفت:« بله یکبار! اسم بچه‌ام را نوشتم برای مدافعان حرم رفت و شهید شد.» ______________________ شهید رضا حاجی زاده تولد:۶ دی ۱۳۶۶ شهادت:۱۷ اردیبهشت۱۳۹۵ محل شهادت: خانطومان سوریه 🔰 یا ابالغوث ادرکنی 📻یا علمدارکربلا(ع) 🌼اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌼 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾• •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرکسی روزی پنج تا ندا میده 🔷سخنرانی متفاوت و شیرین استاد دکتر رفیعی در جمع جوانان ۱۴۴۲ ┅═══••✾❀✾••═══┅┄ "
محاسبه اعمال.mp3
5.72M
🎙حجت الاسلام و المسلمین 🔰 موضوع : محاسبه اعمال...‼️ 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ╭─💕─═✨💜✨═─💕─‌ نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹) ╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ╭─💕─═✨💜✨═─💕─‌ نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹) ╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯
مریدی از استادش پرسید: ((چطور می توانم در زندگی ام بهترین شیوه عمل را بشناسم؟)) استاد از او خواست میزی بسازد، وقتی ساخت میز رو به پایان بود و تنها لازم بود میخ های رویه میز را بکوبد، استاد پیش مرید آمد. مرید هر میخ را با سه ضربه دقیق در جای خود می کوبید، اما یکی از میخ ها به طور کامل فرو نرفت و ناچار شد یک بار دیگر بر آن بکوبد. با چهارمین ضربه، میخ را در چوب فرو برد و چوب زخمی شد. استاد گفت: ((دست تو با کوبیدن سه ضربه آشناست. هنگامی که عملی به عادت تبدیل شود، معنای خود را از دست می دهد و ممکن است منجر به آسیبی شود. هر عملی عمل توست و تنها یک راز وجود دارد؛ هرگز مگذار عادتی بر رفتارت حاکم شود)).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای نجار، یک روز کاری دیگر را هم به پایان برد. آخر هفته بود و تصمیم گرفت یکی از دوستانش را برای صرف نوشیدنی به خانه اش دعوت کند. موقعی که نجار و دوستش به خانه رسیدند، قبل از ورود، نجار چند دقیقه؛ در سکوت؛ جلو درختی در باغچه مقابل خانه اش ایستاد. بعد با دو دستش، شاخه های درخت را گرفت، آنگاه چهره اش بی درنگ تغییر کرد و خندان وارد خانه شد. همسر و فرزندانش به استقبالش آمدند، برای فرزندانش قصه گفت و بعد با دوستش به ایوان رفتند تا باهم نوشیدنی بنوشند. از آنجا می توانستند درخت را ببینند. دوستش دیگر نتوانست جلو کنجکاوی اش را بگیرد و دلیل رفتار نجار را پرسید.  نجار گفت: آه این درخت مشکلات من است! موقع کار، مشکلات فراوانی برای من پیش می آید، اما این مشکلات مال من است و ربطی به همسر و فرزندانم ندارد. وقتی به خانه می رسم، مشکلاتم را به شاخه های آن درخت می آویزم. روز بعد، وقتی می خواهم سر کار بروم، دوباره آنها را از روی شاخه بر می دارم. جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت می روم تا مشکلاتم را بردارم، خیلی از مشکلات، دیگر آنجا نیستند، و بقیه هم خیلی سبکتر شده اند.