eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.8هزار عکس
84.8هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
الکساندر دوگین فیلسوف مشهور روسی و مشاور و راهبر معنوی پوتین:شهادت نصرالله سرآغاز پایان جهان است. ▪️هیچ چیز مانع منفجر کردن مسجد الاقصی توسط صهیونیست ها نمی شود. اکنون آنها معتقدند که مسیح در حال آمدن است. ▪️فقط یک شکست کوبنده آنها را متقاعد می کند که خدا در کنار آنها نیست.
سرلشکر سلامی: شهادت سید حسن نصرالله و سردار نیلفروشان تغییر و تحول تاریخی را در جهان اسلام ایجاد خواهد کرد 🔹این خون‌ها بسیار گران‌بها و با ارزش هستند. با استعانت از روح همه این شهدا راه آن‌ها را ادامه خواهیم داد. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید نیلفروشان: ان‌شاءالله در راه محو رژیم صهیونیستی به شهادت برسم. @Farsna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیس شورای اطلاع‌رسانی دولت: به شما قول می‌دهم حزب‌الله بعد از مراسم شهید نصرالله حرکت قوی‌تری علیه صهیونیست‌ها آغاز خواهد کرد. @Farsna
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔊🔊🔊همه جا منتشر کنید ❌دیدید با امر به معروف و نهی از منکر، نفوذی‌ها و جاسوس‌ها بر ما شدن 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔
جورچین جدید یسنا مداد رنگی هایش را روی میز گذاشت، دفترش را باز کرد. یک مامان کانگورو کشید که توی کیسه اش یک کانگوروی کوچولو استراحت می‌کرد. مامان کانگورو داشت برای کانگورو کوچولو کتاب می خواند. یسنا نقاشی اش را رنگ کرد، دفترش را برداشت و از اتتق بیرون رفت. مامان داشت کتاب می خواند، یسنا جلو رفت. گفت:« مامان چشمانت را ببند» مامان چشمانش را بست. یسنا نقاشی اش را جلوی صورت مامان گرفت. مامان محکم او را بوسید گفت:« آفرین خیلی نقاشی قشنگی کشیدی! تو یک هنرمندی!» یسنا نقاشی را روی مبل گذاشت. ماهان کوچولو را که تازه خوابش برده بود دید. رفت و کنار ماهان دراز کشید. کم کم خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد ماهان را کنارش ندید، سریع از جایش پرید. یاد نقاشی اش افتاد، اما نقاشی روی مبل نبود! این طرف و آن طرف را نگاه کرد. صدای خنده ماهان را شنید. ماهان را دید که گوشه ای نشسته و تکه های پاره نقاشی یسنا روی پایش ریخته است. یسنا اخم کرد ، چشمانش پر از اشک شد. سریع به سمت ماهان دوید. تکه های نقاشی را از ماهان گرفت، بلند گفت :«چرا نقاشی من را پاره کردی؟» اما ماهان که حرف زدن بلد نبود! اخم یسنا را که دید بغض کرد. می خواست گریه کند اما یسنا خیلی ماهان را دوست داشت. تکه‌های نقاشی را روی میز گذاشت. ماهان را بوسید و گفت:« نازی! نازی!» بعد هم با چشمان گریان و نقاشی پاره پیش مامان رفت. مامان لیوان را داخل کابینت گذاشت، دستش را روی موهای یسنا کشید و گفت:« می‌دانم که از این کار ماهان خیلی ناراحت شدی! اما من یک فکری دارم» مامان اشک های یسنا را پاک کرد، با هم به اتاق رفتند گفت:« ببین دخترم تو الان یک جورچین داری یک جورچین کانگورویی! جورچینت را بچین! » یسنا خندید و جورچین کانگرویی اش را چید.
41.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 «یوم الانتقام» ابوذر روحی ⭕️ با دم شیر در این معرکه درگیر شدید!